در متن اين وصيتنامه آمده است: «چون پرنده روح شربت ناگوار مرگ را چشيدني و جامه نارساي موت را پوشيدني و بايد براي اين سفر دور و دراز تهيه زاد و توشه و توفيق رباني و تاکيد سبحاني شاملحال آقاي غلامرضا تختي، فرزند رجب، بهشماره شناسنامه ،500 از بخش طهران، ساکن تجريش، ميدان عزادوله، کوچه ژاله، شماره 108 گرديده
در متن اين وصيتنامه آمده
است: «چون پرنده روح شربت ناگوار مرگ را چشيدني و جامه نارساي موت را
پوشيدني و بايد براي اين سفر دور و دراز تهيه زاد و توشه و توفيق رباني و
تاکيد سبحاني شاملحال آقاي غلامرضا تختي، فرزند رجب، بهشماره شناسنامه
،500 از بخش طهران، ساکن تجريش، ميدان عزادوله، کوچه ژاله، شماره 108
گرديده و در حال صحت بدن و کمال عقل و شعور و در حالي که تمام آمادگي
شرعيه و عرفيه از وي نافذ بود، قائم مقام قانوني خود قرار داد برادر ابويني
خود آقاي محمدمهدي تختي به شماره شناسنامه26095 از بخش طهران قيم بر صغار
خود قرار داده آقاي مهندس کاظم حسيبي فرزند حاجمحمد را که پس از آنکه
نامبرده دعوت حق را لبيک و اجابت گفت اولا (اين قسمت ناخوانا است) هفت و
چهلم و سال موصي را از ثلث مشاراله به مصرف برساند و ثانيا و براي
جمعآوري، ماترک موصي که طبق اقرار نامبرده در حال حاضر اموال غيرمنقول
عبارت است از يک قطعه زمين مرزوعي به پلاک شماره بيست واقع در احمدآباد
لواسان که به شرح برگ مالکيت يکصد و ده هزار ريال تقوديم گرديده. چهارده
ساعت و نيم از پانزده ساعت آب در گردش هفت شبانهروزي از قنات احمدآباد
لواسان شماره بيست و پنج مبلغ که بين چهارده هزار ريال در برگ مالکيت تقويم
گرديده. سه دانگ مشاع از يک قطعه باغ مرکبات محصور و مشجر بهمساحت ده
هزار هکتار اصل واقع در قشلاقي سومي بهموجب سند شماره 24222 دفترخانه يک
چالوس که بهشرح سند مرقوم شش دانگ که بين يکصد هزار ريال تقويم گرديده
است. ديون مسلمه موصي را از ماترک موصي پرداخت نموده و پس از پرداخت ديون
بقيه ثلث ترک موصي متعلق به آقاي محمد مهدي تختي (وصي مذکور) و خواهر
ابويني موصي بهعنوان خديجه تختي به شماره شناسنامه 13057 و نرگس تختي به
شماره شناسنامه 13056 که هر دو از بخش طهران ميباشند و بايد بهتملک آنها
داده شود و بقيه ماترک موحي را پس از وضع ديون و ثلث مذکور بين وروث موصي
تقسيم نمايند.» و... .
هيچکسي خودکشي تختي را باور نکرد
با توجه به تنظيم اين وصيتنامه يک روز قبل از درگذشت تختي اين
گمانهزني وجود داشت که او به دليل اختلافات خانوادگي خودکشي کرده است. اين
موضوع را زندهياد حسين بهمني پيشکسوت ورزش زورخانهاي و موسس اولين
زورخانه (پوريايولي) در لندن نيز تاييد ميکند. حاج حسين بهمني که در 18
ديماه 1398 در لندن از دنيا رفت، چند ماه قبل از فوتش درباره دليل مرگ
دوست سابقش به خبرنگار «آرمان ملي» گفته بود: تختي را براي آخرين بار در
سال 1346 در باشگاه شجاعت در محله تهراننو ديدم که مشغول ورزش کردن بود.
او هر چند لبخند بر گوشه لبش داشت، اما چشمانش از غم بيانتهايي حکايت
ميکرد. صفات پسنديده و پاک او بعد از گذشت نيمقرن هنوز در دل تک تک مردمي
است که شايد هيچوقت او را نديدند. پاتوق اصلياش در گلفروشي شاهغلام
(رزنوار) روبهروي تئاتر شهر بود که عصرها در آنجا مينشست و مردم هميشه از
او امضا ميگرفتند. در سال 1346 که تختي فوت شد، مراسم شب هفت او را
ايران هيچوقت تجربه نکرده بود و همه افرادي که او را نميشناختند سر
کوچههايشان يک حجله براي تختي زدند. ما يک بچه محل به نام حسين زند داشتيم
که در محله چندين حجله براي آقاي تختي برپا کرد. در روز خاکسپاري نيز از
ميدان شوش تا گورستان ابنبابويه هزاران نفر درخيابان با پاي پياده به سمت
محل دفنش در حرکت بودند و امکان تردد ماشين وجود نداشت. در ابنبابويه بايد
ساعتها منتظر ميمانديم تا بتوانيم مزار او را فقط از دور ببينيم، چون
هزاران نفر آنجا حضور داشتند. او درباره خبر مرگ جهان پهلوان نيز ميگويد:
وقتي روزنامه کيهان در عصر 17 دي 1346 با تيتر بزرگ نوشت جهان پهلوان
خودکشي کرد، هيچ کسي اين خبر را باور نميکرد. هفت، هشت نفر خودکشي کردند و
خيليها وقتي کمکهاي او قطع شد به فقر شديد دچار شدند. هيچ کسي نميداند
دليل مرگ او چه بود، اما همه دوستان او ميدانستند که تختي بهخاطر
مادرهمسر و همسرش بارها تهديد به خودکشي کرده بود، هر چند کسي باور نميکرد
مردي که لبخند از لبش نميافتاد آنقدر غم داشته که دست به خودکشي بزند.
هيچ کس نميداند آن شب در هتل آتلانتيک چه گذشت؛ رازي که براي هميشه سربه
مهر ماند. همچنين رضا توکلي، برادرِ همسرِ مرحوم جهان پهلوان تختي، پس از
گذشت حدود نيمقرن از مرگ اين اسطوره کشتي درباره دليل مرگ او ميگويد:
«تختي دو شب قبل از خودکشي خيلي درهم و به شکل خيلي غريب گونهاي به منزل
ميآيد. به شهلا ميگويد که من يک سفري بايد بروم شهسوار. يک سرهنگي است در
شهسوار که يک باغي دارد و قرار است شريک شويم و نگران نباش. مدير آتلانتيک
ابتدا ميگويد که تختي شب اول 12 شب آمد و ميگويد که من از شکار آمدهام و
يک مقداري دير شده و نميتوانم خانه بروم و اسلحه شکارياش همراهاش بوده.
مدير هتل گفته اسلحه را نميتواني بالا ببري. اسلحه را امانت گرفته و او
به اتاقش رفت، يعني تختي آمده آنجا خودش را بکشد؛ چون اسلحه را از او
گرفتند نتوانسته. ميگويد دوباره فرداشب ميآيد و بعد که ميرود بخوابد
ساعت 10 صبح ماشينش پنچر ميشود که بعد صدا ميکنند و با جسد روبهرو
ميشوند. حرفهاي خندهداري مدير آتلانتيک زده، جالب اينکه بعد از انقلاب
هم محو شد و هرچقدر گشتند پيدايش نکردند. تازه بچه تختي به دنيا آمده بود و
چرا بايد خودش را بکشد؟ ابدا امکان نداشت. تختي هم به شهلا گفته بود خيلي
عادي که ميروم شهسوار و ميآيم. تختي دو سه بار احضار شده بود براي
گفتوگو. اين را شهلا ميدانست و به هيچکس هم نگفته بود.»