ننوشتن به وقت درد و رنج، خود دردآفرین و رنجآور میشود، اما گاه فیزیك زندگی و متافیزیك آن ناگزیر و ناتوانت از نزدیك شدن به قلم میكنند و من این تجربه را در دوران «پساسرطانی» بیشتر از دوران «سرطانی» دارم. گویی در گرمگاه حادثه بیشتر و بهتر از كناره آن میتوان دست به قلم بود.
هنوز با همه دردم امید درمان است/ كه آخری بود آخر شبان یلدا راسعدی
1) ننوشتن به وقت درد و رنج، خود دردآفرین و رنجآور میشود، اما گاه
فیزیك زندگی و متافیزیك آن ناگزیر و ناتوانت از نزدیك شدن به قلم میكنند و
من این تجربه را در دوران «پساسرطانی» بیشتر از دوران «سرطانی» دارم. گویی
در گرمگاه حادثه بیشتر و بهتر از كناره آن میتوان دست به قلم بود. به هر
رو باید به تجربههای عبور از فرآیند درمان هم بها داد كه كمكم
«شیمیدرمانی» آثارش را بر ذائقه و لامسه و چشم و گوش و دندان و نظم پیشین
تن دوران نشان میدهد و گاه تو را با اُفت قند زمینگیر میكند و گاه با
ناتوانی عضلهها و بیحسی انگشتان دست. من در این روزها با این تجربهها
زندگی را به سر كردم و البته با عنایت خداوند آرام و گامبهگام از
درشتیهای دنیای ناتوانی هم در حال گذارم. امید و سخت جانیم جایی برای
ایستادن از تكاپو و توقف چرخ زندگی عاطفی و ادراكی نگذاشته و نمیگذارد.
2) از بیماری و بیمارستان - به ویژه از نوع جانكاهش- كه به خانه و اجتماع
برمیگردی، دنیا و آدمهایش رنگ دیگری دارند: برایت همه چیز و همه كس
شتابدهنده و پیشبرنده چرخ زندگی اثربخش میشوند. به دیگران بیشتر
میاندیشی و زمانهای از دست رفته را بهتر میبینی. با تمام وجود حس میكنی
كه كارهای به زمین مانده برای كاستن از رنج میهن و مردمش چه بسیارند و
فرصتهای انجام آنها چه تنگ و كم. همین حس بیمار رها شده از سرطان یا هر
بیماری سخت دیگر انگیزه میدهد و او را از بستر به متن جامعه پرتاب میكند.
من هم از این قاعده و تجربه بركنار نبودم و نیستم. میخواهم از «فهم»
مساله بنیادین توسعه كشورم و غم و رنج و دردی كه هممیهنانم از نادیده
گرفتن خواستهها و نقدها و اعتراضها و در عین حال ظرفیتها و
تواناییهایشان میبرند، باز بمانم و به اندازه خود در كنار آنان و با
آنان همدرد و همراه باشم. در كشف و خلق فرصتهایی ثمربخش برای گفتوگو،
امید و افقگشایی میان نخبگان جامعه و نهادها و شهروندانش بیش از هر زمانی
نیازمند ظهور یك «مای جمعی توانا و خردمند» هستیم كه بتواند همه میراث
ایرانیان را در مسیر دستیابی به آزادی و عدالت و پیشرفت نمایندگی كند.
هیچكس از این میدان مای جمعی نمیتواند و نباید بیرون بماند و پس من هم
باید از این ضرورت سر برنتابم و جای كوچك اندیشیدن و شنیدن و گفتن و نوشتن
خود را در زندگی پساسرطانی بیابم.
3) خانم شری توركل استاد نامآور
ارتباطات در دانشگاه امآیتی در نقد به سایه رفتن این مای جمعی در اثر
توجه بیش از حد به فناوری اطلاعات از اصطلاح «تنها در كنار هم» بهره
میگیرد، وضعیتی كه انتظار از یكدیگر جای خود را به «انتظار از فناوری»
میسپارد. به نظر او «فناوری» آنگاه اغواگر میشود كه قابلیتهایش هماورد
ضعفهای بشری ما میشود و از قضای روزگار ما به واقع ضعیفیم. ما تنهاییم
اما از صمیمیت میترسیم. ارتباطات دیجیتال و رباتهای اجتماعی میتوانند
مصداق توهم «مصاحبت بدون دشواریهای دوستی» باشند. زندگی شبكهایمان به ما
امكان میدهد حتی وقتی مرتبطیم، از همدیگر پنهان شویم، ما پیام دادن را به
حرف زدن ترجیح میدهیم. خانم توركل از جمله تهدیدهایی كه برای «مصاحبتهای
انسانی» قائل است، «شبكهای شدن خلوتهای جدید» و شكلگیری پدیده «همواره
آنلاین» است، پدیدهای كه به صورت فناوران به جای گفتوگوی مبتنی بر همدلی
و احساس مشترك، جستجو در شكل و شیوه برخورد را مینشاند و حس را قربانی
تكنیك و صورت ارتباط میكند. وضعیت جدید «خود» متصل بودن افراد است به
همدیگر بدون آنكه «ارتباطی» انسانی به آن در میان باشد. باید از لحظهها و
فرصتها برای بهرهگیری از «ارتباطات» و برساخت معنایی مای جمعی ایرانی در
این گذار سخت و دردآور بهره برد، فرصتها و لحظههای كوچك كه میتوانند
افقهای باز و اثربخش خلق كنند.
4) این لحظهها و ساعتها و فرصتها
در جهان زیست ایرانی كم نبودهاند و نیستند. ایرانیان در غمها و شادیها
سرمایههای ستودنی با هم بودن در قسمت غم و شادی باهم داشتهاند و دارند.
اگرچه تحولات جدید اجتماعی نشان میدهد كه جامعه ایرانی بیشتر به سوی
«فردیت» و چیرگی ارزشهای مادی رفته است، اما آیینهای فرهنگی و داشتههای
مردمی هنوز راه را برای «باهم بودنهای كوچك» و كوتاه باز گذاشته است و
میدانیم كه رخدادهای خرد میتوانند به چشماندازهای بزرگ ختم شوند. باید
به فرصتهای اندك دوری از رنج آنهم زمانی كه غم و اندوه فراگیر است و «من»
را در فضایی صمیمی به ما نزدیك كرد.
امسال مردم ما پاییزی غمبار و پرهراس را پشت سر نهادند، خزانی كه هر
روزش بوی خشم و ستیز را داشت و طعم مرگ و داغ و درفش. سیاستاندیشیهای
بدگمانانه مدام به دور خانههای علم و مدرسههای امید و خیابانهای زندگی
دیوار كشید و هراس از آینده را در دل همه آنانكه به ایران و ایرانی
میاندیشند، فرونشاند. سیاست به ویژه از نوع حاكمیتی آن راه را بر
گفتوگوهای واقعی و امیدهای دور از خوشبینی تنگ كرد و روشن است كه در این
افق تنگ، «مای جمعی» و باهم بودن موثر پارهپاره میشوند پس چه كنیم كه حتی
در زمینها و زمینههای كوچك دوباره به احیای داشتههای فرهنگی و اجتماعی
خویش بنشینیم.
5) شب یلدا در پیش است، آیین همنشینی و همسخنی شب یلدا
صورتی نمادین از اشتیاق ایرانیان به زندگی در سختترین دورههای حیات
اجتماعی و سیاسی است. یلدای غممان را در این ایام باور كنیم و به امید
پگاهی پاك باهم بنشینیم و در فراز رنجها و سختی، به امیدها و شادیها نیز
بیندیشیم. حیات جمعی و فرصت دادن به شكوفایی آن از میان فرصتهایی چنین
متصور است. معنای یلدا میتواند به ما بیاموزد كه در دشواری و تاریكی امكان
عبور به روشنی هست. زمان بیمعنا نیست. زمان معنابخش هستی و سرزندگی فردی و
جمعی است. از وقتی كه مفهوم «زمان» را به درستی دریابیم مثل همان بیمار
سرطانی رهاشده از بیماری و بیمارستان «هستی» را معنادار مییابیم. توجه به
زمان و اهمیت آن در نامگذاری ظرفها و ظرفیتهای فرهنگی و اجتماعی جایگاه و
نقش ما را در زندگی بهتر تعریف میكند. یلدا ظرف زمانی و همنشینی در آن
ظرفیتی برای كاهش رنجهای پاییزی و افزایش امید برای آینده بهتر ایران و
ایرانیان است: «باهم بودن» را بستايیم و هر وقت و در هر جا آن را داروی
دردهای انباشته خویش بدانیم.
صحبت حكام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو كه برآید حافظ