کد خبر: ۹۴۲۸
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۹
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
نان در جامعه ايراني از سال‌هاي دور تا امروز، به دنبال استيفاي حقوق از دست رفته خود بودند. حقوقي كه جامعه با ابزار سنت و دين از آنان گرفته بود و مردسالاري نهادينه شده در آن، راه بازپس‌‌گيري هر آنچه به نام مطالبات زنان بود را مسدود كرده بود.





زنان در جامعه ايراني از سال‌هاي دور تا امروز، به دنبال استيفاي حقوق از دست رفته خود بودند. حقوقي كه جامعه با ابزار سنت و دين از آنان گرفته بود و مردسالاري نهادينه شده در آن، راه بازپس‌‌گيري هر آنچه به نام مطالبات زنان بود را مسدود كرده بود. از سال‌هاي مشروطه تا به امروز شاهد اين بوديم و هستيم كه زنان ايراني به دنبال برابري در حقوق انساني خود بودند؛ حقوقي كه به نام دين از آنان ستانده شده و باز هم به نام دين آنان را در دون شأن‌ترين جايگاه انساني قرار داده است.
مبارزات آنان به اشكال مختلف تا امروز ادامه داشت. شايد بتوان اعتراضات شهريور 1401 را به تمامي به نام زنان سند زد. غير از فشارهاي اقتصادي كه در سال‌هاي اخير به كل جامعه وارد شد، زنان زير بار فشار مضاعفي به نام گشت ارشاد بودند. قوه قهريه‌اي كه به بدترين و خشونت‌آميزترين شكل ممكن با زنان جامعه ايراني برخورد مي‌كرد تا آنان را مجبور به تن دادن به خواسته حكومت در موضوع پوشش كند. چه بسيار زنان و دختراني كه در قالب استانداردهاي حكومت لباس پوشيده بودند، اما مورد خشونت‌آميزترين برخوردها از سوي نيروي انتظامي شدند كه در نهايت يكي از اين برخوردها منجر به مرگ مهساي جوان شد، مردم روانه خيابان شدند تا اين‌بار به شكلي ديگر اعتراض خود را به اين نمايش وحشت نشان بدهند. زنان در اين اعتراضات به اشكال مختلف مخالفت خود را با سيستمي كه هرگونه تحقير را براي زنان مجاز مي‌شمرد، نشان دادند؛ روسري از سر برداشتند و به حجاب اجباري «نه» گفتند. در مخالفت با سياست‌هاي حكومت در خيابان‌ها ماندند، در دانشگاه‌ها اعتصاب كردند و به هر نحوي كه بود اعتراض خود را به جهانيان نشان دادند. اعتراضي كه اين‌بار به شكلي ديگر در جهان نمود پيدا كرد و زنان و مردان زياد غيرايراني را نيز با خود همراه كرد. 
فاطمه صادقي، پژوهشگر علوم سياسي و فعال حقوق زنان معتقد است مساله زنان در جامعه ايراني، تحقيري است كه به شكل سيستماتيك از سوي حكومت بر آنان وارد مي‌شود. هدف حكومت هم از اجباري كردن حجاب و ناديده گرفتن حقوق انساني زنان، به فعل رساندن همين تحقير است. او در گفت‌وگويي كه با «اعتماد» داشته، به اعتراضات اخير و نقش زنان در آن نگاهي داشته و حمايت جهاني از اين جنبش را مورد  بررسي قرار داده است. 
   مرگ دختري جوان در مقر پليس در راستاي تذكرهاي گشت ارشاد به زنان و دختران در ماه‌هاي گذشته را مي‌توان خاستگاه اوليه جنبش كنوني در نظر گرفت. جنبشي كه در ادامه به مطالبه ملغي شدن حجاب اجباري رسيد. تاريخچه اين جنبش زنان را از كجا مي‌دانيد؟ آيا معتقد هستيد تنگناهاي اجتماعي براي زنان آنان را به اين نقطه رسانده كه فشارهاي گشت ارشاد جرقه‌اي براي روشن شدن آتش اين اعتراضات باشد؟ 
بله، يكي از مهم‌ترين دلايل مشتعل شدن آتش اعتراضات را بايد در حجاب اجباري و به دنبال آن حضور گشت ارشاد در خيابان‌ها دانست. نفس حضور گشت ارشاد در خيابان‌ به اعتقاد من نوعي تحقير و توهين است. طبعا اينكه گشت باعث شود مهسا اميني يا دختراني مثل او با ضرب و شتم و توهين و متاسفانه مرگ مواجه شوند موجب جريحه‌دار شدن جامعه و افكار عمومي مي‌شود؛ آن هم در زماني كه اين جامعه با انواع و اقسام مشكلات و بحران‌هاي اجتماعي و اقتصادي مواجه است. 
 (...) 
همان‌طور كه مي‌دانيم حجاب اجباري يكي از مهم‌ترين مسائل زنان در ايران بعد از انقلاب بوده. در موارد متعددي شاهد اعتراض نسبت به اين موضوع بوده‌ايم. به نظر من يكي از نقاط عطف، در سال ۹۶ در ماجراي دختران خيابان انقلاب اتفاق افتاد كه حركتي بسيار مدني و مسالمت‌آميز بود ولي با آن شديدا برخورد شد. 
اما ماجرا به اين مورد ختم نمي‌شود. آنچه ما شاهدش هستيم، اين است كه هر روز با طرح‌هاي مختلف زنان را تحقير و سعي مي‌كنند از حضور اجتماعي آنان بكاهند و به سمت خانه و نقش‌هاي سنتي سوق‌شان بدهند. از جمله طرح تعالي جمعيت را مي‌شود مثال زد. در حوزه اشتغال نيز با تبعيض گسترده روبه‌رو هستيم. نرخ بيكاري زنان در ايران و بي‌ثبات‌كاري زنان بسيار بالاست. بر اساس آمارهاي رسمي تنها حدود ۱۲ درصد از زناني كه از دانشگاه فارغ‌التحصيل مي‌شوند امكان پيدا كردن شغل را دارند. بسياري از زناني كه در سن اشتغال قرار دارند، مجبورند به دلايل مختلف از جمله محدوديت‌هايي كه براي‌شان وجود دارد و نيز بحران‌هاي اقتصادي و سوءمديريت به مشاغل غيررسمي روي بياورند. زنان بيش از ۵۰ درصد بازار كار غيررسمي را در اختيار دارند. تعداد زيادي از زنان با وجود تحصيلات بالا ناچارند به مشاغل پست تن بدهند، زناني را مي‌بينيم كه با تحصيلات بالا در مترو خرده‌فروشي مي‌كنند يا مجبورند در مشاغل خدماتي پايين مشغول باشند. (...) با اينكه از تريبون‌هاي رسمي دائما تكرار مي‌كنند كه زن كرامت دارد، اما در عمل به هيچ‌وجه چنين نيست. من فكر مي‌كنم اين نوع زن‌بيزاري در همه جاي سيستم مشهود است و به بخشي از نظام تبديل شده است. طبيعي است كه حجاب اجباري و حضور گشت ارشاد هر روز وضعيت را براي زنان غيرقابل تحمل‌تر مي‌كند.
البته در اين جنبش زنان پيشتازند، ولي خشم اجتماعي و نارضايتي شديد كه به دلايل مختلف در سال‌هاي اخير تشديد شده، باعث شد بسياري با اين اعتراضات همراه شوند. به نظر من عنصر تحقير و (...) در شكل‌گيري اين اعتراضات نقش مهمي ايفا مي‌كند. اين اما فقط زنان نيستند كه اين تجربه‌ها را دارند، بخش زيادي از جامعه اين تجارب را دارد. بسياري از گروه‌هاي اجتماعي ديگر نيز به صور مختلف اين تحقير و ناديده‌ گرفته ‌شدنِ عميق را حس مي‌كنند. گروه‌هاي ديني، قومي، طبقات فرودست و در واقع بيشتر ايرانيان دارند اين تحقير و خشم ناشي از آن را به صورت‌هاي مختلف تجربه مي‌كنند كه موجب ايجاد همدلي و همبستگي مي‌شود. همگان در اين تحقير جمعي اشتراك دارند. فرقي نمي‌كند كه كرد، ترك، لر، عرب، فارس يا بلوچ باشيد. 
  جامعه جهاني در اين جنبش نسبت به اعتراضات پيشين در سال‌هاي گذشته با مردم ايران همراه‌تر شده‌اند. علت آن را در چه مي‌دانيد؟
فكر مي‌كنم علتش سواي چيزهاي ديگر مشخصا دو چيز باشد؛ يكي اينكه ما در ايران شاهد اين هستيم كه يك اعتراضي شكل گرفته حول محور «زن، زندگي، آزادي». اين شعار بسيار مترقي است و برخلاف بسياري از شعارهايي كه پيش‌تر داده مي‌شد يا در مواردي شعارهاي (...) مثل شعارهاي اوايل انقلاب، اين شعار بسيار مترقي است. آدم‌هاي متفاوتي در سراسر جهان با آن ارتباط برقرار مي‌كنند. به نظر من اين يكي از دلايلي است كه همدلي جامعه جهاني را برانگيخته است. در حقيقت زنان در ايران دارند چيزي را فرياد مي‌زنند كه در بسياري از نقاط دنيا زنان و مردان با آن احساس همدلي مي‌كنند و آن گستردگي تبعيض‌هاي جنسيتي است. براي مثال جنبش «مي‌تو» را در نظر بگيريد. در جنبش مي‌تو براي اولين‌بار بسياري از زنان سكوت در مورد زندگي خصوصي را شكستند و در مورد قلدري‌هاي جنسي كه مردان بر آنها تحميل كردند، صحبت كردند. اينكه چطور از آنها سوءاستفاده جنسي مي‌شود و زنان سكوت مي‌كنند. «مي‌تو» يك آگاهي جهاني جديد را نسبت به وضعيت زنان پديد آورد. با «مي‌تو» مشخص شد سلطه مردانه ريشه‌دار است و جنبه جنسي پررنگي دارد. اين آگاهي و درك و دريافت باعث شد نوعي همدلي نسبت به آنچه زنان در ايران تجربه مي‌كنند به وجود  بيايد. 
  ما از شعارهايي در مخالفت با حجاب اجباري در سال ۵۷ 13رسيديم به شعار «زن، زندگي، آزادي» در سال ۱۴۰۱. اين روند را چگونه مي‌بينيد؟ آيا زنان هنوز دارند براي حقوق اوليه خود و حداقل‌ها مي‌جنگند يا نگاه‌شان وسيع‌تر شده است؟
بله، كاملا با شما موافقم. به عبارتي زنان دارند هنوز براي حقوق اوليه خود و حداقل‌ها مي‌جنگند. اشاره كرديد كه در سال ۵۷ هم مطالبه، حجاب اختياري بود. اما بعد آقاي خميني حكم كرد كه زن‌ها بايد حجاب داشته باشند. متاسفانه زنان هنوز دارند براي حقوق حداقلي و اوليه مي‌جنگند. 
با اين حال فكر مي‌كنم از آن زمان تا امروز جامعه تغييرات زيادي به خودش ديده است. يكي از تحولات اين است كه آن زمان بسياري از زنان، حتي زناني كه خودشان بي‌حجاب بودند، با حجاب اجباري موافق بودند يا در مقابلش سكوت كردند. اما به مرور زنان متوجه شدند كه مساله بر سر يك تكه روسري نيست، مساله فراتر از اينهاست. (...) زنان به‌طور چشمگيري در انقلاب حضور داشتند و اصلا بدون حضور زنان شايد انقلاب ممكن نبود. اما از نخستين گروه‌هايي بودند كه بلافاصله بعد از انقلاب حذف و ناديده گرفته شدند. به نظر من يكي از دلايل اين كار سلب امكان از هر نوع سازماندهي گروهي توسط زنان در مقابل حكومت بود. تحول ديگر اين بود كه با اينكه بسياري از مردان هم آن زمان ساكت بودند يا به صورت فعال همراهي كردند، به مرور متوجه شدند كه اين موضوع فقط به زنان برنمي‌گردد، بلكه حجاب اجباري تحقير مردان هم هست. اينكه گفته مي‌شود اگر زن بي‌حجاب باشد، مردان تحريك مي‌شوند، يا زنان مي‌خواهند برهنه شوند و اين باعث مي‌شود نظم و عفت عمومي خدشه‌دار شود و انواع اقسام توجيهات ديگر، همين موضوع را نشان مي‌دهد. بنابراين اين دو تحول را به صورت همزمان مي‌بينيم. خوشبختانه جامعه امروز به هيچ‌وجه از نظر آگاهي و تامل در خود قابل مقايسه يا شبيه جامعه ۵۷ نيست. به نظر من نگاه‌ها خيلي تغيير كرده است.
  از نگاه شما خواسته اصلي اين جنبش چيست؟ اگر بر فرض حجاب اجباري از سوي حاكميت ملغي شود آيا جمعيت معترض آرام مي‌شود؟  فكر مي‌كنيد خواسته نهايي آنها  چيست؟
نيازي نيست من بگويم، مردم دارند در خيابان به آشكارترين شكل ممكن فريادش مي‌زنند. خواسته‌هاي اين جنبش خيلي روشن است. اما راستش من اين سوال را تا حدي متاثر از رويكردهاي قبلي مساله‌دار به اعتراضات اخير مي‌بينم. به نظرم تغيير مهمي كه اتفاق افتاده، اين است كه اين جنبش در پي خواسته نيست، بلكه خود آن خواسته است. به زبان ديگر خواسته‌ها و مطالبات دارند به شكل عملي محقق مي‌شوند. بگذاريد مثالي بزنم؛ جنبش سبز را در نظر بگيريد كه در پي حق راي بود. در آن جنبش اعتراض خياباني نوعا در حكم وسيله‌اي براي ابراز نارضايتي تعبير شد، اما در اين جنبش حضور خياباني خودِ آن تغيير است. اينكه دختران و زنان حجاب‌شان را برمي‌دارند، نمونه بارز اين تحقق عملي است. اين جنبش به ‌شدت عملگراست و همين عملگرايي يكي از مهم‌ترين وجوه تمايز آن با جنبش‌هاي پيشين است. در اين جنبش فاصله ميان حضور خياباني و مطالبه بسيار كم شده. در واقع حضور خياباني خودش مهم است، چون اين جنبش مي‌خواهد خيابان را پس بگيرد. بنابراين صرف وجودش «نه‌گويي» به گشت ارشاد و به خشونت پليس است. صرف حضورش نه‌گويي به تسخير خيابان توسط حكومت است. 
  از نظر شما آيا اين جنبش ادامه جنبش ۸۸، ۹۶ و ۹۸ است؟ يا در يك پارادايم شيفت هستيم و اين جنبش خصوصيات متفاوتي  دارد؟
از يك جهت مي‌شود گفت بله ادامه آنهاست، اما از جهت ديگر گسست بزرگي را شاهد هستيم. از جهت انباشت تجارب به آنها متصل است. اين تجارت به صورت دوي امدادي از ۸۸ تا به امروز دست به دست شده. (...) به عبارت ديگر معترضان از آن تجارب آموخته‌اند و چيزهاي جديدي را به آن اضافه كرده‌اند. در عين حال شاهد يك تغيير بنيادي هم هستيم. يكي از مهم‌ترين ابعاد اين جنبش اين است كه از متن زندگي روزمره مي‌جوشد و قدرتش را از زندگي روزمره مي‌گيرد. در اينجا با چيزي فراتر از خود زندگي مواجه نيستيم. براي تقريب به ذهن بگذاريد مثال بزنم: در سال ۵۷ بسياري از انقلابيون روياهايي داشتند و مي‌خواستند آنها را با قبضه قدرت سياسي به دست بياورند. اين آمال و آرزوها به زندگي آنها معنا مي‌داد. اما معترضان امروزي در پي معنا دادن به زندگي نيستند. براي آنها خود زندگي معنادار است و نيازي به اين نيست كه كسي يا چيزي براي آنها زندگي را معنادار كند. زندگي روزمره در اينجا نقش برجسته‌اي دارد. اين نشاندن زندگي و زن در متن كنش اعتراضي را به صور مختلف مي‌شود ديد. عكسي كه از خانم دنيا راد با دوستش در قهوه‌خانه‌اي در جواديه در حال صبحانه خوردن بودند، نمونه بارز اين قرار دادن زن در متن زندگي روزمره است. نمونه ديگرش آهنگ «براي» شروين حاجي‌پور است؛ وقتي به متن آهنگ توجه مي‌كنيد همه‌اش برآمده از زندگي روزمره است. دربرگيرنده همان چيزهايي است كه آدم‌هاي معمولي عادي آرزو دارند. تخيلي فراتر از زندگي  روزمره وجود  ندارد. 
همين‌جا مي‌رسم به يك بعد ديگر اين جنبش كه با زندگي روزمره مرتبط است و آن اينكه با شادي توأم است. زندگي، رهايي، آزادي، شادي و رقص درآن بسيار پررنگ است. باز اگر بخواهم مقايسه كنم، در انقلاب ۵۷ مشت‌ها بود كه به هوا مي‌رفت و خون و مرگ تقدس داشت، امروز ديگر اين‌طور نيست. امروز زندگي تقدس دارد و طلب مي‌شود. از مشت هم خبري نيست. در عوض با كف و سوت و ابراز شادي و بيان و بروز آشكار آن مواجهيم. 
جنبه ديگري كه خيلي مهم است، پرفورمانس و اجراست كه در اين جنبش بسيار برجسته است. منظورم از پرفورمانس اين است كه حركات و اجراها در اين جنبش نقش پررنگي دارند و به هيچ‌وجه اهميت‌شان كمتر از شعارها نيست. اين جنبه را مي‌توان در حركات شادمانه‌اي از جمله روسري از سر برداشتن، انداختن روسري در آتش، رقص و نيز در آوازها، سرودها، انواع كليپ‌هايي كه ساخته شده، در موسيقي، آثار هنري، گرافيتي، ديوارنويسي و جز اينها ديد. آدم‌ها به خيابان نمي‌آيند تا چيزي فراتر از همين زندگي عادي را مطالبه كنند. هستند چون نفس حضور خياباني مهم است. بنابراين در اينجا بر خلاف جنبش‌هاي ديگر اعتراض خياباني نقش يك ميانجي را ندارد، اعتراض و حضور، خود آن مطالبه است. حضور خياباني خود بخشي از آن پرفورمانس است. به نظر من مجموعه اينها باعث مي‌شود اين جنبش از ساير جنبش‌ها متمايز شود. 
  از نگاه شما نسبت معترضان در اين جنبش با اصلاح‌طلبان، اصولگرايان و براندازان چيست؟
اين تقسيم‌بندي‌ها به تدريج در سياست ايران بعد از انقلاب شكل گرفت. اما اين جنبش فراتر از اين تقسيم‌بندي‌هاي سياسي رفته و راديكاليسم آن نافي مواضع و كنش‌هاي سياسي متعارف است. اگر اصلاح‌طلبان مهم‌ترين خواسته‌شان انتخابات آزاد و حذف نظارت استصوابي بود، الان در اين جنبش چيزي در اين خصوص نمي‌بينيم. مي‌بينيم كليت سيستم زير سوال است. طبيعتا به اين معنا مي‌شود گفت اين جنبش از اصولگرايي هم رد شده و فاصله زيادي با آن دارد. براندازان هم كليت يكدست و واحدي ندارند. اما اگر سلطنت‌طلب‌ها را جزو براندازها قلمداد كنيم، تصور من اين نيست كه به سمت سلطنت گرايش دارد. به نظرم تا به اينجاي كار بسيار مترقي بوده و گرايش ارتجاعي در آن كمرنگ بوده است. 
  با توجه به اينكه عده زيادي از معترضان را دختران نوجوان تشكيل مي‌دهند ما با يك تغيير نسلي در اين جنبش مواجهيم. شجاعت و جسارت از ويژگي‌هايي است كه براي اين نسل برمي‌شمرند. اين ويژگي چقدر مي‌تواند براي اين نسل راهگشا باشد و در جهت نيل به اهداف‌شان كار كند؟
به نظرم مهم و راهگشاست؛ پيش‌تر به نمونه‌هايي از اين گسست نسلي اشاره كردم براي مثال عملگرايي. به نظر مي‌رسد نقطه اوج اين تقابل و گسست نسلي را بايد در رويارويي ميان نسلي كه انقلاب كرد با نسل جوان امروز ديد. اين نسل كه به آنها نسل زد يا زومر مي‌گويند، ويژگي‌هاي منحصربه‌فردي دارد. يكي از ويژگي‌هايش اين است كه خودش را شهروند جهاني مي‌داند. در نسل‌هاي پيشين به دليل بسته بودن فضا، ارتباطات كمتر، نبودن اينترنت، قوي‌ بودن سنت‌ها و محدود بودن ديدگاه‌ها چنين ويژگي‌هايي را نمي‌بينيم. اما در اين نسل سنت‌ها تا آنجا پذيرفته مي‌شوند كه با ارزش‌هاي جهاني در تعارض نباشد. دليل جهاني بودن‌شان هم به اينترنت و ارتباطات برمي‌گردد. اينها تفاوت چنداني بين خود به عنوان يك انسان ايراني و بقيه جهان قائل نيستند و ارتباطات گسترده‌اي دارند. همان موسيقي‌هايي را گوش مي‌كنند كه ديگر گروه‌هاي همسن‌شان در سطح جهاني گوش مي‌كنند، از همان سبك‌هاي پوشش تبعيت مي‌كنند و همان سرگرمي‌ها را دارند. يعني شباهت‌ ميان آنها با گروه‌هاي هم‌نسل خودشان در جهان بسيار پررنگ است. در عين حال كه ممكن است ايراني‌، چيني، عرب و ... باشند، خود را جهاني مي‌دانند. از اين جهت با نسل‌هاي پيشين متفاوتند. بنابراين ارزش‌هاي آنها شباهت چنداني به ارزش‌هاي نسل‌ انقلاب از جمله شهادت، طلب مرگ و جز اينها ندارد.
تمايز ديگري كه من به جهت سروكار داشتن با دانشجوياني از همين نسل ديده‌ام، اين است كه اين نسل به هيچ رو با نصيحت و فرمان‌ دادن ميانه‌اي ندارد. در دنياي آنها كسي صرفا به اين دليل كه سن بيشتر يا تحصيلات بيشتر يا پول بيشتري دارد، محترم نيست. انتخاب فردي براي‌شان بسيار مهم است. براي آنها نابرابري طبيعي نيست. اين موضوع در مورد دختران جوان نيز به حد اعلي صدق مي‌كند. بسياري از آنها از اينكه مادران‌شان در برخورد با تحقير و آزار سكوت كرده‌اند و تحمل داشته‌اند، در عذابند و نمي‌خواهند آن تجارب را از سر بگذرانند. طبيعي است كه با حجاب اجباري مخالف باشند و نخواهند آن را تحمل كنند.
نهايتا اينكه آنها زبان به غايت متفاوتي هم دارند. براي گفت‌وگو با آنها بايد با آنها همتراز شد. بايد به زبان خودشان با آنها صحبت كرد و به شخصيت و فرديت‌شان احترام گذاشت. بديهي است كه براي سياسيون ما كه عادت كرده‌اند از بالا و تحقيرآميز با مردم حرف بزنند، زبان اين نسل غيرقابل فهم است. 
  مساله زنان هيچ‌گاه به‌طور جداگانه اولويت حكومت و دولت‌ها در ايران نبوده است. الان اين خواسته، تبديل به مهم‌ترين موضوع روز شده است. گمان مي‌كنيد حكومت براي اين خواسته چاره‌اي مي‌انديشد؟
گمان نمي‌كنم. اينكه زنان پيشرو هستند، مترقي‌ترين خواسته‌ها از زبان زنان بيرون مي‌آيد و مهم‌ترين جلوه‌ها و مترقي‌ترين كنش‌ها را از زنان مي‌بينيم، لزوما به اين معنا نيست كه پاسخ دولت و حكومت هم متناسب است. من يك نوع تصلب و فروبستگي را در اين سيستم مي‌بينم كه باعث مي‌شود اساسا نتواند آنچه در خيابان جاري و ساري است، درك كند. ببينيد، يك زماني يكي توانايي شنيدن و ديدن دارد ولي خودش را به نشنيدن و نديدن مي‌زند. اين كار باعث مي‌شود به مرور زمان حواسش كند ‌شود و كم‌كم به جايي مي‌رسد كه اگر هم بخواهد، ديگر نتواند ببيند و بشنود. در مورد نظام حكومتي هم به اينجا رسيده‌ايم. زماني چشم و گوش‌شان را به يك‌سري خواسته‌ها بسته بودند و مي‌خواستند با (...) همه‌ چيز را حل كنند، امروز به جايي رسيده‌ايم كه اگر هم بخواهند ديگر نمي‌بينند و نمي‌شنوند. به جاي اينكه در عملكرد پليس و نيروي انتظامي و خود سامانه (...) بازبيني صورت گيرد و اساسا حجاب اختياري به رسميت شناخته شود، شاهد اين هستيم كه با معترضان با خشونت هر چه تمام‌تر برخورد مي‌شود. تصورم اين است حكومت به هيچ‌وجه نه قصد شنيدن اين خواسته‌ها را دارد و نه حتي توانش را. كما اينكه بخش زيادي از صحبت‌هاي من را سانسور مي‌كنيد و نمي‌توانيد عكس واقعي مرا هم چاپ كنيد. همين‌ها نشانگر آن است كه اراده‌اي براي ديدن و شنيدن در كار نيست. 
  ما در كنار اعتراضات شاهد حركات راديكال هم بوده‌ايم. از آتش زدن پرچم و قرآن تا برهنه شدن اعتراضي. فكر مي‌كنيد اين حركات مي‌تواند به جنبشي كه خواسته‌هايش را اعلام كرده كمكي بكند؟
در مورد حركات راديكال به نظرم سوال مساله‌داري است. در هر جنبش مي‌تواند يك‌سري اتفاقاتي بيفتد كه مطلوب معترضان نباشد. اما جدا كردن آنها و تعميم آنها به كليت يك جنبش مساله‌دار است. از اين جمله اگر كسي به شكل اعتراضي برهنه شده باشد. البته من اساسا با برهنه شدن اعتراضي مشكل ندارم. منظورم اين است كه وقتي قرار نيست به حرف كسي گوش داده شود و قرار نيست مطالبه‌اي جدي گرفته شود شاهد اين هستيم كه اغراق صورت مي‌گيرد تا كليت يك جنبش زير سوال برود. اما حركات راديكال بخشي از هر جنبشي است و اصلا به همين دليل جنبش ناميده مي‌شود. 
  برخي اعلام مي‌كنند معترضان دنبال ضديت با اسلام و حجاب هستند. در حالي كه مشكل اصلي اين جنبش اجباري بودن حجاب است. بخش اعظمي از مردم جامعه ايران كه مذهبي هستند هم با اين اجبار مشكل دارند. از آنجايي كه بسياري از فقها و دين‌‌پژوهان معتقدند اجبار در حجاب مطلقا در اسلام نيامده است و با اين اتفاق اسلام از بين نمي‌رود. نظر شما در اين مورد چيست؟
حجاب اجباري يكي از مهم‌ترين مسائل زنان در ايران بعد از انقلاب بوده. در موارد متعددي شاهد اعتراض نسبت به اين موضوع بوده‌ايم. به نظر من يكي از نقاط عطف، در سال ۹۶ در ماجراي دختران خيابان انقلاب اتفاق افتاد كه حركتي بسيار مدني و مسالمت‌آميز بود ولي با آن شديدا برخورد شد. 
اما ماجرا به اين مورد ختم نمي‌شود. آنچه ما شاهدش هستيم، اين است كه هر روز با طرح‌هاي مختلف زنان را تحقير و سعي مي‌كنند از حضور اجتماعي آنان بكاهند و به سمت خانه و نقش‌هاي سنتي سوق‌شان بدهند. از جمله طرح تعالي جمعيت را مي‌شود مثال زد.
  يكي اينكه ما در ايران شاهد اين هستيم كه يك اعتراضي شكل گرفته حول محور «زن، زندگي، آزادي». اين شعار بسيار مترقي است و برخلاف بسياري از شعارهايي كه پيش‌تر داده مي‌شد يا در مواردي شعارهاي (...) مثل شعارهاي اوايل انقلاب، اين شعار بسيار مترقي است. آدم‌هاي متفاوتي در سراسر جهان با آن ارتباط برقرار مي‌كنند. به نظر من اين يكي از دلايلي است كه همدلي جامعه جهاني را برانگيخته است. در حقيقت زنان در ايران دارند چيزي را فرياد مي‌زنند كه در بسياري از نقاط دنيا زنان و مردان با آن احساس همدلي مي‌كنند و آن گستردگي تبعيض‌هاي جنسيتي است.
ما اينجا چندان با مساله مذهب مواجه نيستيم (...) خيلي‌ها ممكن است به حجاب اعتقاد داشته باشند، خيلي‌ها هم نداشته باشند. شاهديم كه بسياري از زنان محجبه و ديندار هم با اين جنبش همراه هستند.
نام:
ایمیل:
* نظر: