در يادداشت پيش توضيح دادم كه چگونه صدا و سيما و به تعبير دقيقتر حكومت با سلبريتيها وارد يك معامله همكاري شد كه هر دو طرف كمابيش ميدانستند اين يك بازي است و سنخيتي با يكديگر ندارند. اين ادامه آن يادداشت است.
در يادداشت پيش توضيح
دادم كه چگونه صدا و سيما و به تعبير دقيقتر حكومت با سلبريتيها وارد يك
معامله همكاري شد كه هر دو طرف كمابيش ميدانستند اين يك بازي است و سنخيتي
با يكديگر ندارند. اين ادامه آن يادداشت است. هر دو طرف ميدانستند كه اين
يك معامله صوري و در واقع به نوعي فيلم بازي كردن است، همانطور كه يك نفر
ميتواند بيدين و غير مذهبي باشد ولي در فيلم نقش يك فرد مذهبي را بازي
كند و برعكس، آنان در واقعيت چنين نقشهايي را كردند. ولي روشن بود كه اين
فيلم يك روزي به پايان ميرسد كه رسيد. چه روزي؟ روزي كه آنان به نوعي
احساس تحقيرشدگي پيدا ميكنند. حجاب و قيودات مذهبي همان پاشنه آشيل ماجرا
بود كه در موضوع مهسا اميني رو شد. البته سلبريتيها يك محدوديت ديگر هم
دارند و آن اين است كه چارهاي ندارند جز اينكه طرف افكار عمومي را بگيرند
به ويژه در موارد حاد. چون اگر اين طرفداري را نكنند ضربه شديد مادي و
معنوي خواهند خورد. پس روزي كه ساختار با مردم و افكار عمومي مساله پيدا
كند، سلبريتيها مجبور ميشوند راه خود را جدا كنند كه كردند، چون نام و
نان آنان در پذيرش و محبوبيت نزد مردم است. در واقع اين روز، سكانس پاياني
اين فيلم معامله رياكارانه دو طرف است. نكته بسيار جالب نزد نواصولگرايان
اين است كه در زدن و حذف تمام شخصيتهاي سياسي و احزاب و گروهها تمايز
چنداني ميان خود و غيرخود قايل نشدند، تنها جايي كه خودي و غيرخودي نكردند و
شخصيتهاي معتبر خودشان را هم تا حدي زدند و به جاي آنان سلبريتيهاي
سياسي از جناح نواصولگرا درست كردند. الان فعالان سياسي نواصولگرا در عرصه
سياست، فقط از حيث شهرت است كه نان ميخورند، و الا فهم و درك سياسي متعارف
آنان اندك است. مثلا قبلا افرادي چون ناطق، باهنر، توكلي، لاريجاني، و
محبيان سياستمداران اين جريان بودند حالا حسن عباسي و رائفيپور و به جاي
وعاظ و روحانيون خوشفكر، مداحان و پناهيان ميداندار هستند. چند سال پيش
نتايج يك نظرسنجي داخلي از طرفدارانشان را ديدم كه پرسيده بودند حرفهاي
چه كساني را بيشتر دنبال ميكنند و ميپذيرند، معلوم شد، رهبران سياسي و
مذهبي حتي اشخاص سطح بالا نيز در رتبههاي نازلي هستند و رتبههاي اول و
دوم را سلبريتيهاي سياسي نواصولگرايان و با فاصله زياد تصرف كردهاند. اين
علت اصلي سقوط سياسي اين جناح است. از سوي ديگر همين جناح نوعي از
خودباختگي در برابر تاييد سلبريتيهاي سينمايي و هنري و ورزشي دارند به
نحوي كه اگر يكي از آنان با ارزشهاي ظاهري جريان حاكم همسو شود چه فرشهاي
قرمزي كه جلوي پاي او پهن كنند. نمونهاش خانم الهام چرخنده است. يا
ورزشكاران و هنرمنداني كه بيتناسب و با تناسب در برنامهها حرفهاي مذهبي و
سياسي مطلوب آنان را ميزدند تا جايگاه و امنيت پيدا كنند. متاسفانه امروز
كه ثمره اقدامات فاسد خود را ميبينند، به سلبريتيها فحش ميدهند. در
حالي كه عامل رشد و تقويت آنان در سياست، همين فحشدهندگان امروز هستند.
ابتذال سطح سياسي در ايران محصول اقدامات دولت اول نواصولگرايان در سال
۱۳۸۴ است كه تاكنون هم ادامه يافته است. امروز ديدم سياههاي از آنان را كه
مثلا در جريان اخير فعال هستند منتشر كردهاند كه چند صد نفر ميشوند.
نواصولگرايان نه فقط جامعه را سلبريتيزده كردند، بلكه خودشان هم در همين
گرداب غرق شدند، البته شبكههاي مجازي هم نقش موثري در بروز اين وضعيت
داشتند، ولي ريشه همان است كه گفته شد. اينها به معناي بد گفتن از
سلبريتيها نيست كه اتفاقا در ميان آنان افراد فرهيخته و خوشفكر هم هست كه
استقلال شخصيتي خود را حفظ ميكنند، مساله اين است كه كار آنان چيز ديگري
بوده و بر اثر خلأ سياسي وارد اين جريان شدهاند. آنان پيشتر دنبال
جريانهاي سياسي حركت و با آنان يا همراهي ميكردند، يا مخالفت يا سكوت ولي
اكنون به صورت منفرد هر كدام مسيري را ميروند كه به طور قطع از نظر سلبي
موثر و كارآمد است، ولي از نظر ايجابي نميتوانند اميدي را برانگيزانند،
چون حوزه حرفهاي آنان نيست. پايان