در هر جامعهای و از جمله در ایران، نخبگان و کنشگران سیاسی و اجتماعی عموما در مقام حلقههای واسط میان بدنه جامعه و نهاد قدرت عمل میکنند. در نتیجه این جایگاه خاص، آنها همواره از یک سو داعیهدار مطالبات عمومی هستند و از سوی دیگر، در تعامل با قدرت سعی در کاهش فاصله میان مطالبات جامعه و تصمیمگیری در نهادهای بالادستی دارند.
در هر جامعهای و از جمله
در ایران، نخبگان و کنشگران سیاسی و اجتماعی عموما در مقام حلقههای واسط
میان بدنه جامعه و نهاد قدرت عمل میکنند. در نتیجه این جایگاه خاص، آنها
همواره از یک سو داعیهدار مطالبات عمومی هستند و از سوی دیگر، در تعامل با
قدرت سعی در کاهش فاصله میان مطالبات جامعه و تصمیمگیری در نهادهای
بالادستی دارند.
چنانچه به هر دلیلی این گروه اجتماعی نتواند یا نخواهد
یا فراموش کند که باید ایفاگر چنین نقشی در سطوح مختلف اجتماعی باشد، رابطه
میان دولت و ملت دچار اختلال جدی و بنیانافکن خواهد شد. هم از این رو است
که در بسیاری از نظامهای سیاسی سعی میشود تا گروه نخبگان فارغ از هر نوع
مجادله و معاملهای، به نقش اصلی خود در سطح اجتماعی بپردازند و روابط
حاکمیت و مردم سامان دهند.
با این مفروض، بررسی وضعیت جامعه ایران حکایت
از آن دارد که نخبگان و کنشگران اجتماعی دستِکم نمیتوانند این نقش را به
خوبی ایفا کنند و در نتیجه رابطه میان حاکمیت و مردم دچار اعوجاجات و فراز
و فرودهایی خطرخیز شده است. رابطهای که آرامآرام میرود تا ماهیت یک
رابطه مسالمتآمیز را از دست داده و به سمت نوعی رادیکالیزم حرکت کند.
بدون
تردید در بروز وضعیت پیشگفته عوامل و دلایل مداخله داشته و دارند و سهم
«قدرت» در کاهش میزان اثر گروه نخبگان، بسیار بالا است. اما در این رهگذر
باید به دلایل درونقشری این گروه نیز پرداخت. چه اینکه اگر در آسیبشناسی
چرایی بروز این وضعیت همه عوامل و دلایل به خوبی رصد نشوند، در نهایت
تحلیلی نزدیک به واقعیت به دست نخواهد آمد و نمیتوان درمانی صحیح تجویز
کرد.
از جمله بزرگترین مشکلات و مسائل
درونقشری گروه نخبگان در ساماندهی رابطه دولت و ملت، عدم توانایی در
برقراری «تعامل» با نهاد قدرت است. در حقیقت نخبگان ایران ـ به ویژه نخبگان
سیاسی ـ تلاشی جدی در جهت ایجاد تعاملی نظاممند با نهاد قدرت از خود بروز
نمیدهند. این در حالی است که آنها باید بتوانند در تعامل با قدرت سهم
جامعه در حوزههای گوناگون را مطالبه کنند و زمینه را برای کاهش فاصله میان
راس و بدنه هرم جامعه مهیا سازند. حال آنکه بخش قابل توجهی از نخبگان
ایرانی طی سالهای گذشته یا در برابر قدرت «کرنش» کردهاند و یا از شیوه
«قهر» با قدرت استفاده کردهاند. گرچه روش «قهر» با قدرت یکی از روشهای
متداول در میان نخبگان سیاسی است، اما نباید فراموش کرد که «قهر» با قدرت
تنها یک روش به منظور کسب امتیاز است و نباید به آن به دیده «هدف» نگریست.
در
سوی دیگر، نخبگانی هستند که «کرنش» در برابر قدرت را به عنوان یک راهبرد
اصلی انتخاب کردهاند. این گروه که به نظر میرسد بیشترین آسیب را به بدنه
نخبگان سیاسی ـ اجتماعی وارد آوردهاند، نهتنها مرجعیت خود در جامعه را
ازدست میدهند، بلکه خود نیز با آسیبهای فراوان گفتمانی روبهرو شده و
خواهند شد. شاید بتوان دو علت اصلی را برای اتخاذ چنین راهبردی نزد نخبگان
برشمرد. نخستین علت را باید در «عدم امنیت» و «ترس» ناشی از آن دانست. چه
اینکه حاکمیت عموما در مواجهه با نخبگان منتقد، با توسل به شیوههای
قهرآمیز سعی در کنترل امور داشته و درنتیجه نخبگان حاضر با مطالعه تبار
چنین کنشهایی و مشاهده سرنوشت اسلاف خود، سعی میکنند از هر نوع برخوردی
با نهاد قدرت پرهیز کنند.
علت دیگر را باید در حوزه «منافع فردی» جستجو
کرد. به نظر میرسد تغییر هنجارها در جامعه ایران دامان نخبگان سیاسی و
اجتماعی را نیز گرفته و آنها هم همپای دیگر آحاد جامعه کسب منافع فردی را
به عنوان اصلیترین اولویت زندگی مدنظر قرار دادهاند. گویا برای این عده
هم کسب منافع و جایگاه اجتماعی با حداقل ریسک به امری پسندیده تبدیل شده که
در نتیجه آن هر نوع تعارض با نهاد قدرت را نافی آن میبینند و در نتیجه
تلاش میکنند تا همراهی با قدرت و حتی فاجعهبارتر «کرنش» در برابر قدرت
زمینه را برای استفاده حداکثری از منافع موجود داشته باشند.
این هر دو
علت نشان میدهد که جامعه از «نخبگان اصیل» تهی شده و جامعه ایران امروز،
با گروهی از «میانمایگان» تحت عنوان نخبگان سیاسی ـ اجتماعی روبهرو است.
به هر روی، اگر همین گروه میانمایه نیز نتوانند سامانی جدی در رابطه میان
دولت و ملت را پدید آورند، همه منافعشان به زودی از میان خواهد رفت.