فاصله شگرفی که این روزها میان نخبگان سیاسی و بدنه اجتماعی در جامعه ایران به وجود آمده، وضعیتی به مراتب خطرخیز و نگران کننده را بازتاب می دهد. این فاصله ممکن است در ظاهر فضا و امکانی را برای ارباب قدرت به منظور اتخاذ تصمیم های خارج از عرف یا بی توجه به مطالبات عمومی فراهم آورد اما بدون تردید در درازمدت گریبان گیر آنها خواهد شد.
فاصله شگرفی که این روزها
میان نخبگان سیاسی و بدنه اجتماعی در جامعه ایران به وجود آمده، وضعیتی به
مراتب خطرخیز و نگران کننده را بازتاب می دهد. این فاصله ممکن است در ظاهر
فضا و امکانی را برای ارباب قدرت به منظور اتخاذ تصمیم های خارج از عرف یا
بی توجه به مطالبات عمومی فراهم آورد اما بدون تردید در درازمدت گریبان گیر
آنها خواهد شد.چه این که نمیتوان و نباید حاکمیت هر کشوری با فاصله
ای زیاد میان مردم و طبقه حکمران دست به اداره امور بزند. نتیجه چنین
فرآیندی در گام نخست از میان رفتن امکان مفاهمه میان دولت (به مفهوم
حاکمیت) و ملت است. در حقیقت این فضا قدرت درک متقابل بدنه و راس هرم قدرت
را از هر دو سلب می کند. به طور طبیعی نخستین پیامد بروز این وضعیت
ایجاد فضای عدم اطمینان میان مردم و حاکمیت است. چرا که قوه هاضمه ملت توان
درک و هضم موضوعات مطرح شده از سوی دولتمردان را ندارد و از سوی دیگر،
حاکمان نیز امکان فهم مطالبات عمومی را از دست می دهند. به دیگر بیان، هر
چه این فاصله بیشتر می شود، عنصر غریبگی میان مردم و حاکمان نیز محکم تر و
اساسی تر می شود. در نتیجه این غریبگی و اعتماد و اطمینان از میان رفته،
بستر مطالبات از یک سو و زمینه اعمال اقتدار حاکمیت از سوی دیگر به سمت
نوعی رادیکالیزم ـ ولو در کلام ـ پیش می رود.مولود نامیمون این
رادیکالیزم هر چه که باشد در نهایت به سود ملک و میهن نخواهد بود. حتی اگر
در کوتاه مدت نهاد قدرت بتواند بخشی از این رادیکالیزم را فرونشاند، به طور
یقین در درازمدت با مشکلاتی اساسی از سوی آن روبه رو خواهد شد. اگر در بستری آرام و به دور از جنجال
های قدرت طلبانه این موضوع مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد، یقینا مسئولان
امر به سوی مفاهمه و درک متقابل با ملت حرکت خواهند کرد. اما نکته عجیب
اینجاست که این روزها احساس می شود هیچ تمایلی از سوی نهاد قدرت برای نزدیک
شدن به ملت ـ به عنوان یک کل غیریکپارچه ـ نیز وجود ندارد. در حقیقت به
نظر می رسد ملت و دولت چون دو قطب هم نام به سرعت و شدت در حال دور شدن و
فاصله گرفتن از یکدیگر هستند. با این اوصاف به نظر می رسد باید مسئله
را در گام نخست از طریق گفتگو و شنیدن پی گرفت. این دولت است که به عنوان
عنصر قدرتمند و بالادستی در معادلات اجتماعی پای به میان گذاشته و سعی در
ایجاد نوعی گفتگو میان خود و ملت داشته باشد. گفتگویی که بتواند بخشی از
نیازهای ابتدایی و اولیه زیست اجتماعی برای آحاد جامعه ایران را فراهم
آورد.مسولان امر نباید فراموش کنند که بسیاری از آرمان ها، شعارها و
خواست ها پساپشت مشکلات روزمره اجتماعی پنهان شده و آرام آرام به دست
فراموشی سپرده می شوند. معنای دیگر این گزاره یعنی این که نباید فاصله
گرفتن مردم از بسیاری از شعارهای ابتدایی انقلاب را به حساب فراموشی آنها
گذاشت. بلکه عوامل متعدد و متکثری موجب شده اند تا زمینه و زمانه برای
جدایی مردم از این شعارها فراهم آید و مهم ترین عوامل را باید در ناکارآمدی
و به تبع آن فاصله گرفتن نهاد قدرت از مردم دانست.شاید لازم باشد تا
نهاد قدرت بار دیگر کلیه موضوعات و مسائل را از نو و این بار با نگاهی از
منظر مقبولیت عمومی بنگرد و پیش و بیش از هر چیز در پی رفع مشکلات ساده و
عمومی مردم باشد. بدون شک حرکت از این مسیر و عبور از این معبر می تواند
زمینه را برای فرارفت از مشکلات موجود و احتمالی آینده بیش از وضعیت حاضر
فراهم آورد.