سرخوردگی یا مشارکت عيسي منصوري این روزها یکی از موضوعات مورد بحث در جامعه، حتی بین نقشآفرینان اثرگذار در جریانهای مهم ملی، آن است که با توجه به تجربیات و نقدهای موجود بر ساختار و کارکردهای حاکم، نوع مواجهه با امر انتخابات چگونه باید باشد.
مشارکت یا عدم مشارکت؟ و اینکه گاهی عدم مشارکت، خود نوعی کنش و بنابراین مشارکت است. در نگاه اقتصادی، فردی که مشتری کالایی از یک برند خاص است، در صورت افت کیفیت و بهنتیجهنرسیدن اعتراض، خرید کالا را متوقف میکند. فردی که اهل اقدام جمعی و مشارکت در فرایندهای ملی بوده است، در صورت ایجاد محدودیت برای یک نقش ملی، میتواند از مشارکت در برنامههای جمعی خودداری كند و به زندگی شخصیاش بپردازد. بسیاری از جنبشها، انقلابها و جریانهای مردمی به مسیری رفتهاند که برای بنیانگذاران آنها قابل پیشبینی نبود. بدینترتیب آیا باید از کنش جمعی خودداری کرد؟ درحالیکه میدانیم حضور در کنش جمعی، اساسا به دلیل کفایتنکردن پیجویی صِرف منافع شخصی و ضرورت حل بسیاری از مسائل بهصورت جمعی است؛ بنابراین پس از مدتی ناچار از بازگشت به کنش جمعی هستیم. واقعیت آن است که انتزاعات اجتماعی مانند کالا نیستند و قواعد مکانیکی بر آنها حاکم نیست بلکه سیستمهای پیچیده انطباقپذیری هستند که بهطور پیشبینیناپذیری دائما در حال تغییر و تحول هستند. هر کنش حتی کوچک توسط فعالان اجتماعی یا سیاسی، میتواند منجر به تغییرات کنترلناپذیر و پیشبینینشده، بشود. بنابراین، سرخوردگی از مشارکت سیاسی میتواند در واکنش به پیشبینیناپذیری و مکانیکینبودن رفتار کلیت جامعه بهعنوان یک سیستم پیچیده باشد که در نتیجه آن خواستههای اولیه فعالان عملی نشدهاند. برای تقریب به ذهن، میتوان رفتار سیاسی را به بازی فوتبال شبیه دانست. بازیکن فوتبال علاوه بر تکنیک، دارای سه مشخصه است. انگیزه، احساس مسئولیت تیمی و توان عبور از جاماندگی فردی(دریبل خوردن) و عقبماندگی جمعی (گلخوردن) که به معنی متوقفنماندن ذهنی و عملی در آنچه اتفاق افتاده است (با تأویلی از وبر). بازیکن فوتبال به دلیل سرعت تحولات از صحنهای به صحنه دیگر وارد میشود و از توقف در یک صحنه مشخص خودداری میکند. به نظر میرسد بخش قابلتوجهی از مسئله «مشارکت یا عدم مشارکت» به مشخصه سوم بازمیگردد؛ سهم قابلتوجهی از مردم و سیاستورزان به دلیل تجارب و شواهد گذشته و اخیر، اثربخشی مشارکت و در مسیر صحیحبودن روند موجود در کشور را مورد سؤال قرار میدهند، این در حالی است که بازی اجتماع و سیاست ادامه دارد و مانند فوتبال، توقف ذهنی در یک صحنه، انگیزه ادامه بازی را میستاند. اما اگر در یک تصویر بزرگتر، «خروج» از بازی در میدان سیاست را هم نوعی مشارکت در فرایند اصلاح بدانیم چه؟ در عمل، چه در سطح جهانی و چه در سطح ملی، در بسیاری از حوزهها همچنان مصادیق آرمانها و خواستهها را بهصورت عملی روی میز دنیا و کشور نگذاشته و نشان ندادهایم و در مقابل در بسیاری از حوزهها فقط به نفی آنچه موجود است پرداختهایم. فرایند نفی بازیگران صحنه فوتبال کلیت بازی را نامتقارن میکند و بازیگران را در مسیر انتخاب بازینکردن قرار میدهد. قواعد فوتبال طی دهها سال بهتدریج و فارغ از اینکه یک داور در یک بازی مشخص قضاوت درستی داشته است یا نه، اصلاح و تکمیل شده و به شکل امروزین درآمده است. در این راه نظر همه نقشآفرینان سنجیده شده و سپس قواعد جدیدتر تعریف میشوند.
میتوان مانند فوتبال، عدم رضایت از قضاوت یک داور را از کفایت و صحت قواعد بازی تفکیک کرد و در صورت نقص قواعد، آن را موکول به اصلاح تدریجی در آینده کرد؟ به یاد داشته باشیم گالیله در ۱۶۱۰ ادعا کرد که زمین مرکز کائنات نیست اما تا سال ۱۹۹۲ زمان برد تا پاپ رسما بیانیه بدهد که حق با گالیله بوده است. این، زمان طیشده در کوشش و کنش جمعی اندیشمندان کلاسیک و دینی بود. برای این امر آیا میتوان همزمان با انتخاب یک فرد بهعنوان رئیسجمهور، نظر مردم و میزان رضایتشان از روندها و فرایندهای کلی موجود را (در حد دو، سه موضوع مهم) پرسش کرد و براساس آن قواعد را اصلاح کرد؟ شاید تفکیک بین اصلاح قواعد بازی و کاپیتان تیم (رئیسجمهور) در طول زمان، سبب رضایت و مشارکت بیشتر شود.