گذشته از چالش اجماع بر نامزدهای انتخاباتی، اکنون کشور با مشکل فضای سرد انتخاباتی و احتمال کاهش حضور مردم پای صندوقهای رای روبهرو است.
پس از کاهش بیسابقه مشارکت مردم در انتخابات مجلس یازدهم، حالا و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم، مردم هنوز هم اقبالی به مشارکت در انتخابات نشان ندادهاند. با این تفاسیر باید دید چه عواملی سبب این نگرش در این سطح شده است. مشکلات فراوان معیشتی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی میتواند در کنار ناهماهنگی قوا، بیتوجهی به مطالبات مردم و رفع نشدن خواستههای آنان از جمله علل پدیدآورنده شرایط کنونی باشد. در همین راستا «آرمان ملی» گفتوگویی با سیدفاضل موسوی فعال سیاسی اصلاحطلب، داشت که در ادامه میخوانید. در هفتـههای نزدیک به انتخابات قــرار داریـم اما فضای مردم چنـدان گرم و انتخــاباتــی نیست. ریشـه این مسـأله را در کجــا جســتوجو میکنید؟
بر اساس قانون اساسی حقوقی برای مردم وجود دارد که بخشی از حقوق بنیادین هر انسان است. متاسفانه به هر دلیلی در عمل مردم نمیتوانند از این حقوق استفاده و بهرهبرداری کنند. از همین رو برخی مردم میگویند، ما چه رای بدهیم و چه رای ندهیم، تاثیر آنچنانی ندارد. برای مثال فردی رئیسجمهور میشود، زمانی که این فرد برای کار اقدام میکند، مانع برای او ایجاد میشود. به رئیس جمهور منتخب میگویند وزیر چه کسی باشد، اولویت چه باشد و مسائلی از این دست به وجود میآید. در صورتی که در قانون اساسی جایگاهها و وظایف مشخص است اما در کشور افراد، گروهها و جناحها یاد گرفتهاند، اگر امری بر وفق مراد آنان نبود، به گونهای رفتار کنند که همه چیز بهم بخورد. بسیاری افراد در کشور هستند که قاعده بازی سیاسی را نمیدانند یا میدانند اما به صلاحشان نیست و نمیخواهند به آن عمل کنند و این مسائل سبب ناامیدی مردم شده است. به فرض میگویند تورم و بیکاری وجود دارد که حرف درستی نیز هست اما این مسائل برای یک دولت و یک قوه نیست، مجموعه آنچه داخل حاکمیت و حکمرانی هست، باید اراده کند و تورم حل شود. مجموعه حکومت باید اراده کند تا پول ملی حفظ شود، بیکاری کم شود، وحدت ملی در کشور ایجاد شود و رابطهای منطقی بین ایران و دولتهای دیگر بر اساس منافع کشور اتفاق بیفتد. متاسفانه انسجام فکری لازم برای حکمرانی در حوزههای مختلف در کشور ما نیست و مردم خروجی این نوع حکمرانی و رفتار را میبینند. مردم میبینند که بسیاری از چیزها در جای خود قرار ندارد. در زمان اسارت در عراق میگفتیم، هرکس صبح بلند شود، او در اردوگاه همه کاره است. الان میبینیم عدهای شب کنار هم جمع میشوند و صبح میگویند فلان کار را انجام دهیم و به دولت، مجلس یا قوهقضائیه انتقاد میکنند. هر کدام از این بخشها نیز جوابی میدهند و مشکلاتی به وجود میآید، در صورتی که این مسائل در قانون تصریح شده است. به قوهقضائیه گفته شده در چه حوزههایی میتوانی وارد شوید و وظیفه تو چیست، به قوهمقننه و دولت نیز همین نکات گفته شده است اما در عمل مردم میبینند، این قطعات پازل نقش منطقی خود را دقیق ایفا نمیکنند.
عملکــرد نامــزدها در دورههای پیشین انتخابات نیز در ناامیدی مردم نقش داشته است؟
کســانـی که به انتخــابــات مــیآینـد، شعارهایی میدهند، لیست بلند بالایی از کارها ارائه میشود و نامزد انتخابات میگوید این کارها را میکنم. اولا همه این کارها در اختیار یک قوه نیست، دوما نیازمند یک همدلی، صداقت، برنامهریزی، فعالیت کارشناسی جدی در تمام امورات است. در راس اینها احترام و ارزش گذاشتن به مردم و دیده شدن آنهاست اما زمانی که این اتفاق در عمل رخ نمیدهد، موجب دلخوری ملت خواهد شد. به نامزدی گفتند، این شعارهایی که شما دادی از دایره اختیار تو خارج است، گفت بالاخره انتخابات است و برای انتخابات باید شعار داد. در جایی که ما میگوییم مقید، مسلمان، مومن، متقی و رجل سیاسی هستیم، مگر میشود حرفهایی را بزنید که نه اجازه اجازه انجام آن کارها را داشته باشید و نه میتوانید آن را محقق کنید؟ خروجی این رویکرد این است که مردم میگویند بگذارید سایرین تصمیم بگیرند، زیرا برای تصمیم ما ارزشی قائل نیستند.
بــرخـی از صاحبنظران خصوصا در اصــولگرایان مشکل نبود اقبال مردم به انتخــابات را به دلیل عملکرد دولت میداننـد. نقش دولت در شرایط کنونی چیست؟
برای مثال دولتهای یازدهم و دوازدهم بنا را بر این میگذارد که رفتار منطقیتری در حوزه روابط خارجی برای منفعت ملت داشته باشد. ببینید چه غوغایی در کشور ایجاد میشود. میگویند شما میخواهید سانتریفیوژها را از بین ببرید و در قلب رآکتور بتن بریزید. حالا غنیسازی 60 درصد در کشور انجام میشود و میگویند ببینید ما چه دستاوردی خلق کردهایم، مگر غنیسازی 60 درصد را همین دولت با همه نواقص ایجاد نکرده است؟ این را افتخار میدانند اما در مقابل میگویند شما در قلب رآکتور بتن ریختید. نمیشود که عدهای بخواهند همه حرفها را بزنند، هزینه این رویکرد را مردم بدهند و هیچ پاسخگویی نیز وجود نداشتــه باشد. مردم میگویند، چرا بایــد در جایی که حق بیان نظرات، سخــن گفتن و توقع پاسخگویی نداریم، مشارکت کنیم؟ بگذارید خودشان انجام بدهند. ممکن است در همین فضای باقی مانده تا انتخابات تغییراتی ایجاد شود اما واقعیت این است که مردم حالتی معلق پیدا کردهاند. از یکسو انقلاب، کشور و وطن آنها و خواستهها، مشکلات، جوانان و همه شهروندان است و از سوی دیگر میبینند چند نفــر جلــو میآیند و هر کاری که میخواهند در کشور انجام میدهند و نام انقلاب را بر آن اقدامات میگذارند. بعد از این سالها باید ثباتی در کشور به وجود آمده باشد، امروز باید شعار قانونمداری، حفظ عزت مردم، کرامت مردم، هویت مردم، حفظ موقعیت ایران، حقوق مردم و منافع مردم را سر بدهیم و اینها باید شعار اصلی ما باشد. خیلیها نه در انقلاب بودند و نه الفبای مسائل انقلابی را میدانند، دائم به شیپور انقلاب میدمند. مردم این شرایط را میبینند و میگویند کسی برای آنها ارزش قائل نیست. در آستانه انتخاباتها میگویند، چرا نشستهاید که ایران در خطر است. مگر میلیونها نفر از جوانان مردم که بیکار هستند، چند میلیون نفر درگیر اعتیاد هستند، بدهکاری دارند یا با تورم دست و پنجه نرم میکنند، نیاز به رفع مشکلاتشان ندارند؟ مــردم میگویند مگر کل تصمیمگیران این کشور چند نفر هستند که کنار هم جمع نشده و برای رفع مشکلات کشور اقدام نمیکنند؟ برخی مسئولان تنها فرافکنی میکنند که استکبار، رژیم صهیونیستی، روباه پیر و اعراب مرتجع این کار را کردند و نتوانستیم مشکلات را حل کنیم، مردم این سخنان را میگویند. مگر ما باید چه مقدار هزینه بدهیم؟ از همین رو مردم بلاتکلیف هستند و شور و گرمای لازم دیده نمیشود، تا بعد ببینیم در زمان باقی مانده چه پیش خواهد آمد.