سدر و کافور برای ۲۵۰ نفر...
امید مافی: هر شانزده دقیقه یک نفر در تهران جان میدهد. این را فرمانده ستاد کل کرونا در پایتخت گفته.
آماری وحشتناک و حیرتآور که نشان میدهد مرگ پشت در است و تلنگری کافی است تا جان ما را بگیرد. مثل همه آنهایی که دوست داشتند از این پاندمی جان سالم به در برند، روبروی آینه بایستند، موهایشان را شانه کنند، در شهر قدم بزنند و زیر سایه چنارها گمشده خود را بیابند. آمارها دهشتناک جلوه میکند اما در همین بلبشو که نه خبری از واکسن برای توده هست و نه رقص زندگی را کسی به چشم دیده، لابد میتوان در اوج یاس و استیصال به چیزهای خوب فکر کرد. به اینکه آب از سرمان بگذرد اما غرق نشویم و از پس این ویروس چموش برآییم. به اینکه عمل جای شعار را بگیرد و دویست و پنجاه نفر در عرض یک روز بوی سدر و کافور نگیرند. به اینکه این روزهای نحس ته بگیرد و دستان ما دوباره باران شود. سیل شود و راه بیفتد و سراغ چشمها و چشمههای زلالی را بگیرد که در اثنای این روزهای دوزخی گم شدند. به اینکه کارگران بیمزد و بیکار با لبخندی به خانههای خاموش خویش برگردند و چوب تصمیمات غلط را نخورند. در مرز مرگ و زندگی و بودن و نبودن که لباسهایمان بوی مرگ گرفته و بیتعارف هیچ بعید نیست جسممان در این اتمسفر وهمآلود کم بیاورد، شاید اندیشیدن به اردیبهشت ما را رها کند از هر چه که بوی زوال و تباهی میدهد. آن وقت در طرفه العینی پر از هوای پرواز خواهیم شد، پردههای ابری را کنار خواهید زد، ماسکها را از روی صورتهایمان برخواهیم داشت و برای موهای بلند دخترکان در تابلوهای نقاشی کِل خواهیم کشید. بله هر شانزده دقیقه یک نفر در بهشت زهرا زیر خروارها خاک میرود و کرونا در فضای مبهمِ روزمرگی مسئولانی که فقط بلدند حرف بزنند ذیل طومارهای حیات را امضا میکند و مرگ را به ریههای خسته وام میدهد. در چنین شرایطی کاش میشد پیش از آنکه نقشه کشور رو به سیاهی برود و اوضاع وخیمتر شود و موج خطرناک ویروس از ره برسد یک دل سیر بخوابیم و وقتی که بیدار شدیم دیگر خبری از بازی با کلمات نباشد و سعید نمکی از تعطیلی نیم بند شکوه نکند. کاش زندگان این سالِ کرونا زده در گذر تاریخ شیداترین آدمها لقب بگیرند و مردگان روزهای قرنطینه به عاشقترین زندگان بدل شوند. کاش...