هنگامی که مردم فردی را برای اداره کشور انتخاب می کنند، انتظار دارند چالشها به پایان برسد و کشور روبه ثبات و آرامش حرکت کند، دلیلی که تاکنون باعث شده مردم همواره پای صندوق های رای بروند.
هنگامی هم که در سال ۹۲ مردم به دکتر روحانی رای دادند، از بحران های اقتصادی به ستوه آمده بودند. هنوز فراموش نکرده ایم پراید ۷ میلیون تومانی در دولت احمدی نژاد به ۲۱ میلیون تومان، دلار ۹۰۰ تومانی به چهار هزار تومان، مسکن متری دو میلیون تومان به ۵ میلیون تومان و سکه یک میلیون تومانی به ۴ میلیون تومان رسید. البته این رشد قیمت های عجیب و غریب در مورد بسیاری از کالاها و خدمات دیگر نیز اتفاق افتاد. بنابراین مردم که از تورم و گرانی سرسام آور خسته شده بودند، تصمیم گرفتند این بار به حسن روحانی رای بدهند، فردی که از کوچکترین تصمیمات احمدی نژاد انتقاد می کرد و آن چنان سخن می گفت که گویی حل مشکلات کشور در ۱۰۰ روز اول امکان پذیر است. روحانی در سخنان خود جمله های به یادماندنی زیادی را بر زبان آورد که هرگز از ذهن مردم پاک نمی شود. روحانی اعلام کرد "آنچنان رونقی در کشور ایجاد کنیم که نیازی به یارانه نقدی نداشته باشید". اما اکنون که در سال پایانی ریاست روحانی بر دولت جمهوری اسلامی هستیم، پراید ۲۱ میلیون تومانی به ۱۳۰ میلیون تومان، دلار ۳هزار و۵۰۰ تومانی به ۳۲ هزار تومان، سکه ۳ میلیون تومانی به ۱۶ میلیون تومان و مسکن ۵ میلیون تومانی به ۲۲ میلیون تومان رسیده است. در نتیجه سوءمدیریت، سفره های مردم به اندازه ای خالی شده که کار به اعتراضهای خیابانی کشید، رویکردی که سوژه دست معاندین انقلاب شد و امنیت کشور را هدف گرفت. پایان سال ۹۹ آخرین نوروزی است که روحانی به عنوان رئیس جمهور فعالیت می کند و باید بیلان ارایه کند، اما به عقیده منتقدان او ، عملکرد روحانی در سالهای گذشته جای دفاع چندانی ندارد. در تمامی این مدت جملاتی از زبان روحانی شنیده ایم که همچون ادبیات روسای جمهور گذشته بوده است. روحانی نیز همچون گذشتگان خود فریاد برآورد که می خواهیم کار کنیم اما نمی گذارند، بهانه ای که از تمامی روسای جمهور گذشته شنیدهایم و متاسفانه هیچ یک از آنان با شفافیت با مردم سخن نگفتند که چه کسانی در این مملکت با آسایش و آرامش مردم مخالف هستند که نمی گذارند کار کنید؟ اکنون در حالی وارد نوروز ۱۴۰۰ می شویم که نه تنها نقطه امیدی وجود ندارد، بلکه تورم انتظاری عذابمان می دهد. در تمامی این سالها مردم همواره با سختی ها و مشکلات دست و پنجه نرم کرده اند و تنها مدالی که بر سینه آنها زده شده، افتخار ایستادگی و مقاومت در برابر سختی ها بوده است. سوالی که مدتهاست در برابر تمامی مسئولان مطرح میشود، این است که سهم مردم از آرامش و آسایش چه زمانی به دست خواهد آمد و تا کی باید مقاومت و ایستادگی کنند؟ به راستی مردم تا چه زمانی باید برای خرید یک روغن صدها مغازه را زیر پا بگذارند؟ به راستی تا چه زمانی مردم باید ساعتها در صف های طولانی بایستند تا شاید نوبتشان برسد و یک مرغ بگیرند؟ آن هم نه به قیمت مناسب، بلکه به قیمتی چندین برابر گرانتر از قیمتی که یک ماه قبل خریداری می کردند؟! تا کی قرار است سهم مردم از ایستادگی و مقاومت، گرانی و سفره های خالی باشد؟ تا کی قرار است سهم حقوق بگیران از کار و تلاشی که می کنند، قرار گرفتن زیر خط فقر باشد؟ آنچه امروز مردم از مسئولان مطالبه میکنند، شفافیت است.