دنیای انتخاباتها دنیای اثبات «خوب» نیست بلکه دنیای ابطال «بد» است. گزینش اصلح در واقع با کنار گذاشتن بدترینها ممکن میشود.
اصولاً کشف نامزد خوب به این آسانیها نیست، اما کشف نامزد بد و کنار گذاشتن آن راحتتر است، چون فقط یک دروغ کافی است یا یک وعده سرخرمن که شما بدانید با چه کسی طرف هستید که دروغ امالمفاسد است و قلب گمراه و اندرون سیاه میخواهد. اما آنچه در عمل در انتخابات بیشتر دموکراسیهای جهان و از جمله در مردمسالاری ما اتفاق میافتد، ابرام بر یک نامزد و بستن انواع صفات ماورایی به او و تکفیر رقبا و تصغیر هواداران رقیب است. با آنکه انتخاب نامزد اصلح فقط اولین گام یک نظام مردمسالارانه است و هیچ تضمینی نیست که نامزد اصلح وقتی وارد سیستم حکومت شد، همان آدم سابق باقی بماند، بلکه تجربه نشان داده است که بهزودی و با فوریت تغییر میکند. پس ساختاری که بتوان آن نامزد برگزیده را در مسیر صلاح نگه داشت، از برگزیدن او به مراتب مهمتر است و ساختاری که به رأیدهندگان امکان دهد بر همه وجوه برگزیده خود، نظارت و در صورت لزوم به همان سادگی انتخاب، او را با کمک نمایندگان خود در یک قوه دیگر برکنار کنند، از آن مورد دوم هم مهمتر است.
در دنیای انتخاباتها از شدت تظاهر نامزدها به راستی و مخفی نگاه داشتن و انکار بدیها به زحمت میشود گفت چه چیزی صادق است، اما ادراک اینکه چه چیزی باطل است، شدنی است. شما به محض مشاهده یک تناقض در رفتار نامزد مورد نظرتان یا یک رفتار خلاف واقع یا یک دروغ آشکار میتوانید او را کنار بگذارید و با وجدان خود اینگونه احتجاج کنید که گفتن یک دروغ کار آسانی نیست و کسی که دروغ میگوید هم دنیای خودش سیاه است و هم دنیای دیگران را تیره و تار میکند و این چنین دروغباف کذابی نمیتواند گزینه من باشد. اشتباه هم نکردهاید. اتفاقاً باید به همین راحتی قضاوت کنید. هر دروغ یا هر رفتار غرورآمیز یا غیرمتعارف برای ابطال گزینه مورد نظر شما کافی است و حجت را بر شما تمام میکند. در مقابل، اما کار سادهای نیست که بتوان از وجوه مثبت یک نامزد -هرچقدر هم که فراوان و مکرر و مطابق با خواست ما باشد- یقین حاصل کنیم که به انتخاب درست رسیدهایم. به این ترتیب به نظر میرسد بهترین راه در آغاز کار، ابطال گزینههایی است که دستکم یک گفته یا عمل منفی در او دیدهایم.
ممکن است بلافاصله گفته شود اینگونه خیلی سریع به ته دیگ انتخابات میرسیم! چون کم نامزدی است که مورد ابطالکنندهای در کارنامه نداشته باشد. در این صورت میتوان میان همه موارد منفی و باطل، آن ویژگیهایی را که بدتر از بقیه است، به عنوان ابطالگر فرض کرد. مثلاً نامزدی را که از همان ابتدا وعدههای چرب و نرم دور از دسترس میدهد یا برای ادعایش سند ندارد یا از برج عاج برای مستضعفان پیام نجات میفرستد، میتوان به عنوان گزینههای دارای موارد «غیرقابل تحمل» فرض کرد و در مقابل نامزدهایی را که چنین خطاها و بلاهای آشکاری در ادعاهای خود ندارند، گزینه مناسبتری دانست.
به نظر میرسد برای یک انتخاب درست چارهای جز این نداشته باشیم و این نوع رفتار انتخاباتی مردم در حذف نامزدهای خطاکار روی عملکرد نامزدها و اصلاح آنان نیز اثرگذار خواهد بود. در بسیاری از نظامهای دموکراتیک مردم آموختهاند که یک سیاستمدار را با یک وعده فریبنده یا یک دروغ آشکار برای همیشه از صحنه و میدان سیاسی کنار بگذارند. اما در کشور ما بهرغم تعالیم اسلامی، یک نامزد سیاسی از این تریبون تا تریبون بعدی هزارجور حرفش را عوض میکند و به جای برنامهدادن به برنامههای رقیب حمله میکند و به جای سکوت در برابر آنچه از او میپرسند و پاسخ آن را نمیداند، مزخرفات میبافد و به جای میثاق با مردم با شخصیتهای پرنفوذ بند و بست میکند و این همه را آشکارا و بیپروا انجام میدهد،، اما بیمی هم ندارد که یکی از همه این ناراستیها برای حذف او از ذهن و عمل مردم کافی است، چون در عمل دیده که معمولاً چنین نمیشود.
رأیدهندگان یک نظام مردمسالار باید بدانند که آنها با رأی خود در حال بهکارگیری یک «گماشته» برای خود هستند تا مطابق قوانین و ضوابط در «خدمت» باشد. پس اگر مطابق یک اخلاق رسوبیافته در برخی رأیدهندگان، نامزد مورد نظر را با عناوین و القاب دستنیافتنی بستاییم و او را فرشته نجات بدانیم، قافیه و قضیه را باختهایم.
اگر از مولا علی برای یک انتخاب خوب بخواهیم کمک بگیریم، توصیههای آن حضرت مصادیقی عینی و قابل دسترس است، همچون خوشسابقهبودن، با تجربهبودن و داشتن اصالت خانوادگی. پس بدسابقهها، بیتجربهها و بیاصل و نسبها را باید باطل کرد و کنار گذاشت و گرد بام و در القاب ماورایی و ستایشهای متملقانه نباید سرگردان بود.
ساختار قدرت، مردان بزرگ تاریخ را بر زمین زده و به فساد کشانده است. آنچه در یک نظام مردمی باید دنبال آن بود، «ساختار درست -انتخاب خوب- نظارت مستمر و پاسخگو کردن منتخب (گماشته و کارگزار) است.»