علي انصاريان؛ بامرام و بامعرفت، ميگفتند دنياش در رفيق تعريف ميشود، ميگفتند در رفاقت کم نميگذارد و بسيار ميگفتند اما نگفتند طاقت دوري رفيق را ندارد.
رفت تا نشان دهد دلش براي مهرداد تنگ شده است؛ آن زماني که داماد خانواده به او گفت مهرداد ميناوند مرخص شده تا روحيهاش از شنيدن مرگ رفيقش تضعيف نشود، باور نکرد و فهميد که رفيق روزهاي راحتي و ناراحتياش بدون خداحافظي رفته و او را تنها گذاشته. رفت تا از مهرداد بپرسد چرا نارفيقي کرد و اينبار بهتنهايي بار سفر بست. ديروز علي انصاريان رفت تا مهرداد ميناوند تنها نباشد. باز هم قهرمان شد؛ بار ديگر قهرمان مرام و معرفت. رفت تا اينبار سکوي شماره يک رفاقت دو قهرمان داشته باشد مهرداد و علي. اما يک مادري هم بود، مادري که علي را بدون پدر بزرگ کرد تا افتخاري براي کشور شود. امروز منتظر بود تا علي بيايد، دستان مادر را ببوسد و بگويد «هيچ وقت تنهايت نميگذارم مادر» اما پيامي که به او رسيد اين بود «علي با مهرداد قرار داشت، عذرخواهي کرد که بدون آخرين بوسه رفت» صداي شکستن قلب مادر را همه ميشنوند، صدايش همان اشکهاي بيصدايي بود که از چشمان مادر علي بر گونه مهربانش سرازير ميشد. صدايش همان چشمان ملتمس مادر بود که به دهان اطرافيان دوخته شد و منتظر بود يکي بگويد: «علي خواست با عنوان روز مادر شوخي کند» علي چرا امروز رفت. خبر نداشت شکستن قلب مادر در روز مادر تلختر از هميشه است؟ علي عاشق مادرش بود؛ مادري که نگاهش هر شب به در بود تا علي با خنده وارد شود. از ذهنها فراموش نميشود آن روزي که در جواب چرا ازدواج نميکني؟ گفت: «خيلي دوست داشتم اين کار رو بکنم اما مادرم تنهاست و بهخاطرش ازدواج نميکنم.» پس چرا خلاف گفتهاش عمل کرد؟ مادر تنهاست و تنها خاطرات و بهخصوص خندههاي علي است که همدم مادر ميشود. راستي جواب مردمي که بيتاب بودند و در مقابل بيمارستان فرهيختگان جمع شدند تا خبر سلامتي علي را جشن بگيرند، چه ميشود؟ يادش هست که گفته بود: «من از 13، 14 سالگي کار کردم. دستفروش بودم، شانسي آوردم فروختم.» يادش هست که همين مردم او را تشويق کردند و به مستطيل سبز فوتبال و مقابل دوربين آوردند؟ شايد يادش باشد که همين مردم چگونه با اشک در مقابل بيمارستان دستهجمعي براي سلامتياش دعا ميخواندند. يادش هست که با انتقاد از مسئولان گفته بود: «چرا کاري نميکنين اين حباب بترکد، چرا نميخواهيد حال مردم خوب باشد.» پس چرا خودش اشک را مهمان چشمان مردم کرد؟ راستي قرار بود فيلم جديد بازيگر باشد. راحت در مقابل دوربين نقشش را ايفا ميکرد و نيازي به تصويربرداري مجدد نبود چون با همه احساس رفاقت و راحتي داشت و غريبه نبود. علي انصاريان ديروز پس از تحمل بيماري کرونا دارفاني را وداع گفت. قبل از او هم ميناوند رفته بود اما خبري براي پايان دادن به اين سوگها نيست و تنها وعده رسيدن واکسن داده ميشود! بايد به فکر بود چون علي و مهرداد دو سرمايه معروف هستند و بسياري از سرمايههاي کشور در سکوت خبري خداحافظي ميکنند. براي حفظ آينده کشور هم که شده واکسن کرونا زودتر عرضه شود لطفا.