پایان عمـــــر دولت چهـارســـاله دونــــالد ترامپ زمان مناسبی است برای بازنگری جدی بر یک پدیده، یک دوره، یک حادثه و یک عارضــــــه در تاریخ معاصر جهان. خاماندیشی است
اگر تصور کنیم که ظهور ترامپ در سپهر سیاسی امریکا و جهان، حادثهای بود ناگهانی، بیعقبه، بیدلیل و بدون تبعات و ادامه. چنانکه سادهاندیشی است اگر تصور کنیم که ظهور ترامپ و ترامپیسم منحصر به جامعه امریکا بوده و در هیچ کشور دیگری رخ نداده و نخواهد داد. همانطور که سطحینگری است اگر ادعا شود که در راه ظهور و استیلای ترامپ و ترامپیسم و مصائب ناشی از آن، فقط شخص او و همراهان و همفکرانش مسئول هستند و شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امریکا و جهان، بخصوص سازوکار سیاست و حکومت در واشنگتن، هیچ تقصیر و تأثیری در بروز چنین روندی نداشته و لذا دلیلی برای بازنگری در مشکلات و نواقص قانونی و دموکراتیک برای جلوگیری از بروز چنین رخدادهایی وجود ندارد. از هماکنون، با قسم خوردن و آغاز رسمی دولت جو بایدن- کاملا هریس و به موازات تلاش برای استیضاح ترامپ برای تحقیر و بیآبرویی حداکثری او و ممانعت از بهرهوری از مواهب مادی، معنوی و سیاسی دوران پس از ریاست جمهوری، اقداماتی برای پروندهسازی جدیتر، رفع مصونیت قضایی و تعقیب قضایی او مطرح شده است. ولی سؤال مهم این است که آیا اکنون مجالی هم برای بازنگری جدی و محاکمه پرورش و رشد او در سیستم سیاسی امریکا، بهعنوان کشوری که خود را بزرگترین دموکراسی و مردمسالاری جهان میداند هم ایجاد شده است؟ با نگاهی به آخرین نطق ترامپ، در میان استقبال پرشور هوادارانش، قبل از ترک واشنگتن، میتوان دریافت که ترامپ از صحنه خارج شده، ولی ترامپیسم، نه تنها در امریکا که در دیگر کشورها نیز، هر یک به نوعی، همچنان به راه خود ادامه میدهد. در شرایطی که بسیاری از مردم جهان، از یک سو، از سازوکار انتخاب متعارف سیاستمداران حاکم و چند و چون عملکرد آنان راضی نیستند ...
و از سوی دیگر مجال و توان و انگیزه خیزش قهرآمیز تند و خشونت بار برای تغییر شرایط را ندارند، بهترین راه ممکن برای آنان، استفاده از همین ابزارهای متعارف، یافتن خللهای ظاهراً قانونی و سینه زدن زیر علم اشخاص و جریانهای جاهطلبی است که همچون ناجیانی همانند رابین هود و بتمن، از درون سیستم یکتنه به جنگ بدخواهان کشور بروند.
اگر قرار است جهان و جهانیان از شر ترامپ و ترامپیسم رها شوند، باید به جای ماتم گرفتن پس از به قدرت رسیدن امثال او، بسیار زودتر به فکر بیفتند. کسانی که فکر میکردند و فکر میکنند با تکیه بر قدرت پوپولیسم و سوار بر موج موبوکراسی (حکومت اوباش) میتوانند رقبای سیاسی خود را کنار زده و به اهداف خود و قدرت سیاسی برسند، اکنون با تجربه ترامپ باید دریافته باشند که با کمک چماقدار احتمالاً میتوان رقبا و دشمنان را کنار زد، ولی هرگز نمیتوان چماق را از دست آنان گرفت، جاهطلبی آنان را مسدود کرد و توقع داشت که گروههای تندرو صرفاً به وظیفه از پیش تعیین شده عمل کرده و توقع سهمی جزئی و کلی در قدرت سیاسی نداشته باشند. تجربه ترامپیسم نشان داد که محدود کردن فضای رقابت سالم سیاسی، به جای تطهیر و تزکیه فضای سیاسی، صرفاً به ظهور فرصتطلبان، قانونشکنان و خودکامگان منجر خواهد شد.
اندیشه ترامپ و ترامپیسم مبانی مختلفی دارد، ولی به گمان من، یکی از مهمترین مبانی آن، این نگاه است که همه گذشتگان خلاف مصالح و منافع ملی عمل کرده، دیگران تبهکار و ضد مردمی هستند و این تنها من و قبیله من هستیم که به فکر مردم و مصلحت کشور هستیم. در این نگاه، جایی برای خرد جمعی، احترام به دگراندیشی و تصور اینکه همه باید نگاه راهبردی به منافع ملی داشته باشند وجود ندارد. امثال ترامپ تصور میکردند و میکنند که از همه بیشتر و بهتر مصالح و منافع ملی را درک میکنند و هیچ شخص و جریان دیگری نه میتوانند و نه باید به اندازه او پایبند و دلسوز منافع ملی و مصلحت حکومت باشند.
ترامپ به دنیا نشان داد که سردادن شعارهایی مثل اول امریکا یا بیاعتنایی به پیمانها و تصمیمات جهانی برای جلب نظر تودههای خسته از قولها و سوءرفتار سیاستمداران بعضاً فاسد و ناکارآمد قبلی و ارائه راهکارهای معجزهآمیز برای حلوفصل مشکلات جهان، در کوتاه مدت شاهکار نشان میدهد، ولی در میانمدت و درازمدت به فاجعه منتهی میشود. اگر قرار است جهان در آینده شاهد ترامپ و ترامپیسم در ابعاد کوچکتر و بزرگتر نباشد، باید بهطور جدی به روند ظهور چنین پدیدههایی فکر کرد. امریکا نیز پس از آزمون تلخ و سخت ترامپ باید نشان دهد که آماده پذیرش دلایل این دوره انحطاط هست یا نه. باید دید که بایدن، این دومین رئیس جمهور کاتولیک امریکا، که برخلاف اولین مورد (جان کندی) که جوانترین رئیس جمهور کشورش بود، پیرترین پرزیدنت امریکاست، پس از جشن به قدرت رسیدن و آغاز واقعی کار، چگونه میخواهد و میتواند با این روش و منش برخورد و احیاناً پیکار کند.