حمله هواداران ترامپ به کنگره آمریکا اتفاق عجیبی در تاریخ آمریکا بود. شورش علیه نهادهای رسمی دموکراسی در مهد دموکراسی. تصویری که کنگره غرق در آتش و دود بود، تبدیل به نماد و دستاورد ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا شد.
هوادارن ترامپ به تحریک و تشویق او، از دیوار کنگره بالا رفتند؛ کنگره را اشغال کردند و پای خود را به تمسخر بر کرسیهای سناتورهای آمریکا ولو کردند؛ تریبون آنجا را از جا کندند؛ جلسه رسمی کنگره برای تصمیمگیری درمورد انتخابات ریاست جمهوری را به هم زدند. خلاصه آتش زیر خرمن دویست ساله دموکراسی در آمریکا گذاشتند. دود این آتش را همه جهان در تصویر معروفی که از کنگره مخابره شد دیدند. درواقع ترامپ به دموکراسی ریشخند زد.
نهادهای رسمی و حتی برخی بزرگان جمهوریخواه به میدان آمدند؛ رسانهها نیز به کمک آمدند تا روند اعلام پیروز انتخابات متوقف نشود و بالاخره بایدن به طور رسمی پیروز انتخابات معرفی شد.
اما سوال اساسی این است، آیا ترامپ یک خطای راهبردی در تاریخ است و یا یک واقعیت جامعه آمریکا است؟ آشوب و آنارشی هفته گذشته نماد چهار سال ریاست ترامپ بود. آنچه هواداران او به تشویق او در کنگره کردند، خود چهار سال به هزار طریق تکرار کرد. تمام نهادهای رسمی بینالمللی و تمام قواعد رسمی در جهان را همینگونه زیر رو کرد.
درواقع ترامپیان کاری خارج از آنچه ترامپ در این چهارسال بنیان نهاده بود، نکردند. نزدیک به دو ماه پیش نوشتم که ترامپ وقت رفتن به همه نهادهای رسمی لگد خواهد. فهم و پیش بینی این رفتار کار سختی نبود. سنت ترامپ همین است. اما مسئله این است که آیا ترامپ یک استثنا و حاصل یک خطا است و یا اینکه بخشی از واقعیت زنده جهان است؟ ایکاش ترامپ یک فرزند غیرطبیعی تاریخ بود تا امروز که رفتنش مسجل شده، خیالمان از نبودش راحت میشد. اما اینگونه نیست. رای هفتاد میلیونی او نشان از واقعیت زنده جامعه آمریکا میدهد و طغیان چند ده هزار نفری علیه کنگره، حکایت از این میکند که ترامپ خطای تاریخ نیست، بلکه بخش تکرارپذیر تاریخ است. درواقع بخشی از جامعه آمریکا بود که رسانهها آن را روتوش میکردند. بدیهی است که ما در پرده روایتها با جهان مواجه میشویم؛ قاب مدیا اما جهان را انگار آنگونه که بود روایت نکرده بود. جهانی تراشیده و بزک کرده برای ما تصویر میکرد. همانقدر که تصاویر خاورمیانه را در خمره رنگ سیاه میتابانند و سپس به تصویر میکشند، آمریکا را اما آرایش کرده به خورد جهان دادهاند. در جهانی که فقط میتوان از حلقوم رسانه سخن گفت، جهان را گونهای تصویر کرده بودند که اگر پیش از ترامپ، کسی خبر از ظهور شخصی مانند ترامپ میداد، همه در عقلش شک میکردیم. اما به هر طریق بود ترامپ و ترامپیان خود را نمایاندند. در تصاویر دیدید که شورشیان چگونه دوربینهای خبرنگاران را شکستند؟ این کینه قدیمی است. سالهاست که این دوربینها به سمت این بخش جامعه آمریکا به عمد نچرخیده است. به هر روی، ترامپ از قدرت رفت اما جامعهای دوقطبی برای آمریکا به ارث گذاشت. حزب جمهوریخواه تحقیر شد و اعتبار دموکراسی آمریکایی مخدوش شد. اینها همه بر دستان بایدن آوار خواهد شد و کار برای او سختتر خواهد بود. خسارت ترامپ بر چهره آمریکا تا پایان قرن ادامه خواهد داشت.
حال که بخشی از واقعیت آمریکا نمایان شد، به نظرتان دنیا ترسناکتر از قبل نیست؟ به نظرتان با این فرضهای واقعی جدید، تعریف فانتزی از سیاست چقدر میتواند کارگشا باشد؟ هیچ کس به اندازه ما ایرانیان ندیدیم که حضور ترامپ چقدر میتواند تعیین سرنوشت را از کف ما بگیرد. ما ملتی بودیم که انتخاب کردیم از راه صلح برویم، ناگهان ملتی دیگر با انتخابش، راه صلح را مسدود کرد! به طور طبیعی رای بیست و چهار میلیونی ما زورش به رای هفتاد میلیونی آمریکا نرسید. ما انتخاب کردیم که از در گفتوگو وارد شویم، اما ملتی که آن سوی در بود، انتخاب کرد که آن در را گِل بگیرد! در این شرایط فکر نمیکنید که حق تعیین سرنوشت پیچیدهتر از آن است که تصور میکردیم؟ با این پیچیدگی و درهمتنیدگیِ مولفههای تعیین کننده، به نظرتان میشود در مقابل سیاست ناز کرد؟ میتوان با آن قهر کرد؟ به گمانم باید از نو همه چیز را محاسبه کنیم! سیاست در چهرهای که دارد نشان میدهد، خشنتر و بیرحمتر از آن است که بشود با آن بازی قهر-آشتی راه انداخت!