کد خبر: ۴۹۹۲
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۹ - ۰۱:۳۸
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
براي پيشرفت يک جامعه بايد مسائل داخلي و خارجي به صورت متوازن در کنار هم قرار گيرند. در جامعه ايران چقدر اين توازن وجود دارد؟



اين وضعيت تقريبا در همه کشورهاي جهان وجود دارد. به عنوان مثال ترامپ مسائل داخلي آمريکا را به سياست خارجي اين کشور گره زده است. ترامپ در چهار سال گذشته براساس رويکردي که نسبت به کشورهاي خارجي داشته سياست‌هاي داخلي خود را تنظيم ‌کرده است. حتي در دوران مبارزات انتخاباتي خود نيز برخورد با ايران، چين، کره‌شمالي و روسيه و خروج از برجام را جزئي از دستاوردهاي دولت خود در چهار سال گذشته به شمار آورده بود. اين رويکرد به مسأله هويت باز‌مي‌گردد که جوامع چگونه دولت‌هاي خود را برساخت مي‌کنند. نکته ديگر در اين زمينه به اهميت يک کشور در معادلات بين‌المللي باز‌ مي‌گردد. اگر ايران را با کشورهايي مانند عراق، مصر و حتي پاکستان مقايسه کنيد متوجه مي‌شويم ايران جايگاه بين‌المللي بالاتري نسبت به اين کشورها دارد و در معادلات بين‌المللي تأثيرگذار‌تر است. اگر به اتفاقات اخير مصر نگاه کنيم متوجه مي‌شويم پس از ماجراي موسوم به بهار عربي و فراز‌و‌نشيب‌هاي سياسي، که در اين کشور رخ داد، اين تغييرات به اتفاقات محلي تبديل شد و خيلي زود اهميت خود را از دست داد. وضعيت ايران در سطح منطقه و جهان کاملا متفاوت است. اين موضوع نيز به سابقه تمدني، فرهنگي و تاريخي ايران باز‌مي‌گردد و‌ به انقلاب شيعي در ايران باز‌نمي‌گردد؛ البته انقلاب نيز در اين زمينه تأثيرگذار بوده است. در نتيجه جايگاه ايران هم از نظر تاريخي و هم از نظر بين‌المللي مهم قلمداد مي‌شود. به همين دليل ايران در معادلات بين‌المللي داراي اهميت است و در آينده نيز خواهد بود. براي همين همه روساي‌جمهوري که در ايران روي کار مي‌آيند، يکي از مهم‌ترين برنامه‌هاي خود را در زمينه سياست خارجي تدوين مي‌کنند.
چرا سياست خارجي ايران بيش از ديگر کشورهاي جهان درگير آمريکا شده است؟ آيا اين اتفاق نيز داراي ريشه‌هاي تاريخي است؟
جمـــهوري اســـلامي در ابـــتدا هم ضد‌استعماري بود. در ابتداي انقلاب مسأله ما تنها آمريکا نبود و استعمار بود. اگر به سخنان امام دقت کنيم متوجه مي‌شويم مسأله ايشان استعمار، استبداد و ارتجاع بوده است. مسير انقلاب نيز در مقابله با اين سه موضوع طراحي مي‌شود. با اين وجود در يک مقطع زماني که انقلاب پيروز مي‌شود و آمريکا در مقابل انقلاب قرار مي‌گيرد آمريکا براي انقلابيون به مصداق استعمار قلمداد مي‌شود. در گذشته انگليس به دليل دخالت‌هايي که در ايران کرده بود مصداق استعمار تلقي مي‌شد. البته آمريکا نيز بي‌تمايل نبود که در مقابل ايران قرار گيرد. آمريکا نيز به يک دشمن خارجي نياز داشت که بتواند خود را قهرمان نشان دهد. با اين وجود موفق به چنين کاري نشد. در چنين شرايطي يک ايدئولوژي در ايران شکل گرفت که آمريکا در کانون آن قرار داشت. به همين دليل نيز از اين ايدئولوژي کوتاه نمي‌آيد و گمان مي‌کند اگر کوتاه بيايد اين ايدئولوژي تمام مي‌شود. لذا هر اتفاقي که در آمريکا رخ مي‌دهد در مناسبات اجتماعي و فرهنگي داخل ايران دخيل است. در نتيجه آمدن يا رفتن‌، اوباما، ترامپ و بايدن در مناسبات اجتماعي و فرهنگي ايران تأثيرگذار است. در چنين شرايطي اگر آمريکا فرو بريزد يا اين دشمن تغيير کند يا تغيير روش بدهد مناسبات اجتماعي ما نيز متناسب با سياست خارجي تغيير خواهد کرد.
چرا اگر دشمني با آمريکا از بين برود ايدئولوژي شکل گرفته هم دچار اصلاحاتي مي‌شود؟
اگر جابه‌جايي در دشمن صورت بگيرد يا تعريف دشمن تغيير کند اين ايدئولوژي دچار اصلاحاتي خواهد شد. اين ايدئولوژي نيز با ايدئولوژي کلي انقلاب متفاوت است. در ايران پديده‌اي به نام «ارتجاع»، «جهل» و «تنظيم روابط با غرب» وجود دارد. بنده معتقدم ورژن جديدي مي‌تواند شکل بگيرد که نگاه متفاوتي نسبت به اين مسائل و مسائل آينده داشته باشد. به عنوان مثال در چين هنگامي که مائو قدرت را در اختيار داشت يک نوع نگاه به امپرياليسم وجود داشت؛ اما پس از مائو نگاه ديگري به امپرياليسم در اين کشور به وجود آمد. در اين دوران معناي سياسي امپرياليسم جاي خود را به معناي اقتصادي آن مي‌دهد. در زمان مائو دشمني سياسي با امپرياليسم وجود دارد و در اين مقطع زماني کشورهاي همجوار چين به مرور زمان کمونيست مي‌شوند. اين در حالي است که پس از مائو به يک‌باره چين تعريف جديدي از دشمني ارائه مي‌کند و به سمت جهش اقتصادي حرکت مي‌کند. اين اتفاق در شرايطي رخ مي‌دهد که همان نظام سياسي و همان افراد تصميم‌گير همچنان وجود دارند. با اين وجود عناصر دروني اين ايدئولوژي جابه‌جا شده و چين در حال حرکت در مسير جديدي است. به همين دليل نيز ما با تغيير مفهوم دشمن احتمالا مسير جديدي را در پيش مي‌گيريم. در چنين شرايطي عناصر دروني ايدئولوژي نيز تغيير مي‌کند و اين احتمال وجود دارد که در مسير توسعه اقتصادي يا توسعه فرهنگي حرکت کند. نکته ديگر اينکه در تاريخ معاصر، ايران در نهايت يک دوره ايران فرهنگي مهم خواهد داشت و بر ساير گفتمان‌ها غلبه خواهد کرد. ايران فرهنگي به معناي سرزمين فرهنگي، که ايرانيان در تاريخ خود در آن زيست مي‌کردند و همچنان نيز به فرهنگ ايراني عشق مي‌ورزند. آمريکا تلاش مي‌کند اين اتفاق در ايران رخ ندهد و ايران به سمت توسعه فرهنگي و اقتصادي حرکت نکند. اگر اين اتفاق رخ بدهد ايران بازارهاي بزرگ اقتصادي در منطقه و جهان پيدا مي‌کند. به همين دليل نيز آمريکا نمي‌خواهد چنين اتفاقي در ايران بيفتد.
چين براي ايدئولوژي اوليه خود آلترناتيو داشت يا ايجاد کرد.
آلترناتيو در ايران نيز وجود داشته است. به عنوان مثال اگر به ديدگاه‌هاي رهبري توجه کنيم ايشان علاوه بر اينکه موضعي يکسان درباره آمريکا دارند اما دغدغه ساماندهي فرهنگي در درون کشور را هم دارند. برخي اين موضوع را به مثابه ايدئولوژي در نظر گرفته‌اند. اين در حالي است که دغدغه ايشان در اين زمينه متوجه اخلاق، فرهنگ، ادبيات، شعر، فلسفه، علم و دانش است. اين دغدغه‌ها نوعي ساماندهي فرهنگي است؛ ترکيبي که در شرايط کنوني در زمينه‌هاي شعر و موسيقي وجود دارد نيز موکد همين مدعاست. جامعه در حال ارائه ورژن جديدي است که رويه فرهنگي دارد. اين وضعيت درباره اقتصاد نيز وجود دارد. موضوعاتي مانند اقتصاد مقاومتي، اقتصاد مولد و اقتصاد کار از جمله مواردي هستند که ورژن جديدي از اقتصاد ايران فردا را مشخص مي‌کنند. با اين وجود لازمه داشتن همه اينها داشتن يک دولت قوي و يک نظام سياسي است که از جنبه‌هاي مختلف قدرتمند باشد. غرب نيز به اين موضوع آگاهي دارد. به همين دليل نيز تلاش مي‌کند اين اهداف در ايران محقق نشود. بنابراين، ايران را تحريم کرده و تحت‌فشار قرار مي‌دهد. اين در حالي است که ايران بايد در مسير ايران فرهنگي يا ايران اقتصادي يا ترکيبي از اين دو قرار بگيرد. اگر در اين مسير قرار بگيرد وضعيت به شکل ديگري رقم خواهد خورد.
به هر حال در معادلات بين‌المللي به همان اندازه که چالش‌ها داراي اهميت است فرصت‌ها نيز داراي چنين وضعيتي هستند. اين در حالي است که عناصري در ايران وجود دارند که نگاه يکساني به چالش‌ها و فرصت‌هاي بين‌المللي دارند. به عنوان مثال نگاه اين عده به چالش ترامپ مانند فرصت بايدن است. ديدگاه شما در اين زمينه چيست؟
ما بايد بپذيريم که در جمهوري اسلامي يک گستره وسيع سياسي از منتهي‌اليه راست تا منتهي‌اليه چپ وجود دارد. متأسفانه برخي از رسانه‌ها وجه راديکال را در جامعه بازنمايي مي‌کنند. چنين فضايي نيز بيشتر هيجاني است. در چنين فضايي وجه مياني بيشتر به سمت گفتمان‌سازي حرکت مي‌کند. به عنوان مثال هنگامي که موضوع برجام مطرح بود موافقان و مخالفان برجام به صورت راديکال عمل مي‌کردند. هنگامي که نتايج برجام مثبت بود موافقان راديکال مانور رسانه‌اي مي‌دادند و هنگامي که ضعف‌هاي برجام آشکار مي‌شد مخالفان راديکال فضا را در اختيار مي‌گرفتند و به شکلي رفتار مي‌کردند که از ابتدا نسبت به آينده برجام آگاهي داشته‌اند. در فضاي هيجاني صداي راديکال‌ها بيشتر شنيده مي‌شود. اين در حالي که ميانه‌روها و چهره‌هاي معتدل در وسط بازي قرار گرفته‌اند و متأسفانه نماينده‌اي نيز در بين رسانه‌ها ندارند. مثلا برنامه بيست‌و‌سي فضاي راديکال راست را نمايندگي مي‌کند. اين در حالي است که در فضاي مجازي شرايط به شکلي است که راديکال‌هاي چپ مانور بيشتري مي‌دهند. بنابراين در تصميم‌گيري‌ها ميانه‌روها تعيين‌کننده‌تر هستند. با اين وجود صداي راديکال‌ها شنيده مي‌شود اما صداي ميانه‌رو‌ها خير.
چرا افکار عمومي و اقشار مختلف اجتماعي به صورت جدي نتايج انتخابات رياست‌جمهوري آمريکا را پيگيري مي‌کردند؟ ريشه‌ جامعه‌شناختي اين اتفاق کجاست؟
مردم ايران به دنبال اين بودند که مناسبات اجتماعي و سياسي خود را براساس تغييراتي که در نظام سياسي آمريکا رخ مي‌دهد، تنظيم کنند. مردم ايران به دنبال اين بودند که بين ترامپ دوم يا بايدن اول يکي را انتخاب کنند و براساس آن مناسبات اجتماعي خود را سامان بدهند. پس از انتخابات مشخص شد بايد از ترامپ دوم عبور کرد و بايدن اول را در دستور کار قرار داد. نکته مهم اينکه بايدن، اوباما نيست و برخي که عنوان مي‌کنند وي‌ مانند اوباماست، اشتباه مي‌کنند. وي معاون اوباما بوده و داراي رويکرد خاص خود است. به همين دليل بايد بازي خود را آغاز کند تا ما بتوانيم براساس بازي بايدن، بازي خود را تنظيم کنيم. هنوز بايدن اول کليد نخورده و دهان خود را باز نکرده که مشخص شود چه اقداماتي را انجام مي‌دهد. با اين وجود پس از شکست ترامپ در انتخابات، قيمت دلار و سکه در ايران به يک وضعيت ثبات نسبي رسيد. از بين ترامپ و بايدن يکي مي‌خواست با ايران جنگ کند و ديگري عنوان مي‌کند قصد جنگ ندارد و تلاش مي‌کند با گفت‌وگو مشکلات را حل کند. آيا تفاوت بين اين دو رويکرد داراي اهميت نيست؟ بدون‌ترديد اين موارد‌ مهم است. در مقابل کسي که قصد تنش و جنگ دارد بايد نيروهاي نظامي خود را ساماندهي کنيد؛ اين در حالي است که در مقابل کسي که قصد گفت‌وگو و مذاکره دارد بايد نيروهاي اجتماعي خود را ساماندهي کرد. به همين دليل بايد به دنبال آرايش جديدي در مقابل بايدن باشيم. به همين دليل نيز نتيجه انتخابات رياست‌جمهوري آمريکا براي دولت و مردم داراي اهميت بود. مردم پس از نتايج اين انتخابات، مناسبات خود را براي آينده تنظيم خواهند کرد. اين موضوع براي نظام سياسي نيز داراي اهميت بود و نظام سياسي نيز بايد رويکرد جديدي در مقابل آمريکا به رياست‌جمهوري بايدن در نظر بگيرد.
نام:
ایمیل:
* نظر: