شهرها به علت: مهاجرت بیرویه، (موقتی ودائمی )ودر نتیجه برهم خوردن تجانس فرهنگی،تراکم جمعیت،گسترش زیاد وبوجود آمدن شهرکهای اقماری وحاشیه نشینی، از دیدگاه: مکتب "بوم شناسی شهری" شیکاکو: "رابرت پارک"،"برکس"، ویرث، "شاو" و "مک کی" دنیای بیگانگی و رباتهای انساننما گردیده وهر چه میگذرد، بیگانگی بین انسانها بیشتر و بیشتر نمایان میشود.
شهرها به علت: مهاجرت
بیرویه، (موقتی ودائمی )ودر نتیجه برهم خوردن تجانس فرهنگی،تراکم
جمعیت،گسترش زیاد وبوجود آمدن شهرکهای اقماری وحاشیه نشینی، از دیدگاه:
مکتب "بوم شناسی شهری" شیکاکو: "رابرت پارک"،"برکس"، ویرث، "شاو" و "مک کی"
دنیای بیگانگی و رباتهای انساننما گردیده وهر چه میگذرد، بیگانگی بین
انسانها بیشتر و بیشتر نمایان میشود. افراد ازکنارهم میگذرند بدون آنکه
یکدیگر را احساس کنند و کمترین احساس، عاطفه، همدلی و همدردی و اعتمادی
نسبت بهم داشته باشند و پیوندی بین آنها برقرارباشد. آنان متاسفانه مانند
رباتهای بیجان به سرعت درحرکتند. معنویات بطورکلی رنگ باخته و بقول "پتریم سوروکین" استاد جامعهشناسی دانشگاه هاروارد "مادیگرایی"، "حسی گرایی" و"شی سروی" (یعنی اشیاء ارزش گذارندو
افراد ارزش خود را از اشیاء چون: ماشین، النگو، انگشتر، طلا وجواهر، لباس
و... میگیرند واشیاء سرور آنها هستند و...)حاکم شده وخواستههای جسمانی
ومادی همه چیز را دربرگرفته وروابطی که بین افراد جامعه وجود دارد صرفا به
منظور تامین منافع مالی واقتصادی است. به این جهت هرکس،همان اندازه ارزش
داردکه کارش برای فردسودمند است و سود مادی دارد. همینکه سودی دربرنداشت به
فراموشی سپرده میشود.مانند: صدوق دار فروشگاه بزرگ که کالایی راتحویل
میدهد و پولش را دریافت میدارد همان لحظه ارزش دارد. بعد از آن کاملا
فراموش میشود. از این رو، شهرها ی بزرگ،
دنیای بیگانهها، دنیای
خودپرستی، خودگرایی (egotism) خودخواهی (egoism) وخودمحوری(egocentrism) و
مطلوبیتگرایی (utilitarianism) مصلحتاندیشی (pragmatism) و نفعپرستی شده
و رباتهای انسان نمادرتنهایی وبی کسی
به سرمی برند. همسایههای یک
کوچه که در اصطلاح جامعهشناسی "فردیناند تونیس" جامعه شناس المانی یک
"اجتماع " نامیده میشوند، از حال و روز هم بیخبرند.هم را نمیشناسند.
ازکنارهم بیتفاوت میگذرند وازیکدیگر بیگانه و از یکدیگر دور شدهاند واگر
حادثهای برای همسایهها رخ دهد به دادش نمیرسند.
در دنیای بیگانهها
افراد بدون انکه به یکدیگر نگاه و یکدیگر را احساس ودرک کنند از کنارهم
میگذرند. چنانکه درایستگاه متروی پانزده خرداد در بازار چند صد نفراز مترو
پیاده وسوار
می شوند بدون آنکه به هم نگاه کنند. یا در میدا ن کاج سعادت آباد در
6/8/ 1389 که چند صد نفرشاهد صحنه دلخراش چاقوزدن جوانی بدست جوان دیگری
بودند وجوان مجروح مدت 45 دقیقه روی زمین افتاده والتماس میکرد که نجاتش
دهند ولی کسی به دادش نرسید. یا کشتن دختردانشجوبدست پسری در پل مدیریت در
15/4/1390 درجلو چندین ده نفر کشته شد، بدون آنکه یک نفرجلو برودومانع
گردد. همه اینها ونمونههای فراوان دیگر که درجامعه وجود دارد حاکی از
تنهایی وبی کسی انسانها در جامعه شهری هستند که بسیار خطرناک وآسیب زاست.
زیرا به قول جامعه شناسان "مکتب شیکاگو" خلاف کاران در انبوه انسانها گم
میشوند و ترس از شناخته شدن که عامل مهمی در جلوگیری از انواع آسیبهای
اجتماعی است، از بین میرود. به عبارت دیگر اگر امروزه کسی
درکنار
خیابان مورد خشونت وپرخاشگری قرار بگیرد وحتی کشته شود، کسی به دادش
نمیرسد ومردم فقط نظارگر هستند.چون معنویات به علت ندانم کاریها و کم
توجهی به ارزشها وهنجارها ودگماتیسم فکری و سیاست زدگی:فرهنگی، آموزشی
وپرورشی و... سرمایه اجتماعی را به شدت ضعیف و مردم جامعه را نه تنها با
ارزشها وهنجارهای فرهنگی وملی بیگانه، بلکه به عداوت ودشمنی با آنها وا
داشته است. درنتیجه پایبندی افراد به یکدیگراز بین رفته و به صورت ربات
بیجان درآمده اند. ازاین رو در دنیای بیگانهها
غوطه وریم و محبتها همچون افسانه شده اند.