طي هــفتههاي گــذشته موضوع وقفي اعلام شدن اراضي کــوه دماوند و 5600 هکتار از جنگل آقمشهد، باعث حواشي بسياري ميان مردم و فعالان محيط زيست شد. متولي وقف جنگل آقمشهد بهصراحت اعلام کرده که قصد برداشت چوب از جنگل و اراضي اوقافي را دارد.
طي هــفتههاي گــذشته
موضوع وقفي اعلام شدن اراضي کــوه دماوند و 5600 هکتار از جنگل آقمشهد،
باعث حواشي بسياري ميان مردم و فعالان محيط زيست شد. متولي وقف جنگل
آقمشهد بهصراحت اعلام کرده که قصد برداشت چوب از جنگل و اراضي اوقافي را
دارد. با توجه به اين گفتهها موضع سازمان حفاظت از محيطزيست در اين رابطه
چيست؟
همه ميدانيم که جنگل طبق قانون، انفال محسوب ميشود و اگر
سند وقفي نيز داشته باشد اين وقف نامشروع و غلط است. انفال قابليت وقف
ندارند، ولي در محدوده 5600 هکتاري جنگل آقمشهد 400 هکتار آن غيرجنگلي است
که بهصورت مزرعه و روستاست. اين بخش ميتواند وقف شود چون جز محدوده جنگل
نيست. ما از اين موضوعات در کشور زياد داريم و اگر به منطقه شبستر برويد،
بيش از 30 تا 40 هکتار از منطقه شبستر وقف اولاد ذکور قائممقام فراهاني
است. قائممقام فراهاني در زمان قاجار گفته اينجا متعلق به خاندان من است و
وقف اولاد پسرم باشد. متاسفانه چنين موضوعاتي وجود دارد، اما چون اراضي
غــيرجــنگلي است، قابليت وقف دارد. بازهم تاکيد ميکــنم که جــنگل، دريا،
کوه قابليت وقف ندارند و چون انفال و سرمايه ملي هستند، وقف آنها
غيرقانوني است و اگر هم تصاحب شود ميتواند برگردد. مراتع، زمين زراعي،
شهر، روستا و خانه ميتوانند وقف شوند، ولي جنگل خير. مثلا در مــنطقه
فرشته و الهيه و شمال تهران اکثرا وقفي هستند. دانشگاه شهيد بــهشتي و
ســازمان تحقيقات کشاورزي وقفي هستنــد. از شمــال اتوبان شيخفضلا... تا
دامنه کوه وقفي هستند، ولي يک متر از جنگلها وقفي نيستند، چون نميتوانند
باشند و اين بحثها بيحاصل است. در مورد آن 400 هکتار از جنگل آقمشهد،
بايد سازمان اوقاف اسناد خود را بياورند تا غيرجنگلي بودن اراضي بررسي شود
و اگر ادعاي مالکيت آنها درست و اراضي در مناطق غيرجنگلي باشد، آن زمان
400 هکتار متعلق به آنهاست. همچنين در مورد کوه دماوند نيز بايد بگويم که
کوه نيز مانند جنگل نميتواند وقف شود و از ارتفاع 1400 متري به بالا
قابليت وقف ندارد و جزو محيط زيست است. خبرهاي چند وقت اخير عمدتا خبرسازي
بيريشه است که ميخواهند براي کشور حاشيه بسازند وگرنه جنگل و کوه و دريا
طبق قانون قابليت وقف ندارند. البته ناگفته نماند خوشبختانه قوه قضائيه در
موضوع حفاظت از منابع طبيعي و انفال بهخوبي عمل ميکند، اما از ديد ما،
مطرح کردن اين موضوعات براي سرگرم کردن مردم است.
در مــورد مــعدن پــوکه مــلارد که باعث تخريب بــخشي از کوه دماوند شده و احداث سدها نيز همين نظر را داريد؟
فعاليت اين معدن در کوه دماوند از نظر محيطزيست قانوني نيست، ولي از
نظر ضوابط قانوني، بلامانع است چون از سال 90 به بعد قانون تغيير کرد و
وزارت صنايع و معادن ميتواند در اکثر مناطق بهجز چهار مورد، مجوز معدن
بدهد. از سال 90 به معادن اجازه داده شد تا در هر منطقهاي معدن بزنند. بعد
از اصلاح قانون معادن در دولت آقاي احمدي نژاد، تنها در حوزههايي که تحت
نظارت محيط زيست است از ما مجوز ميگيرند. يعني فقط در 18 ميليون هکتار از
146 ميليون هکتار خارج از اين حوزه، ما ميتوانيم اعمال نفوذ کنيم. بعد از
اصلاح قانون به معدنکاران و معدنداران اجازه داده شد در هر منطقهاي
ميخواهند وارد شوند و مسائل زيست محيطي را ناديده بگيرند. متاسفانه در
دهههاي اخير صاحبان معادن چون صاحب ثروت و قدرت بودهاند، وارد مجلس شدند و
قوانيني برخلاف تمام قوانين زيست محيطي دنيا به تصويب رساندند، آنها پول
داشتند و خرج کردند و خود را از ضوابط زيست محيطي مستثني دانستند. وقتي
قانون به من اجازه نميدهد، نميتوانم دخالت کنم.
اما در پاسخ به
بخش دوم سوال شما که در رابطه با سدها بود، بايد بگويم که بحث احداث معادن
با سدها متفاوت است، يعني معادن فقط در مناطق حفاظت شده نيازمند اخذ مجوز
محيط زيست است و در مابقي مناطق و عرصههاي طبيعي آزاد است. ولي در موضوع
سدها اينگونه نيست و بايد مجوز زيست محيطي حتما داشته باشند. ما در دولت
دوم آقاي روحاني به هيچ سدي که مجوز زيست محيطي ندارد، اجازه شروع به کار
را ندادهايم. اگر قبلا مجوزي داده شده، به ما ارتباطي ندارد. خوشبختانه
وزارت نيرو از اين قانون تبعيت ميکند و اگر بخواهد در جايي سدي بسازد بدون
مجوز محيط زيست شروع به کار نميکند.
البته تخريب عرصههاي
جنگل و مراتع تنها به فعاليت معادن بازنميگردد و قاچاق چوب نيز يــکي از
مـعضلات بزرگ محيط زيست کشور است که ظاهرا براي جلوگيري از آن اقدام قانوني
و بازدارنده محکمي وجود ندارد.
من نيز با صحبت شما
موافقم و معتقدم که عرصههاي جنگلي در 40 سال گذشته بيش از 40 درصد آن
نابود شده است. حدود پنجاه سال پيش اراضي زراعي گيلان و مازندران روي هم
به 300 هزار هکتار نميرسيد و امروز بيش از 700 هزار هکتار زمين کشاورزي
داريم. مردم جنگلها را تراشيده و به زمين هاي کشاورزي تبديل کردهاند. ما
در شمال کشور فقط 300 هزار هکتار از جنگلها را در حوزه حفاظتي خود داريم و
به جرات ميگويم که در اين وسعت، جنگلها تقريبا دست نخوردهاند. در
خارج از حوزه حفاظتي سازمان حدود يک ميليون و سيصد هزار هکتار در اختيار
سازمان جنگلها و مراتع است و آنها بايد پاسخگو باشند و من نميتوانم در
اين رابطه اظهار نظري انجام دهم.
چرا کمتر زماني قوانين سفت
و سخت و بازدارنده در رابطه با محيط زيست وجود داشته و هميشه محيط زيست
ما با بيقانوني، چوب حراج به آن خورده است؟
مشکل اصلي ما
در کشور اين است که قوانين زيادي داريم ولي آقايان اجراي قانون را
نميپسندند و اصطلاحا وقتي قانون به مرحله اجرا ميرسد سياستهاي عوام
فريبانه پيش گرفته ميشود. قانون ميگويد دام نبايد در جنگل رفت و آمد کند،
ولي تا جنگلبان بخواهند دامها را از جنگل خارج کنند، مسئولان ميگويند
«وامصيبتا جلوي توليد را گرفتند و دام را از جنگل خارج کردند، روستايي
بيچاره شد و اشتغال روستايي از بين رفت!». در حاليکه اين سياستها مانع
از اجراي درست قانون ميشود. اين سياستهاي عوام فريبانه جاري در کشور اعم
از محلي تا ملي، مانع از اجراي سياستهاي درست در حوزه حفاظت از محيط زيست
ميشود. ميگويند چرا مي خواهيد دام و دامدار را از جنگل اخراج کنيد؟ او
براي کشور توليد ميکند، و همين حرفها و سياستهاي عوام فريبانه در کشور،
يکي از موارد نابودي منابع طبيعي است. سياستهاي عوام فريبانهاي که
بهعنوان حمايت از روستايي و حمايت از توليد، در برخي عرصهها از جمله در
جنگلها اعمال ميشوند، بخش عمدهاي از جنگلها را نابود کردهاند. اين
سياستهاي عوام فريبانه باعث شده تا منابع طبيعي از پايه نابود شود. از سوي
ديگر امکانات جنگلبان نيز مثل محيطبان محدود است. جنگلبانان بايد منطقه
وسيعتري را نسبت به محيطبانان پوشش دهند و با ابزار قانون ميتوانند
دامها را بهزور از جنگل بيرون کنند، ولي به جنگلبان اجازه اين کار را
نميدهند. افراد سياسي، نمايندهها، استانداران و... اجازه اينگونه اقدامات
را نميدهند و ميگويند کاري نداشته باشيد تا هر غارتي که ميخواهند،
بکنند.
سوالي که اين روزها ذهن مردم را بهخود جلب کرده، در رابطه با بازداشتيهاي محيط زيست است. شما ميدانيد دليل بازداشت آنها چه بود؟
ما هشت بازداشتي محيط زيست داريم. ولي جواب اين سوال را بايد از قوه
قضائيه بپرسيد. من هم از شما مي پرسم در مورد بازداشت برخي روزنامه نگاران
تا بهحال از وزير کشور يا وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي سوال کردهايد که چرا
اين افراد بازداشت ميشوند؟ گفتند اينها جاسوس هستند و بازداشت شدند.
يعني شما پيگيري نکرديد؟
ما هم پيگيري کرديم، ولي به ما گفتند به شما ربطي ندارد و شما در کار
ما دخالت نکنيد. وقتي آنها به ما ميگويند اين افراد جاسوس هستند، حتما
دليل و مستنداتي دارند که در حوزه محيط زيست نيست و ما از آنها بياطلاع
هستيم. چهار نفر از اين افراد به اعدام و چهار نفر به حبس ابد محکوم شده
بودند و فعلا رياستقوه قضائيه کمک کردهاند و همه آنها دوران حبس خود را
سپري ميکنند.
بحث محيطبانان به ميان آمد، متاسفانه امسال و
با توجه به آتش سوزي در جنگلهاي زاگرس چندين نفر از محيطبانان و نيروهاي
بومي که براي خاموش کردن آتش به منطقه رفته بودند، جانشان را از دست
دادند. همه ما ميدانيم که نيرو و امکانات براي اطفاي حريق در جنگلها و
مراتع کافي نيست و در اين بين مردم داوطلب و عاشق محيط زيست قرباني اين
بيامکاناتي ميشوند، کما اينکه در ارديبهشت امسال شوراي نگهبان بهدليل
بار مالي، يک بند از لايحه حمايت از محيطبانان را رد کرد که بر اساس آن
هزينه درماني داوطلبان مهار آتش بر عهده دولت بود و ظاهرا مورد
موافقت مجلس قرار گرفت و هزينه درمان يا ديه اين افراد پرداخت نميشود، نظر
شما در اين رابطه چيست؟
اين بند در قانون لايحه حذف شد
چون براي دولت بار مالي داشت، ما در آن بخش با استفاده از ماده 20 قانون
حوادث غيرمترقبه اين اجازه را داريم که آنها را بيمه کنيم و به خانوادههاي
آنها مقرري پرداخت نماييم. افرادي مانند البرز زارعي که در آتش سوزي زاگرس
جانشان را از دست دادند، شامل اين قانون ميشوند و از خانواده آنها حمايت
ميکنيم. اما در بحث کمبود امکانات و رفتن افراد بومي به منطقه براي خاموش
کردن آتش، بايد بگويم که بدون امکانات اطفاي حريق جنگلها تقريبا غيرممکن
است. در تابستان سال 97، زمانيکه عراقيها پول برق ايران را ندادند و
ايران برق آنها را قطع کرد، آنها به شکلي نهادينهاي بخشي از هورالعظيم در
ايران را به آتش کشيدند. باد از غرب به شرق درجريان بود و تمام دود را به
اهواز و سوسنگرد آورد و ما را زير فشار مضائف قرار داد. ما براي خاموش کردن
آتش در سمت هورالعظيم عراق رفتيم، در سمت ايران پر از آب بود و پنج
هليکوپتر و يک هواپيما براي خاموش کردن آتش به منطقه آمدند تا آتش را خاموش
کنند، فاصله آب تا آتش سه کيلومتر بيشتر نبود. هر هليکوپتر در روز پنج بار
پرواز ميکرد که سرجمع آبي که بر روي آتش ميريخت به اندازه يک تانکر آب
بود، ولي کاري نمي توانستيم بيش از اين بکنيم. آتش طبيعت را نميتوان با
اين کارها خاموش کرد. آتش بخشي از طبيعت و آتش سوزي در جنگل و مرتع بخشي از
اکو سيستم است. در تابستان يک رعد و برق در کاليفرنيا باعث سوختن بيش از
يک ميليون و هفتصد هکتار از جنگلهاي کاليفرنيا شد درحاليکه کل جنگلهاي ما
که امسال دچار حريق شد دو هزار و سيصد هکتار در 1100 مورد آتش سوزي بود.
من نميتوانم جان خلبان هليکوپتري که بايد اسقاط شود را به خطر بيندازم تا
در درههاي کهگيلويه و بويراحمد آتش خاموش کند. پس در اين شرايط مردم عادي
و داوطلباني که با شاخه تر درختان قصد دارند آتش جنگلها را خاموش کنند،
قرباني اکوسيستم طبيعت! ميشوند. مردم عادي نبايد احساساتي شوند، آنها بايد
بيشتر به توصيهها عمل کنند. چهار عزيزي که در کرمانشاه و ارتفاعات پاوه
جانشان را از دست دادند، محيطبانان دائم فرياد ميزدند که «آقايان بياييد
از اين طرف آتش را خاموش کنيم» ولي آنها به اين توصيهها عمل نميکردند.
اين افراد فکر ميکردند که اگر از سمت مخالف محيطبانان بروند، ميتوانند
آتش را مهار کنند، ولي آتش در سمت مقابل با شدت بيشتري در جريان داشت و
متاسفانه باعث مــرگ آنــها شــد. خـدا رحمتشان کنــد، آنــها با همه عشق و
عــلاقهاي که به طبيعت داشتند، اما رفتند پشت آتش و باد آتش را به سمت
آنها برد. اينها را گفتم که به اين نتيجه برسيم، که اگر مسائل ايمني را
رعايت کنيم، ميتوان تلفات اين آتش سوزيها کاهش داد، اما آنها آدمهايي از
جان گذشته هستند و اين عشق و علاقه آنها جاي تقدير دارد، ولي خاموش کردن
آتش اصول دارد و اگر اصول را زير پا بگذاريد، خود گرفتار ميشويد. مردم
عادي اين آموزش را نديدهاند و آتشنشان نيستند و از اين منظر قابل احترامند
و ما از اين اتفاقات متاسفيم. ببينيد، دست خالي بودن يک مساله است و اينکه
به دل آتش بزنند يک مساله ديگر است، مساله دوم يعني خودکشي. حتي اگر
امکانات داشته باشيد، بازهم خودکشي است. در ماجراي پلاسکو اگر آتش نشانان
حرفهاي تري حضور داشتند و ميدانستند که برجهاي آهني در آتش فرو ميريزند
و دو ساعت قبل از فرو ريختن برج بايد آتشنشانها را خارج ميکردند و
تلفات آن کمتر بود. سرپرست آنها آتشنشانان را خارج نکرد و برج فرو ريخت و
24 نفر شهيد شدند. مقصر فرماندهي آتشنشاني تهران بود و بايد اين افراد را
دو ساعت زودتر بيرون ميکشيد. من اين مفاهيم را چطور بايد به کوهستانها
ببرم و براي مردم بومي آموزش دهم. حرفهايهاي ما در تهران گير ميافتند.
آتش خصلت عجيبي دارد و اگر يک غير حرفهاي وارد آتش شود تا آن را خاموش
کند، حتما جانش را از دست ميدهد. متاسفانه در اينگونه مواقع احساسات بر
انسان غلبه ميکند، ولي نبايد مسائل فني را با احساسات اشتباه گرفت.
بــه
مــوضوع آتــش زدن عمدي تالاب هورالعظيم اشاره کرديد، در حاليکه اين
روزها افراد بومي در داخل کشور نيز که منافعشان به خطر ميافتد، اقــدام
بــه آتش زدن مراتع و جنگلها ميکنند. اما در يکي از غم انگيزترين اين
اتفــاقات، کينههاي انساني باعث مرگ هزاران پرنده مهاجر در تالاب ميانکاله
شد. شما نيز معتقديد که دامداران و پرورشدهندگان ماهي سم در تالاب
ميانکاله ريختهاند، يا سم طبيعي بوتوليسم باعث مرگ آنها شده است؟
من اصلا معتقد نيستم که مردم سم در تالاب ميانکاله ريختهاند و ايجاد
سم بوتوليسم در درياچه باعث مرگ پرندگان شد. اين سم در شرايط بدون هوازي
در کف درياچه توليد ميشود. باکتري بيهوازي در هر جايي که شرايط ورود هوا
نداشته باشد شروع به فعاليت ميکند و بوتوليسم ميسازد. اين باکتري اگر
اکسيژن باشد، فعال نميشود، ولي اگر اکسيژن نباشد شروع به فعاليت ميکند.
آب ميانکاله، آبي است که ورودي ندارد و جريان آب رودخانههاي بالا دست قطع
شده است و در پايين دست نيز ارتباط با دريا قطع شده، چون دريا عقب نشيني
کرده است. آب ميانکاله به شکل درياچهاي کوچک مانده و جريان هوا درون آن
نيست و باکتريها شروع به فعاليت ميکنند. وقتي غلظت باکتريها از حدي
بالاتر ميرود پرندههايي که آنجا آب ميخورند اين سم طبيعي وارد بدنشان
ميشود و ماهيچههايشان را از کار مي اندازد و در نهايت خفه ميشوند. بايد
بگويم دو کيلو سم بوتوليسم قدرت کشتن تمام مردم زمين را دارد،يعني هر گرم
از اين سم ميتواند 4 ميليون نفر را بکشد. ماهيها در برابر اين سم
مقاومتر هستند، ولي مقاومت پرندهها کمتر است و تنها راه مقابله با توليد
اين سم اکسيژندار کردن آب از طريق جريان داشتن رودخانهها است. بايد آب
جاري به ميانکاله ورود پيدا کند يا از دريا آب را پمپاژ کنيم و از طريق
رودخانه وارد ميانکاله شود.
پس شما معتقديد که جنايتي در ميانکاله رخ نداده است؟!
سم ريختن در داخل آب درياچهها جنايت است، اما توليد سم بوتوليسم طبيعي
است. شما جرم را از طبيعت جدا کنيد، لطفا!. اگر کسي براي ماهيگيري در آب
سم بريزد، مجرم و جاني است و بايد با او برخورد قانوني صورت بگيرد. ولي در
شرايط ديگر، طبيعت سم توليد ميکند در اين وضعيت جرمي اتفاق نيفتاده، اما
مجرم اصلي در اين موضوع افرادي هستند که آب را بهروي ميانکاله بستهاند،
سدها را ساختهاند و اجازه ندادهاند آبي وارد ميانکاله بشود. من در سال
1365 مدير کشت و صنعت مغان بودم. يک شب خوابيده بودم که مدير آمد و گريه
ميکرد. ما چهار هزار نفر شتر از شرق آورده بوديم، اما زمانيکه ماهيگيرها و
قاچاقچيها در کانال آب سم ريختند تا ماهيها را بکشند و صيد کنند، اين
آبها وارد کانال آب شترها شده بود و 170 نفر شتر درجا تلف شدند. اين
جنايت است، ولي در بحث مرگ پرندگان ميانکاله، کار طبيعت بود. البته پرندگان
ميانکاله را کساني کشتند که حق آبه خود را در بالا دست برداشتهاند و
اجازه نميدهند رودخانه وارد درياچه شود.
پروژه انتقال آب به فلات مرکزي ايران به کجا رسيد؟
پروژه متوقف است و ما فقط با انتقال آب از درياي عمان موافق هستيم و
مجوز صادر ميکنيم، اما هيچ مجوزي براي انتقال آب درياي خزر نميدهيم.
سـرانجام انتــقــال آب بــه بهشت آباد چه شد؟
هنوز مجوز زيست محيطي بهشت آباد را صادر نکردهايم. وزارت نيرو پروژه
را متوقف کرده است و تا مجوز زيست محيطي نگيرند کاري انجام نميشود.
بـرخــي معتقدند آقاي عيسي کلانتري براي منافع شخصي از محصولات تراريخته حمايت و دفاع ميکند.
بله، من از تراريخته دفاع ميکنم. شما نميتوانيد منکر علم باشيد، در
سال حدود شش ميليارد دلار محصولات تراريخته وارد کشور ميشود و به خورد ملت
ميرود، شما اين حجم از محصولات تراريخته را ميخوريد، اما با توليد داخل
آن مخالف هستيد. در حقيقت دلالها اجازه نميدهند تراريخته در داخل توليد
شود، چون بحث واردات ميلياردها دلار پول است، اما اينکه منافع من کجاي اين
موضوع است، خودم هم نمي دانم.
سوال پاياني، در رابطه با
موضوع آلودگي هواي کلانشهرها در آستانه ورود به فصل سرد است. حدود دو ماه
ديگر هوا سردتر ميشود و هوا وارد فــاز وارونگي خواهد شد و دوباره نفس
مــردم ميگيرد. چه تمهيداتي امسال براي کاهش آلايندگي هواي کلانشهرها در
نظر گرفتهايد؟
آلايندههاي زمستاني با آلايندههاي
تابستاني متفاوت است. آلايندههاي زمستان بيشتر موارد گازوئيل سوز هستند،
مانند کاميونها، اتوبوسها و بهعلاوه صنايعي که مازوت مصرف ميکنند. اما
در تابستان خودرو و موتورسيکلتها باعث آلودگي هوا ميشوند است، که در
زمستان برخلاف تابستان سهم آنها کمتر از ده درصد است و نزديک به 70 درصد
سهم آلودگي هوا مربوط به گازوئيلسوزها است که ما بايد آنها را مهار کنيم.
البته کيفيت گازوئيل کمي بهتر شده و در مورد بنزين نيز بايد بگويم که کيفيت
آن افزايش چشمگيري پيدا کرده است. امروز آلودگي گازوئيلي به حدود 100 پي
پي ام رسيده است که قبلا تا 500 پي پي ام نيز بود، ولي هنوز با
استانداردهاي هواي پاک فاصله بسياري داريم. ما با موارد و صنايعي که باعث
آلودگي هوا شدهاند، مقابله کردهايم، مثلا نيروگاه شهيد رجايي و اطراف
تهران ديگر در زمستان مازوت نميسوزاند. از طرفي محدوديتهاي لازم براي
خودروهاي گازوئيل سوز ايجاد شده تا از آلودگي هواي شهرها جلوگيري شود. اگر
بتوانيم گازوئيل سوزها را مهار کنيم، هوا نسبتا خوب ميشود، ولي اگر
زورمان به آنها نرسد و کاميون ها شبها و اتوبوسهاي شرکت واحد و
مينيبوسهاي مسافرکش روزها وارد تهران شوند، احتمال آلودگي بالاتر خواهد
رفت. لذا همکاري پليس، شهرداري، وزارت نفت و راهداري با سازمان حفاظت از
محيط زيست ضروري است. اگر حکومت و مردم محيط زيست مناسب ميخواهند بايد
صنايع آلاينده و ورشکسته را متوقف کنيم، ولي نميشود هم بخواهيم محيط زيست
خوبي داشته باشيم و هم بگوييم با خودرو و موتورسيکلتها با آلايندگي بالا
توليد کنيم. از نظر من اگر هواي سالم ميخواهيم خودروسازها بايد تعطيل
شوند، ولي کسي جرات تعطيل کردن آنها را ندارد. از نظر ما اگر بخواهيم هوا
سالم باشيم، نبايد در نيروگاههايمان و کارخانههاي سيمانمان مازوت
بسوزانيم، اينها آلاينده هستند. ما ميخواهيم برق توليد کنيم و سيمان داشته
باشيم و مازوت بسوزانيم، ولي در کنار آن هواي پاک نيز ميخواهيم، که در
اين صورت محقق نميشود.