سردبیر اگر بخواهیم با روش لنین یعنی «تحلیل مشخص از شرایط مشخص»جامعه سیاسی ایران را بازتعریف کنیم، باید بگوییم همه دولتهای بعد از انقلاب در برزخ سرمایهداری گرفتار بودهاند. خاطرات بهزاد نبوی در روزنامه «شرق» 12 شهریور 99 از نخستوزیری و ریاستجمهوری شهید رجایی حاوی نكات ارزندهای است
دلبستن به بورژوازي-1
احمد غلامی . سردبیر
اگر بخواهیم با روش لنین یعنی «تحلیل مشخص از شرایط مشخص»جامعه سیاسی
ایران را بازتعریف کنیم، باید بگوییم همه دولتهای بعد از انقلاب در برزخ
سرمایهداری گرفتار بودهاند. خاطرات بهزاد نبوی در روزنامه «شرق» 12
شهریور 99 از نخستوزیری و ریاستجمهوری شهید رجایی حاوی نكات ارزندهای
است از روند تعینیافتن سرمایه بر روابط سیاسی و اجتماعی ایران. بهزاد نبوی
بسیار از سادهزیستی شهید رجایی میگوید و یقینا نمیتوان در خاطراتش شك
كرد اما نكتهای كه در سخنان او و دیگر اصلاحطلبان همواره مغفول مانده
است، نوعی مواجهه با سرمایهداری است. خلوص و دستپاكی ویژگیهایی
فردیاند. گیرم میرحسین موسوی و محمد خاتمی از جمله دیگر چهرههای سیاسی
باشند كه به این خصیصه اخلاقی پایبندند. این پایبندی به لحاظ فردی ارزشمند
است اما گرهی از معضلات اقتصادی و سیاسی باز نمیكند. باید اعتراف كرد بعد
از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همه پیشگامان انقلاب دغدغه این را داشتند كه
در مسائل اقتصادی چه رویكردی را باید پیش بگیرند تا از مستضعفان، حامیان
اصلی انقلاب پشتیبانی و حمایت كنند. در آن دوران سمتوسوی همه شعارها
حمایت از تهیدستان بود اما در واقع این طبقه خردهبورژوا و بورژوازی بود كه
انقلاب را به ثمر رسانده و در پستهای كلیدی جاگیر شده بود.
شاید
اگر جنگ ایران و عراق آغاز نمیشد و مستضعفان بهسوی جبهههای جنگ سرازیر
نمیشدند، مواجهه طبقات فرودست با طبقات بورژوازی حاكم بهسرعت به نقطه اوج
میرسید. این اتفاق رخ نداد و طبقات تهیدست و خردهبورژوا جبهه واحدی شدند
تا نقش تعیینكنندهای در جنگ ایفا كنند. امیرپرویز پویان در زمانی از دو
جبهه، جبهه انقلابی و جبهه ارتجاعی سخن گفته بود. با این تعریف میتوان گفت
جبهه انقلابی در جبهههای جنگ در جستوجوی خودآگاهی و معنا بود. به
شیوهای اغراقآمیز مواجهه این دو جبهه در شهر در فیلم «عروسی خوبان» نشان
داده شده است. این فیلم به ستیز طبقات نگاهی اخلاقی دارد و بورژوازی را در
قامت بازاریانی میبیند كه سودای سرمایهاندوزی دارند و آنان را مورد ملامت
و شماتت قرار میدهد. این شماتت از شماتتهای اخلاقی پا فراتر نمیگذارد.
كنش قهرمان فیلم با آموزههای اخلاقی بردگان در مواجهه با اربابان نشان
داده میشود؛ مواجههای كه از توان انقلابی تهی است و قادر نیست عرصه ستیز
طبقاتی را عیان كند. اما از سوی دیگر این فیلم بهدرستی و به شیوهای مستند
فربهشدن سرمایهداری سوداگرانه را نشان میدهد. سرمایهداری سوداگرانه كه
با رویكارآمدن دولت هاشمیرفسنجانی به محاق میرود. تا اینجا میتوان
اینگونه صورتبندی كرد: در انقلاب اسلامی طبقات خردهبورژوا و بورژوا نقش
تعیینكنندهای داشتند و مستضعفان بهعنوان پیادهنظام انقلاب، انقلاب را
پیش بردند. اندكی از انقلاب نگذشته بود كه طبقات بورژوا در سمتهای دولتی
جاگیر و طبقات فرودست به جبهههای جنگ سرازیر شدند و در آنجا با
خردهبورژواها جبهه واحدی را تشكیل دادند. در همان ایامی که تهیدستان در
جنگ بودند، مردم تهیدستی نیز در شهرها با فقر دستوپنجه نرم میكردند. این
طیفها ناخواسته و زیرپوستی جبهه واحدی را شكل داده بودند. بیدلیل نبود
كه در شهرها و روستاهای فقیر و محلههای فقیرنشین تهران شوروشوق و ایمانی
غیرقابل وصف در حمایت از جبهههای جنگ دیده میشد. این حمایتها در كنار
احساسات ناسیونالیستی، دینی و مذهبی به نكته بااهمیتتری اشاره میكرد كه
كمتر كسی به آن اشاره كرده است: «ما یك جبهه واحدیم در برابر سرمایهداری»
اما با پایانیافتن جنگ جبهه مستضعفان و خردهبورژواها از هم جدا شد و برخی
از جناحهای آن تغییر ماهیت داده و در طبقه بورژوازی جدید (رانتی) دولت
هاشمی جذب و هضم شدند و برخی دیگر در كنار این طبقه، طبقه بورژوازی جدیدی
را شكل دادند. طبقهای كه سعی میكرد حتی با تغییر طبقه خود علقههایش به
طبقات فرودست را از دست ندهد. دولت هاشمیرفسنجانی طبقه متوسط (رانتی) را
روی كار آورد؛ طبقهای از تكنوكراتها و تازه به دوران رسیدههای اقتصادی
كه برای بورژوازی سنتی خطری جدی بودند. اینجا بود كه طبقه بورژوازی سنتی به
تجربه تاریخیاش روی آورد و به دومین ائتلاف خود با طبقه فرودستان دست زد و
در ظاهر به دفاع تمامقد از فرودستان در برابر طبقه بورژوازی (رانتی)
برآمد. در اینجا دفاع طبقه بورژوازی سنتی از طبقات فرودست چیزی جز حمله به
طبقات متوسط تكنوكرات نبود. این بار بورژوازی سنتی طبقات فرودست را به
مثابه پیادهنظام به مواجهه با دولت هاشمی و تكنوكراتهایش گسیل داشت تا
تکنوکراتها را از میدان به درکند. البته ناگفته پیداست این مواجهه دو
بورژوازی با یكدیگر در نهایت طبقات متوسط را قدرتمند كرد. آنان در سایه و
به دور از تنشها و درگیریها به انباشت سرمایه، ثبات و اقتدار لازم دست
یافتند. طبقه بورژوازی سنتی با همدستی فرودستان آسیبهای جدی به دولت هاشمی
زد اما این آسیبها چندان اثری نداشت و بدیهی است در هر مواجههای
پیادهنظامها بیشترین آسیبها را خواهند دید. این بار فرودستان سرخوردهتر
از سابق در انزوا فرورفتند. این مواجهه برای طبقات تهیدست زمینه آگاهیای
را به وجود آورد و آن چیزی نبود جز اینكه به بورژوازی در هر شكلش نباید دل
بست. اما مهمتر از اینها گفته لوكاچ است: «هر بحران سیاسیای یك معضل
كانونی دارد كه آن معضل هم پاسخ همزمان به سایر مسائل برخاسته از آن و هم
كلید توسعه بیشتر همه گرایشها در آینده را مشخص میكند».