انتشار خبر قرارداد استراتژيك 25 ساله ايران و چين حرف و حديثهاي بسياري را در فضاي سياسي و عمومي كشور به دنبال داشته و همه نيروهاي سياسي داخل و خارج را به تكاپو انداخته تا در له يا عليه آن موضعگيري كنند.
انتشار خبر قرارداد استراتژيك 25 ساله ايران و چين حرف و حديثهاي بسياري
را در فضاي سياسي و عمومي كشور به دنبال داشته و همه نيروهاي سياسي داخل و
خارج را به تكاپو انداخته تا در له يا عليه آن موضعگيري كنند.
موضعگيريهاي مخالفان و موافقان در حالي است كه هنوز از جزييات اين
قرارداد خبري نيست؛ اما بر اساس داغ شدن خبر قرارداد در فضاي سياسي و
شبكههاي اجتماعي بدون اطلاع از جزييات اين تفاهمنامه راهبردي ميتوان به
اهميت آن پي برد. توليد و توزيع اتهاماتي همچون كشورفروشي، گدايي، قرارداد
تركمانچاي، مستعمره چين شدن و... در فضاي مجازي همگي حكايت از آن دارد كه
اتاق فكري همسو با جريان اپوزيسيون برانداز تلاش دارد تا با مهندسي جنگ
رواني، حساسيت افكار عمومي را برانگيخته و آنان را در مقابل اين تفاهمنامه
استراتژيك قرار دهد. البته مخالفت جريانهاي سياسي و نيروهاي اجتماعي با هر
اتفاق و تصميم حق مسلم آنان است اما نكته اصلي اين است كه چگونه بايد حجم
عجيب و غريب از مخالفت با قراردادي كه هنوز ميان تهران و پكن منعقد نشده و
صد البته نگاه چينيها درباره آن مشخص نيست را تحليل كرد؟ به عنوان كسي كه
سالها سياستورزي كرده و از وضعيت اقتصادي كشور آگاهي دارم بايد بگويم كه
نفس انعقاد قرارداد استراتژيك و بلندمدت با چين به عنوان كشوري كه بيش از
15 درصد اقتصاد جهان را در دست دارد، نشاندهنده هوشمندي و زيركي قوه عاقله
حاكميت است. چرا؟ به اين دليل ساده كه اداره كشور نياز به پول دارد. برجام
يكي از مهمترين اقدامات دولت آقاي روحاني بود كه دو هدف عمده داشت؛ اينكه
جلوي تحريمهاي ظالمانه بيشتر و سختتر شدن وضعيت اقتصادي و بينالمللي
ايران را بگيرد و از سوي ديگر بتواند روابط قطع شده سياسي و اقتصادي ايران و
جهان را احيا كند. برجام ميتوانست محصولات خوبي داشته باشد، اما با
رياستجمهوري آقاي ترامپ و خروج امريكا، فرجام پيشبيني شده را تامين نكرد و
اروپا هم كه به تبعيت از امريكا از برجام پا پس كشيد. شرايط اقتصادي ايران
همچنان گرفتاريهاي زيادي دارد، راههاي لازم براي درآمدزايي ملي بسته است
و كرونا هم در اين اوضاع و احوال فشارهاي سنگينتري را به دولت وارد كرده.
در اين ميان عدهاي اعتقاد دارند كه بايد مجددا با امريكا وارد مذاكره شد
تا از بحرانها خارج شويم. مخالفان اين نظريه معتقدند كه امريكا قابل
اعتماد نيست كه صد البته امريكا با رهبري ترامپ نشان داده به هيچ عنوان
قابل اعتماد نيست.
برخي ديگر معتقدند حالا كه راههاي اقتصادي كشور
به سمت غرب بسته است بايد با نگاه معطوف به شرق و به ويژه چين، اتمسفر
جديدي در فضاي اقتصادي كشور دميده شود، چراكه استمرار وضعيت موجود ميتواند
بحرانها و چالشهاي جدياي در حوزه سياسي و اجتماعي به همراه داشته باشد.
گمان ميكنم با توجه به اينكه غربيها به تعهداتشان در قبال ايران پايبند
نبودهاند، حاكميت و دولت در مقام مجري سياستها بايد از همه ظرفيتهاي
موجود جهاني از جمله چين براي تامين منافع ملي ايران استفاده كنند. يقينا
استراتژي سياسي و اقتصادي ايران بر مدار همسايگان خود و در مرحله بعدي،
تعميق روابط با كشورهاي دوست همچون چين و روسيه استوار خواهد بود. البته
برخي با ذهنيتهاي تاريخي گمان ميكنند هر گونه قرارداد ميان ايران با يك
كشور خارجي به معناي وابسته شدن ايران به آن كشور است كه اين نگاه درستي
نيست. بيترديد قرارداد استراتژيك چيزي جز بده-بستان نيست. امتيازاتي بايد
داد و امتيازاتي بايد گرفت. بهترين نوع قرارداد آن است كه منافع كشور با
كمترين امتيازات تامين شود و با مكانيسمهاي موجود در ساختار حاكميت
ميتوان به اين مساله اعتماد داشت كه كارگزاران از حقوق كشور محافظت خواهند
كرد. حتما شما هم موافقيد كه دوستي و دشمني در روابط بينالملل شبيه روابط
آدمها با يكديگر نيست كه اگر بود در تحليل مناسبات ريز و درشت كشورها
بايد مدام بگوييم فلان كشور در قبال فلان قضيه مردانگي كرد و فلان كشور
چقدر نامرد است. مناسبات سياسي و اقتصادي دولتها و هيات حاكمه رژيمهاي
سياسي قطعا منطبق با منفعت سياسي و اقتصاديشان تنظيم ميشود. اينكه مستمرا
مشاهده ميكنيم كشورهايي كه در اوج تضاد و تجادل سياسي با هم هستند، اما
به ناگهان بر سر بعضي مسائل و حوادث همسو و همراه ميشوند، بر اساس
جابهجاييهاي آني منافع در عرصه بينالملل است. روابط بينالملل در عصر
حاضر پيچيدهتر از هر زمان ديگري است. از همينرو ايران براي تامين منافع
خود نياز به انعطاف، تغيير و تحرك بيشتر در راهبردهاي بينالمللي خود دارد.
تاريخ معاصر در مقام آموزگاري بيكلك به ما آموخته كه براي دستيابي به
اهداف مطلوب، تامين منافع، پيشرفت، توسعه بايد بر ضريب رئال پليتيك افزود.
باور كنيم واقعيت در نظام جهاني اين است كه همه دولتها و كشورها به دنبال
تامين منافع خود به هر قيمت و رسيدن به سود بيشتر هستند نه اثبات رفاقت يا
نارفيقي. با توجه به شرايط جهان، اگر همپيمانان سنتي ايران به ناگهان
دستشان را از دست ما ميكشند و ماشه را به رويمان نشانه ميگيرند، ايرادي
ندارد. ما هم بايد براي تضمين منافع خودمان و تبديل تهديدها به فرصتها و
عبور از بحرانها و تلههايي كه به نظر ميرسد مثل دومينو در حال تكميل
است، طرحي نو دراندازيم.