معجزهگران در راهاند؟ احمد غلامی . سردبیر اگرچه تعبیرِ «معجزه هزاره سوم» که فاطمه رجبی آن را در وصفِ محمود احمدینژاد به کار برد، اینک بیشتر شبیه یک شوخی است، اما نباید نادیده انگاشت این تعبیر هنوز در نزد اصولگرایان از معنا تهی نشده است و بسیاری بر این باورند که برخی چهرههای سیاسیِ اصولگرا قادرند معضلات و مشکلات را یکشبه مرتفع سازند
معجزهگران در راهاند؟
احمد غلامی . سردبیر
اگرچه تعبیرِ «معجزه هزاره سوم» که فاطمه رجبی آن را در وصفِ محمود
احمدینژاد به کار برد، اینک بیشتر شبیه یک شوخی است، اما نباید نادیده
انگاشت این تعبیر هنوز در نزد اصولگرایان از معنا تهی نشده است و بسیاری بر
این باورند که برخی چهرههای سیاسیِ اصولگرا قادرند معضلات و مشکلات را
یکشبه مرتفع سازند و در مملکت طرحی نو دراندازند. شاهدِ این ادعا
یادداشتهایی است که بسیاری در وصفِ مجلس یازدهم و ریاست آن مینویسند و
انتظارات و توقعاتی را مطرح میکنند که برآوردهکردن آنها چیزی در حد معجزه
است. به بخشی از یکی از این یادداشتها اشاره میکنم: «بیشک یکی از
اصلیترین مسائلِ مجلس یازدهم که میخواهد مجلسی مسئله حلکن، مجلس همراز و
همزاد و متکی به مردم، مجلس تصمیمات بزرگ، مجلس شفاف و کارآمد، مجلس پرکار
و خستگیناپذیر و مقاوم باشد، نحوه مواجهه هوشمند، غایتمند و معقول با
دولت ناتوان، پیر و ناکارآمدِ فعلی است. بهویژه آنکه مدیریت مجلس یازدهم
اصرار دارد که خاصیت، خصلت و ژنِ مجلس جدید، کاربلدی، کارآمدی، چابکی،
خلاقیت و حلالمسائلی باشد، رفتارشناسی و طراحیِ ارتباط مجلس و دولت اهمیت
بیشتری مییابد». سپس نویسنده مؤلفهها و شاخصهایی را برمیشمارد که نباید
مجلس از آن تخطی کند. اینگونه یادداشتها این روزها به فراخور حال و روزِ
مجلس که نیاز به اعتمادبهنفسی جدی دارد، بسیار نوشته میشود. مجلس مقتدر،
مجلسی است که مطالبات تودههای مردم را مورد توجه قرار دهد و به
خواستههای کثیر مردم التفات داشته باشد. آیا مجلس و مدیریتِ آن چنین
خواهند کرد؟ آیا اگر فهرستی از خواستههای مردمی که به این نمایندگان رأی
ندادهاند انتشار یابد، این مجلس انگیزه و توانِ پیگیری این مطالبات را
دارد؟ نه این مجلس و نه هیچ مجلسِ دیگری در این شرایط اقتصادی و سیاسی
توانِ چنین کاری را ندارد. ازاینرو است که مجلس نه میخواهد و نه
میتواند معجزهای کند. توصیه به مجلس باید قابل اجرا باشد. مانند تخریب
دولت روحانی که نویسنده یادداشت تلویحا دستور حمله به این دولت ناکارآمد و
فرتوت را صادر کرده است. اما قبل از تخریبِ دولت روحانی باید این نکته را
در نظر داشت که مجلس با 24میلیونو 512هزارو 404 نفر از 57میلیونو
918هزارو 159 نفر واجد شرایط رأی تشکیل شده است و حسن روحانی بهتنهایی
23میلیونو 636هزارو 652 رأی آورده است؛ یعنی چیزی کمتر از چند صد هزار از
رأی کل نمایندگان مجلس. اگر میزان رأی مردم باشد که هست، تا انتخابات 1400
هرگونه حمله و تخریب دولت باید با درنظرگرفتن این معادله باشد، وگرنه مجلس
بماهو مجلس از معنا تهی میشود. بدیهی است این صورتبندی به معنای عدم
انتقاد از دولت و پیگیری مطالبات مردم نیست.درحالحاضر تحلیلهای قالب در
سیاست داخلی ایران سه رویکرد را دنبال میکنند؛ رویکردِ معجزهگرایانه،
آخرالزمانی و رئالیستی (واقعگرایانه). در مقاطعی که اصولگرایان به قدرت
رسیدهاند، نگاه معجزهگرایانهای بر استراتژی آنان حاکم بوده است. دوران
هشتساله محمود احمدینژاد اوجِ این ادعاست. فارغ از اینکه حامیان چهرههای
سیاسیِ اصولگرا تا چه میزان به معجزهگران خود باور دارند، تجربه دولت و
مجلسداری اصولگرایان نشان داده آنان حامل هیچ معجزهای نیستند و حتی اگر
سرنوشت، شرایطی معجزهگونه همچون افزایش قیمتِ نفتِ بشکهای صد دلار را
برایشان رقم زده است، اصولگرایان جز اتلاف این سرمایهها کار دیگری
نکردهاند.
حامیانِ اصولگرایان مجلس و ریاست آن اگر انتظار
معجزهای در عرصههای اقتصادی و سیاسی از این نمایندگان دارند، باید
گوشهچشمی به مرد معجزه هزاره سوم داشته باشند که خاطره بسیار تلخی از خود
به یادگار گذاشته است. رویکرد دیگر، رویکرد آخرالزمانی است که همهچیز را
ازدسترفته میداند. نگاهی اپوزیسیونی و باور به اینکه دیگر کار از کار
گذشته است و هیچچیز را نمیتوان درست کرد. چون با دستزدن به پازل کوچکی،
پازلهای بزرگ هم فرومیریزند. نکته اساسی در این رویکرد این است که آنان
به گرانیگاهی مشترک میرسند. اصولگرایان باور دارند همهجای کشور باید در
دست آنان باشد تا همهچیز روبهراه شود و اپوزیسیون نیز معتقد است باید کسی
بیاید تا همهچیز را زیر و رو کند. این شخصیت کیست؟ همه جریانهای
اپوزیسیون با همه تفاوتهایشان یک پاسخ بیشتر ندارند که منبعث از رویکردِ
آخرالزمانی است. این دو رویکرد باعث میشود کار برای رئالیستهای سیاسی سخت
پیش برود و این سختی گاه با توهین و تحقیر همراه است. معجزهگرایان و
آخرالزمانیها مانند تیغ دو دماند که با همه تعارضاتشان گاه منافعشان بر
سر حذف واقعگرایان سیاسی مشترک میشود. چگونه میشود این دو رویکرد که
تضاد منافع عمیقی دارند بر سر موضوع حذفِ واقعگرایانِ سیاسی اتفاق نظر
داشته باشند؟ در پایان یادآوری این نکته ضرورت دارد که شاید بخش اندکی از
اصلاحطلبان رئالیستِ سیاسی باشند، اما مقصود در اینجا صرفا آنان نیستند.