اساتید ارتباطات تحلیلهای متفاوتی از کاهش مرجعیت رسانهها بین افکار عمومی ارائه میدهند. این واکاویها اغلب محصول پیشامد یک اتفاق طی چند سال گذشته به شمار میرود و آن توجه مردم به شبکههای اجتماعی است.
ژوبین صفاری
اساتید ارتباطات تحلیلهای
متفاوتی از کاهش مرجعیت رسانهها بین افکار عمومی ارائه میدهند. این
واکاویها اغلب محصول پیشامد یک اتفاق طی چند سال گذشته به شمار میرود و
آن توجه مردم به شبکههای اجتماعی است. هرچند در بسیاری از موارد، این
شبکهها خوراک اصلی خود را از رسانههای رسمی میگیرند اما درنهایت آنها
خود تبدیل به منابع اصلی تغذیه افکار عمومی در ارائه تحلیلها و حتی خبرها
شدهاند. غرض این نوشتار پرداختن به تمام جوانب و دلایل این رخداد و یا
ارزشگذاری مطلق نسبت به تغییر مرجعیت رسانهای نیست، اما شاید بتوان یکی
از مهمترین حلقههای مفقوده از دست رفتن مرجعیت رسانهای را در
محدودیتهایی دانست که به دلایل مختلف از جمله ملاحظات اقتصادی و بیشتر
ملاحظات سیاسی، اهل خبر و قلم را دلسرد و کمانگیزه کرده است.
نکته قابل
توجه در این است که برخی مسئولان علیرغم شعار شفافیت خود در خط مقدم
برنتافتن هرگونه پرسشگری و نقد هستند. این رویه البته معطوف به این دولت
نیست بلکه در ادوار گذشته همواره رسانه به عنوان یکی از اجزای مهم شفافیت
از ورود به حیطههایی منع میشده است. این منع شدن البته به نوعی از سوی
مردم نیز پذیرفته شده بود چرا که اساساً گزینههای چندانی برای دانستن وجود
نداشت. اما امروز ابزارهای متنوع اطلاعرسانی، افکار عمومی را برای پذیرش
پرده پوشی قانع نمیکند در حالی که بسیاری از مدیران و مسئولان همچنان به
سیاق دهههای گذشته سعی در کنترل رسانه های رسمی با انواع حربهها دارند.
گو اینکه وزیر بهداشت حتی پرسشگری یک بازیگر در صداوسیما را نیز برنتافت و
به رئیس این سازمان نامهای پر گلایه نوشت. از این دست برخوردها بین
مسئولان چه در دولت و چه در نهادهای حاکمیتی بسیار دیده شده است. با این
همه حتی اگر آخرین گزارش سازمان بینالمللی گزارشگران بدون مرز که ایران را
در رتبههای آخر آزادی رسانهها دانسته، غرضورزانه بدانیم؛ باز هم واقعیت
ماجرا و آنچه اهالی رسانه با آن مواجه هستند شرایط بهتری را نشان نمیدهد.
طنز ماجرا زمانی بیشتر میشود که این خبر در برخی رسانههای رسمی بدون
اشاره به رتبه ایران و پرداختن به رتبه سایر کشورها منتشر شد تا ثابت کند
برای انتشار یک خبر هم محدودیهایی وجود دارد.
در این شرایط با همه
احترامی که برای تحلیلهای اساتید رسانه قائلیم و البته در بسیاری موارد
درست است؛ شاید اما بهتر باشد مشکل اصلی از دست رفتن مرجعیت رسانههای رسمی
را در نبود آزادیهایی دانست که حالا به شکل معیوب و کنترل نشدنی در
شبکههای اجتماعی تبلور یافته است. بیتردید میل به دانستن و شفافیت در عصر
حاضر با گذشته تفاوتهای زیادی کرده است. دیگر نمیتوان همان طور که
مدیریت برخی مسئولان در دهههای گذشته فریز شده است، مدیریت افکار عمومی را
هم در آن دههها نگه داشت. گاهی شنیده میشود که فلان مسئول میگوید که
زیرمجموعهاش زیر نورافکن شفافیت قرار دارد در حالی که هیچ کس نمیداند ساز
و کار انتصابها و آنچه که رخ داده و در حال رخ دادن است در این مجموعهها
به چه صورت است. کاش اساتید ارتباطات به مسئولان یادآوری میکردند که دیگر
دهه پردهپوشی با تطمیع و تهدید و... گذشته است. تنها باید برای سامان
یافتن این بلبشو و اعوجاج رسانهای بپذیریم که رسانههای رسمی باید آزادتر
از آنچه هستند، فعالیت کنند. توسعه درنهایت از مسیر آزادی و شفافیت
میگذرد اگر به تجربه تاریخی کشورها اعتقاد داشته باشیم.