نسخه چاپی
ژوبین صفاری
دولت حسن روحانی چه بخواهیم چه نخواهیم برآمده از حمایت جریان اصلاحطلبی در کشور است. جریانی که این روزها بسیار صحبت از کاهش سرمایه اجتماعی آن میشود. بنابراین آنچه امروز به عنوان نقص در عملکرد دولت در افکار عمومی شکل بسته است به پای این جریان نوشته شده است. بی تردید مردمی که در سال 92 علیرغم همه گلایهها به پای صندوقهای رای آمدند انتظار داشتند تا روند معیوب دولت قبل در حوزههای اقتصادی و روابط بینالمللی اصلاح شود؛ انتظاری که بارقههای آن در 4 سال اول دولت کم و بیش امید به بهبود روند را در مردم بیدار کرد تا با رای قاطع باز هم این روند ادامه پیدا کند. این که چرا دولت روحانی نتوانست در دور دوم ریاست جمهوری انتظار مردم را برآورده کند بحث جداگانهای است. اما مردم آنچه را که امروز با تمام وجود لمس میکنند اقتصادی است که نه تورم آن کاهشی است و نه وضعیت معیشتیشان روبراه است. بنابراین نتیجه از دید مردم حتی بدتر از دوره محمود احمدینژاد است. چنانچه گاه شنیده میشود که حتی دوره احمدینژاد شرایط از امروز بهتر بود. این گزاره و نتیجهگیری مردم قطعاً به پای جریان اصلاحطلبی نوشته میشود هرچند که روحانی در دور دوم خود کمتر مشی اصلاحطلبی داشت. حتی اگر برای مردم توضیح داده شود که بیشترین درآمد نفتی تاریخ در دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد بوده است باز هم آنچه برای مردم مهم است نتیجه عملکرد دولت است. در این بین اما حتی امید به تغییر در ساختارها که میتوانست طبقه روشنفکر و جریانساز را با دولت همراه کند دیده نشد. روند تصمیمگیریها با دولت قبل تفاوت چندانی نکرد و در بر همان پاشنه تصمیمهای آنی و بی کاربرد چرخید. در این بین اما جریان اصلاحطلبی در انتخابات مجلس یازدهم شکست خورد تا تکلیف انتخابات 1400 نیز از حالا معلوم شود. هرچند نباید فراموش کرد که رد صلاحیتهای گسترده و عدم همراهی بخشی از حاکمیت با حضور همه افراد در این امر مهم است اما به هر حال در این شرایط اصلاحطلبان هیچ توجیهی برای آنچه که امروز در جریان است ندارند. این مسئله البته ریشه در سردرگمی گفتمانی جریان اصلاحطلبی از ابتدای شکلگیری آن دارد. به عبارت دیگر اصلاحطلبان همزمان با تغییر شرایط و البته فشارهای موجود خود را با شرایط وفق دادند تا به هر قیمت در قدرت حضور داشته باشند. همین مسئله سبب میشود تا مردم با یک جریان با اصالت به لحاظ گفتمانی روبه رو نباشند. نتیجه این بی گفتمانی اما به صورت کلی برای سپهر سیاسی و اجتماعی ایران چندان خوش عاقبت نخواهد بود. چنانچه در انتخابات مجلس یازدهم هم اصولگرایان تنها به کمک حضور کمرنگ مردم توانستند آرای لازم برای ورود به بهارستان را کسب کنند. بنابراین بخشی از پروسه حذف جریان اصلاحطلبی به دست خودشان رقم خورده است آنجا که بدون هیچ مشی مشخصی چشم بر تخطی برخی از اصلاحطلبان از مشی اصلاحطلبی بستند. آنچه مشخص است جریان اصلاحطلبی برای جریانسازی چه در انتخابات 1400 و چه در تغییر فضای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور راه دشواری در پیش دارند. راهی که البته به دلیل نبود چهرههای تاثیر گذار و البته اعوجاج گفتمانی سخت شده است. باید دید میتوان در آینده جریان اصلاحطلبی را نه در شوراها و اشخاص که در قالب یک حزب و یا جریان شناسنامهدار و البته شفاف در سپهر سیاسی دید یا باید منتظر بود تا همچنان اصولگرایان یکه تاز در عرصه سیاسی کشور باشند؟