تردیدی نیست که طی سالهای اخیر فضای عمومی و به طور خاص فضای عمومی شهری به یکی از اصلیترین اجزاء رشد و توسعه جوامع بدل شده است به طوری که هیچ کنش اجتماعی موثری را در این سالها نمیشد در محیطی غیرعمومی ترسیم کرد.
علیرضا صدقی
تردیدی نیست که طی سالهای
اخیر فضای عمومی و به طور خاص فضای عمومی شهری به یکی از اصلیترین اجزاء
رشد و توسعه جوامع بدل شده است به طوری که هیچ کنش اجتماعی موثری را در این
سالها نمیشد در محیطی غیرعمومی ترسیم کرد. شاید به همین دلیل و شاید به
دلایلی دیگر، بسیاری از حکومتها نیز تلاش میکردند حتی به صورت غیرمستقیم
این قبیل فضاها را محدود کنند. گرچه به استثناء برخی حکومتهای توتالیتر،
دیگر حکمرانان هرگز به رویارویی مستقیم با این فضاها برنمیآمدند، اما
تقریبا هیچ حاکمیتی از وجود این فضاها خشنود نبود و همواره نگرانیهایی جدی
نسبت به آنها از سوی نهاد قدرت وجود داشت.
علیرغم اینکه فضاهای
عمومی برای شهر به دلایل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، سلامت عمومی و تنوع
زیستی جزئی ضروری محسوب میشدند، مشاهدات نشان میداد که روند غالب، به جای
گسترش قلمرو عمومی، کوچکسازی آن بود. در نیم قرن، روندهای مختلفی از
خصوصیسازی، نظمی از اشکال شهری را آفریدند که این اشکال کمتر از قبل تابع
حضور روزانه طیف متنوعی از شهرنشینان بودند. رشد حومههای شهری و
بزرگراهها، توسعه پارک تفریحی، تکنولوژیهای نظارتی، فروشگاههای
زنجیرهای، اجتماعات بسته و آپارتمانها، همه گواه جریان مداومی از حصارکشی
دنیای شهری بودند. بر این اساس، به نظر میرسد شاخصهای جهانی تفکیک
(طبقه، نژاد و قومیت، جنسیت)، جداییِ روزافزون طبقات جمعیتی را در گستره
جهان نشان میدادند.
در این میان باید ابتدا به تعریفی از فضای عمومی
نشست. به لحاظ تاریخی در برنامهریزی شهری فضای عمومی به عنوان فضای باز
تعریف میشود. یعنی خیابانها، پارکها و ناحیههای فراغتی، میادین و سایر
فضاهای بیرونی که تحت مالکیت و مدیریت بخش عمومی هستند، و این فضا در تقابل
با محدوده خصوصی خانه و محل کار قرار میگیرد. با این حال تکامل اخیر در
فرم سکونتگاههای شهری و افزایش تعداد و تنوع فضاهای نیمهعمومی این مفهوم
را مورد تردید قرار میدهد. امروزه فضای عمومی نیاز دارد که به نوعی متمایز
از محدوده تحت تسلط دولت یا زیربخشهای آن فهمیده شود و به عنوان فضایی که
در دسترس عموم مردم قرار دارد، نگریسته شود.
به دیگر بیان،
جامعهشناسی به مکانهای کالبدی شهر و کنشهای روزمره شهروندان توجه بیشتری
نشان داده است. فضای عمومی بر مبنای امکان وجود گفتمان و مناظره سنجیده
میشود. در این میان البته دسترسی فیزیکی و روانی شهروندان به این مکانهای
عمومی نیز مورد ارزیابی قرار میگیرد.
با این وصف، به مجموعه متغیرهای
پیشگفته باید عامل موثر حال حاضر جهان، یعنی کروناویروس را هم باید اضافه
کرد. این وضعیت در جامعهای مانند ایران که مدتها است از فقدان یا کمبود
فضای عمومی موثر رنج میبرد، به مراتب پیچیدهتر و نگرانکنندهتر است. چرا
که در جامعه ایران، مردم تمایل چندانی به گفتوگو در فضاهای عمومی
نداشتند. تنها گروههایی از جامعه تلاش میکردند تا با شکلدهی محیطهایی
ایمن، زمینه را برای ایجاد امکان گفتوگوی عمومی فراهم آورند. با شیوع
کروناویروس این امکان از بدنه جامعه به طور کلی سلب شده و تریبونها به طور
کامل در اختیار نهاد قدرت قرار گرفته است. با توجه به پیشینه عدم اطمینان
کافی نهاد مدنی به رسانه رسمی در ایران، بار روانی حاصل از حذف فضاهای
عمومی و امکان تبادل اطلاعات فشاری صدچندان را بر روح جمعی مردم ایران وارد
میآورد.
از دیگر سو، بسیاری از ابزارهای نوین ارتباطی در ایران
کاربستهای اصلی خود را از دست داده و از زمینههای لازم به منظور
اعتمادزایی مناسب برخوردار نیستند. هر چند شبکههای اجتماعی به طور کلی نیز
محملی مناسب جهت راستیآزمانی اخبار و اطلاعات تلقی نمیشوند.
درمجموع
به نظر میرسد جامعه مدنی ایران باید به سرعت برای رفع نقیصه فقدان فضای
عمومی در شرایط کرونایی چارهاندیشی کند. ایجاد امکانهایی برای گفتوگوی
عمومی و تبادل دانسته و حتی دلمشغولیها میتواند یکی از ابتداییترین و در
عین حال موثرترین شیوهها به منظور برونرفت از این شرایط و موقعیت باشد.