با شیوع ویروس کرونا، احیاناً در بسیاری کشورها و از جمله در ایران، زیست اجتماعی شکل و رنگ و طعم دیگری به خود گرفت. بسیاری از آموزههای حوزههای گوناگون دستخوش تغییراتی سترگ شد و هر روز و نو به نو جامعه شاهد دگردیسیهایی بنیادین است.
علیرضا صدقی
با شیوع ویروس کرونا،
احیاناً در بسیاری کشورها و از جمله در ایران، زیست اجتماعی شکل و رنگ و
طعم دیگری به خود گرفت. بسیاری از آموزههای حوزههای گوناگون دستخوش
تغییراتی سترگ شد و هر روز و نو به نو جامعه شاهد دگردیسیهایی بنیادین
است.
دگرگونیهایی که میتواند منشا تحولاتی اساسی در نوع نگرش، منظر
نگاه و کنش اجتماعی در ایرانِ پساکرونا باشد. گرچه برخی از این تغییرات
ریشه در نهاد بشری داشته و به جغرافیایی خاص محدود نیست، لیکن بازتاب و
پژواک آن بسته به نوع فرهنگها و خردهفرهنگها، ابعاد وسیعتر یا محدودتری
پیدا میکند. این ابعاد گاه در ذهنها ریشه میدواند و آموزههای تاریخی
را با چالشهایی جدی مواجه میسازد.
مجموعه بافتار فرهنگی در بستر
اجتماعی ـ تاریخی ایران تا امروز، تصویری از توصیههای اکید به همراهی و
تعاون در سطوح مختلف زندگی را بازتاب میداد. تصویری که دستِکم در شکل و
فرم تا همین امروز حفظ شده بود. گونهای از این تصویر را میتوان در
آیینهای ـ تاکنون زنده ـ ایرانی جستجو کرد. نمود بارز این موقعیت خاص
فرهنگی در آیینهای شادی و غم رخ مینماید. تا جایی که به جرئت میتوان
مدعی شد هیچ آیین و مناسک و مراسمی در ایرانِ فرهنگی نیست که به تنهایی و
یا جمعهای محدود به طور کامل قابلیت بجا آوردن داشته باشد. سوگواریهای
جمعی، جشنهای عمومی، دستهدسته شدنهای اجتماعی و... همهوهمه نوعی از
زیست اجتماعی در ایران را نشان میداد که به نظر میرسید به هیچ طریق امکان
تغییر در آن وجود ندارد.
افزون بر این، بسیاری از دستورات دینی هم در
فضای جمعی ابهت بیشتری به خود میگرفت. این موقعیت چه در ارکان دین و چه در
مناسک و آیینها قابل رصد و ارزیابی بوده و هست. تصویری که نمازهای جماعت و
جمعه تا حج و از حرکت کاروانهای عزاداری تا مولودیخوانیهای دستهجمعی
قابل مشاهده است.
این آیینها در کنار مزایا و دستاوردهایی که برای
ایرانِ تاریخی داشته و احیاناً در آینده نیز خواهد داشت، تالی فاسدهایی نیز
به دنبال داشته است. از جمله مهمترین تالی فاسدهای آیینهای فرهنگی و حتی
مذهبی میتوان به غبارآلود شدن «ایده اصلی» در بستر این مناسک فرهنگی
اشاره کرد. به عنوان نمونه «ایده مرگ» در ایران همواره و همیشه ـ بهویژه
در ایام اخیر ـ پساپشتِ آیینهای متعدد خاکسپاری و ختم و مجالس یادبود
پنهان میشد. در حقیقت، بازماندگان هرگز فرصت پیدا نمیکردند تا با مرگ
عزیزی به «مسئله مرگ» آنگونه که بایسته و شایسته است، بپردازند. مسئلهای
که بیگمان یکی از اصلیترین محورهای حیات در زیست انسان است.
مناسک
مذهبی هم تا حدودی وضعیتی مشابه را فراروی مومنان قرار میداد. مجموعه
مناسک دستهجمعی در موارد متعددی اصل «ایده ایمان» را نشانه میگرفت. توجه
وافر به آنچه باید در ظاهر رخ میداد و بر شکوه و ابهت مناسک میافزود،
بخش قابل توجهی از «ایده خدا» و «ایده ایمان» را متاثر میساخت.
با این
وصف، ورود کرونا به ایران علاوه بر مضرات بیشماری که دارد، میتواند
ایرانیان را به «ایدههای اصلی» نزدیک سازد. حالا که فرصتی برای سوگواری
جمعی و شادی عمومی وجود ندارد، مردم ناچار و لابدند که این مفاهیم را در
درون خود بیابند. از پسِ قرنهای متمادی شادی در درون و غم در درون برای
انسانِ ایرانی تجربهای ناب و منحصربهفرد تلقی میشود.
انسان و به تبع
آن انسانِ ایرانی در دوره کرونا، زیستنی تازه، بدیع و تجربهنشده را تجربه
میکند. زیستنی که از پسِ مشاهداتی تلخ و گرانسنگ به دست میآید. نتیجه رخ
به رخ شدن انسان با خود، با ضعفها و با دنیایی تهی از مفهوم است؛ چرا که
کرونا بیش از آنکه حیات طبیعی انسان را نشانه بگیرد، ناکارآمدی کاربستهای
مورد اتکای او را نشانه گرفت. بیاثری آموزههای فرهنگی و علمی او را به
رخ کشید و این همه در انسانِ ایرانی که بیشترین وجه هویتی خویش را در جمع
تعریف میکرد، تاثیری بینظیر خواهد داشت. مهمترین دستاورد آن را میتوان
در دستیابی به «ایدههای اصلی» دانست و در نتیجه فهم «ایدههای اصلی» باید
به تجربه «زیست معنوی» امیدوار شد و «زیست معنوی» بدون تردید تاثیراتی
بیبدیل بر «زیست اجتماعی در ایرانِ پساکرونا» خواهد داشت.