کشورها برای تحقق آن دسته از نیازهای خود که صرفاً با اتکا به امکانات و توانایهای داخلی برآورده نمیشوند مجبورند با کشورهای دیگر مراوده داشته باشند. بنابراین اساس روابط خارجی هر کشوری نه اندیشهها و اهداف و طرحهای آرمانگرایانه، احساسات گوناگون یا تمایلات فردی و گروهی خاص، بلکه ضرورت محض است.
کورش الماسی
کشورها برای تحقق آن دسته
از نیازهای خود که صرفاً با اتکا به امکانات و توانایهای داخلی برآورده
نمیشوند مجبورند با کشورهای دیگر مراوده داشته باشند. بنابراین اساس روابط
خارجی هر کشوری نه اندیشهها و اهداف و طرحهای آرمانگرایانه، احساسات
گوناگون یا تمایلات فردی و گروهی خاص، بلکه ضرورت محض است. بنابراین معیار
درستی یا نادرستی راهبرد و راهکارهای سیاست خارجی تابع دو امر است: 1-
دستاوردهای این جهانی، واقعی، ملموسی و قابل ارزیابی که برای کشور حاصل
میشود و 2- قانون جهانشمول ضرر و زیان و سود و منفعت است.
هیچ کشوری
نمیتواند بدون پرداخت هزینههای گزاف رابطهاش را با کشورهای توسعهیافته
قطع یا رابطهای تنشآلود داشته باشد. از این رو، اگر قرار است نیازهای
(امنیتی، دفاعی، علمی، اقتصادی، صنعتی، علمی، سیاسی و...) کشور با هزینه کم
تامین شوند، قطع روابط یا رابطهای متشنج با کشورهای دیگر روش کارآمدی
برای تامین انواع نیازهای کشور نیست.
تحقق اهداف کلان ملی و حل و فصل
انواع چالشهای اجتماعی در عرصههای اقتصادی، امنیتی، مدیریت کلان سیاستی،
آموزش و پرورش، صنعتی و... ارتباط مستقیم با چگونگی روابط خارجه دارد. اما
متاسفانه برخی سیاستورزان انتصابی و انتخابی به دلایل گوناگون از جمله
اهداف جناحی، توجهی به این امر بنیادین ندارند.
شاید خیلی بیربط نباشد
اگر پرسش شود، چرا نمیتوانیم با کشورهای دیگر یک رابطه بدون تنش و سودمند
داشته باشیم؟ به عنوان مثال مردم و سیاستمداران کشورهایی چون آلمان،
کاندا، استرلیا، کشورهای اسکاندیناوی، ژاپن و... چه تفاوتهای ذاتی، طبیعی،
اعتقادی، دینی یا عقلانی با مردمی با تاریخ و فرهنگ چون ایران دارند؟ آنها
چه توانایی و دانش خاصی دارند که ما نداریم؟ چرا نمیتوانیم آن عواملی را
که موجب رشد، توسعه، امنیت، ثبات و روابط خارجه بدون تنش و سودمند در جوامع
توسعه یافتهشده را فرا بگیریم و اجرا کنیم؟ آیا واقعاً هیچ صاحب منصب یا
کارگزار انتصابی یا انتخابی در ساختار مدیریت کلان کشور وجود ندارد که
توانایی تشخیص رابطه علت و معلولیه انواع چالشهای بیسابقه اجتماعی و ملی
(معلول) و راوبط خارجه ناکارآمد و پرهزینه (علت) را داشته باشد؟
نگارنده
همانند همه وطندوستان معتقد است یگانه اصل ثابت و غیر قابل مذاکره،
معامله و تغییر ناپذیر راهبرد سیاست خارجه، امنیت و منافع ملی است. به جز
اصل امنیت و منافع ملی هیچ اندیشه، راهکار و راهبرد دیگری منطقاً نباید در
همه شرایط و اوضاع و احوال کشور، منطقه و جهان ثابت باشد.
درصورت
پذیرش صادقانه و آگاهانه اصل غیر قابل مذاکره بودن امنیت و منافع ملی، شاید
راهبرد بندبازی، یک راهبرد سیاست خارجه کارآمد، عملی، سودمند و تامین
کننده امنیت و منافع ملی به بهترین شکل باشد.
راهبرد بندبازی بدین معنی
است که یک بندباز با حرکت پیوسته به چپ و راست تعادل خود را حفظ و به جلو
حرکت میکند. بر این اساس، در روابط خارجه نباید به واسطه خصومت،
اندیشههای آرمانگرایانه یا عملکرد احساس محور با برخی کشورها قطع رابطه
کرد و برای دریافت حمایت به کشور دیگر پناه آورد. چراکه در این صورت، کشور
ضرورتاً باید امتیازهای بسیار بیشتری از آنچه دریافت میکنند، برای حمایت
به برخی کشورها بپردازد.
اما درصورت حفظ رابطه هوشمندانه با همه کشورها
به ویژه کشورهای قدرتمند و با نفوذ میتوانیم همانند بندباز با حرکت مدام
به چپ و راست تعادل (دفاعی، اقتصادی، تجاری، صنعتی و...) خود را حفظ و
همزمان به طرفهای خارجی بفهمانیم، درصورت تامین نشدن امنیت و منافع ملی
معقول کشورمان، گزینه طرف دیگر روی میز است و درصورت لزوم از آن
استفاده خواهد شد. با توجه به تحولات و اختلافات عمیق میان بازیگران مهم
جهانی مثلاً روابط روسیه-اروپا، آمریکا-روسیه، ترکیه-اروپا و آمریکا،
چین-آمریکا و... غرب و شرق حاضرند برای اینکه ایران را در کنار خود داشته
باشند امتیازات خوبی به ما بدهند.
آمریکا و اروپا باید نگران نزدیک شدن
ایران به روسیه و چین باشند. روسیه و چین هم باید شدیداً نگران نزدیک شدن
ایران به آمریکا و اروپا باشند. بنابراین درصورت قفل نکردن و وابسته
نشدن به یک طرف، صرفاً به دلیل دشمنی با طرف دیگر و حفظ آزادی حرکت بندباز
به طرفین برای ایجاد تعادل و پیشرفت، میتوانیم امتیازهای بسیار بیشتری
برای تامین امنیت و منافع ملی به دست آوریم.
اصرار و دفاع از راهکارها،
اندیشهها، اهداف، راهبردها و تاکیکها سیاست خارجه تا زمانی توجیهپذیر،
عقلانی و ملی است که فواید آنها از مضراتشان بیشتر باشد. اینکه این
فواید باید در رفاه، آسایش و احساس امنیت شهروندان نمود پیدا کند.