دلسوزان بسیاری در ساحتهای گوناگون تلاش میکنند مشکلات و چالشهای کشور را برطرف کنند، اما بنا بر شواهد عینی، تلخ و ملموس از زیست دشوار شهروندان، در انجام وظیفه خود موفق و کارآمد نبودهاند.
کورش الماسی
دلسوزان بسیاری در
ساحتهای گوناگون تلاش میکنند مشکلات و چالشهای کشور را برطرف کنند، اما
بنا بر شواهد عینی، تلخ و ملموس از زیست دشوار شهروندان، در انجام وظیفه
خود موفق و کارآمد نبودهاند. از این رو ضروری است تا پرسش شود چرا مدیریت
کشور در کاستن درد و رنج شهروندان ناکام بوده است؟ به بیان ساده، پاسخی
محتمل میتواند اینگونه باشد، اینکه دخالت برخی مبانی نظری و اعتقادی
تاریخی که اذهان برخی سیاستورزان و صاحبمنصبان را اشغال کرده است مانع
ناکارآمدی مدیریت کلان در برطرف کردن درد و رنج شهروندان است.
تاریخ
چیست؟ تاریخ از بُعد نظری ثبت بیشتر اموری است که در حیات اجتماعی انسانها
در دورهای گذشته سپری شده، اما از بعد عملی و کاربردی به معنی تداوم برخی
باورها، راهکارها، رفتارها و... از گذشتههای دور در زیست امروز شهروندان
است. در بُعد عملی تناقضی فاحش که بیشک ریشه بسیاری از مشکلات اجتماعی
شهروندان در ساحتهای گوناگون است، وجود دارد. اینکه باورها، راهکارها،
رفتارها و اندیشههای انسانی در ساحتهای گوناگون تابع بیقید و شرط اوضاع و
احوال عینی پیرامون هستند. از آنجا که اوضاع و احوال زیست اجتماعی
انسانها بنا بر یک قاعده فرا اجتماعی و طبیعی پیوسته و بیوقفه در حال
تغییر، تحول و تکامل است، خطای آشکار اندیشه و تحلیل است که باورها،
اندیشهها، راهکارها و رفتار انسانی صرفنظر از تحولات و تکامل امور زیست،
پایدار بوده و تداوم داشته باشند.
پر بیراه نیست اگر گفته شود،
سادهترین بیان توسعهنیافتگی یا عقبماندگی یک ملت در همین تناقض میان
قاعده بیچون و چرا و اجتناب ناپذیر حرکت، تحول، تغییر و تکامل همه امور
عالم هستی با ثبات و تداوم برخی اندیشهها، راهکارها، باورها و رفتار
انسانها صرفنظر از شرایط عینی، ملموس و روزمره پیرامون است. به عنوان
مثال، کدام عقل سلیمی میتواند باور داشته باشد برای حل و فصل امور و
مشکلات اقتصادی امروز شهروندان میتواند از اندیشهها، راهکارها، طرحها،
باورها و رفتارهایی که متعلق به دورانی از تاریخ که معیشت مردم وابسته به
دامداری، کشاورزی ابتدایی یا زمانی که تنها وسیله حمل و نقل چهار پایان یا
شمشیر تنها معیار و حافظ عدالت و قانون بود، استفاده کند. بیراه نیست اگر
گفته شود حضور امور، اندیشهها، راهکارها، طرحها و باورهای تاریخی
(آگاهانه یا ناخودآگاه) در مدیریت کلان یکی از اصلیترین موانع توسعه
همهجانبه کشور است. کاربردیترین برآیند این نکته این است که مدیریت کلان
باید از اندیشهها، طرحها، باورها، راهکارها و... تاریخی رها شود و صرفا
به اهالی و تولیدات نظری دانشگاهی در ساحتهای گوناگون متکی شود. گسست نه
به معنی انکار امور، وقایع و شخصیتهای تاریخی، بلکه صرفا به این معنی است
که اندیشهها، راهکارها، طرحها و راهبردهای مورد نیاز برای حل و فصل
دشواریها، دغدغهها، خواستهها، نیازها و آرزوهای شهروندان جوامع پیچیده
معاصر را نمیتوان با مراجعه به جوامع ماقبل قرون وسطی جستوجو، پیدا یا
تولید کرد. نیاز به تحصیلات عالی حوزوی یا دانشگاهی نیست تا متوجه شویم
راهکارها و طرحها به منظور حصول نتایج عینی، ملموس و قابل ارزیابی، الزاما
باید برگرفته و مرتبط با اوضاع و احوال عینی امروز جامعه باشند. بیشک یکی
از موانع اصلی حل و فصل چالشهای متعدد و گوناگون و درد و رنج بیپایان
بخش قابل توجهی از شهروندان ایران زمین این حقیقت کاربردی است که برخی از
سیاستورزان آگاهانه یا ناخودآگاه برای برطرف کردن انواع چالشهای ملی و
اجتماعی متوسل به راهکارها، باورها، اندیشهها و طرحهای منسوخ و
غیرکاربردی تاریخی میشوند. به منظور کارآمدی و فائق آمدن بر چالشهای
متعدد و گوناگون کشور ضروری و الزامی است تا مدیریت کلان کشور با اتکا به
نوع نگرش و راهکارها و روشهای کاربردی قابل سنجش در شیمی، فیزیک،
زیستشناسی و دیگر علوم دقیق، به حل و فصل دشواریهای طاقتفرسای شهروندان
ایران زمین بپردازند.
پربیراه نخواهد بود اگر گفته شود، تاریخگرایی
برخی اذهان در مدیریت کلان مخوفترین دشمن کارآمدی، اقتدار و ثبات حاکمیت
که مهمترین دلیل انواع چالشهای ملی و اقتصادی است، میباشد. به باور
نگارنده تاریخگرایی و توسعه دو مقوله کاملاً متناقض و خنثیکننده یکدیگر
هستند.