این ذلتپذیری کمنظیر در تاریخ خواهد ماند و آیندگان به خاطر چنین تحقیری، اسلاف خود را نخواهند بخشید، همچنانکه همین حالا نیز کاربران فضای مجازی مواجههای غیرتمندانه با این زبونی مدیریتی داشتهاند و از کش دادن یک مسئله ساده که هم هوادار یک تیم ورزشی را ناراضی کرده.
سرویس ورزشی جوان
آنلاین: این ذلتپذیری کمنظیر در تاریخ خواهد ماند و آیندگان به خاطر
چنین تحقیری، اسلاف خود را نخواهند بخشید، همچنانکه همین حالا نیز کاربران
فضای مجازی مواجههای غیرتمندانه با این زبونی مدیریتی داشتهاند و از کش
دادن یک مسئله ساده که هم هوادار یک تیم ورزشی را ناراضی کرده و هم حقوق
مسلم هوادار و باشگاه ورزشی را برای حفظ عزت و اقتدار خود نادیده گرفته
است، برآشفتهاند.
ماجرای استراماچونی یک نشانه است، نشانه اینکه چرا
ما نمیتوانیم پشت نام بلند و مقتدر ایران بایستیم و هنگامی که یک فرد
خارجی را به استخدام میگیریم، واقعاً او را به «استخدام» بگیریم و نه
اینکه به خدمت او در آییم.
حقوق متقابل کارفرما با مستخدم در همه جای
دنیا تعریف و تبیین شده است. در غرب، این مسئله دقیقتر و معمولاً اقتدار
کارفرما بر «به کار گرفته شده» نمایانتر از هر نظام سیاسی و اقتصادی دیگر
است.
در کشور خود ما نیز در همین مصداق یعنی مربیان ورزشی، وقتی پای
مربیان ایرانی در میان باشد، همه چیز به نفع باشگاه است و به بهانهای،
مربیان را از حیّز انتفاع میاندازند و بعد معلوم میشود مربی تمام حقوق
خود را هنوز از باشگاه طلبکار است. مربی ایرانی به واقع «خدمتکار» باشگاه
است و باید هم همین باشد، همانطور که در روابط همه اصناف بین کارفرما و
کارگر نیز چنین وضعی حاکم است، اما این اوضاع وقتی پای مربی خارجی در میان
باشد، معمولاً وارونه و ترکیبی از تحقیر و ذلتپذیری نمایان میشود.
استراماچونی
هیچ گاه یک مربی درجه اول در جهان نبود. او در زمانی به تهران دعوت شد که
در کشورش بدون باشگاه مانده بود. معمول همه جای دنیا این است که در این
شرایط دست بالا با باشگاهی باشد که مربی بیکار را به استخدام میگیرد. او
قطعاً قبل از سفر به تهران از مشاورانش درباره وضع ایران در واریز پول به
حساب خارجیها چیزهای زیادی شنیده بوده است، اما در یک برهه زمانی خاص
کشور را ترک کرد و اگر بیشتر نه، تقریباً به اندازه تمامی مسائل تورم و
گرانی و آشوب و آلودگی هوا و سیل، خبر رفتنش و ناز کردنش و تحقیر کردنش روی
آنتن تلویزیون ملی ایران رفت و سایتهای خبری و غیرخبری به آن دعواها
پرداختند، همچنان که همین حالا ما نیز چارهای از پرداختن
به آن نداریم!
بلافاصله
پس از خروج و خروش اسکندروار یک مربی درجه چندم رومی از ایران، سربازان
دولتی ایران از «عراقچی برجام» گرفته تا شخص وزیر ورزش تا دیگران تا سفیر
ایران در رم به تکاپو افتادند تا فرش قرمز را دوباره مقابل قدوم
استراماچونی پهن کنند، چنان منفعل و از خود بیخود که گویی استراماچونی
خود، افیونی است که باید تسکین دردهای آقایان باشد!
جامعه ایران پس
از چندی از واکنشهای این مربی ایتالیایی به حیرت افتاد که او چگونه به این
دقیقی میداند شیوه مواجهه با مدیریت خودباخته ایرانی چیست تا آنکه یکی از
پیشکسوتان باشگاه استقلال دیروز افشا کرد که این مربی خارجی از یک عنصر
داخلی خط میگیرد!
اگر خوشبینانه از کنار برخی تحلیلها با رنگ و بوی
سیاسی درباره مسائل پشتپرده این واقعه بگذریم و آنها را نپذیریم، باید
گفت این حق هوادار فوتبال کشور که نماد غیرت ورزشی و تعصب مثبت به ملیت و
هویت ایرانی است، نبود که اینچنین در استراماچونیزم مدیران منفعل ورزشی ما
گرفتار و سرگردان و بلاتکلیف بماند و ماجرای یک مربی فرنگستانی را نقطه
مقابل عزت و هویت ایرانی ببیند.