کد خبر: ۱۷۰۴
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۳
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
چندین دهه است برای سازگار کردن علوم سیاسی با اهداف جامعه ایران، تصمیمات اداری کلانی گرفته می‏شود. همایش‏ها، گردهمایی‏ها و نشست‏های متنوعی برگزار می‏شود اما تا حال نه‏تنها انطباق، تطابق و آشتی حاصل نشده است بلکه بدبینی‏ها و نگرش‏های منفی به علوم انسانی شدت هم گرفته است.

جهانبخش محبی نیا

چندین دهه است برای سازگار کردن علوم سیاسی با اهداف جامعه ایران، تصمیمات اداری کلانی گرفته می‏شود. همایش‏ها، گردهمایی‏ها و نشست‏های متنوعی برگزار می‏شود اما تا حال نه‏تنها انطباق، تطابق و آشتی حاصل نشده است بلکه بدبینی‏ها و نگرش‏های منفی به علوم انسانی شدت هم گرفته است. به حدّی که بعضی بی محابا این علوم را مایه انحراف و عامل بروز بحران در سیاست، اخلاق و معیشت مردم می‏دانند و چه بسا آن را دیالوگ شیطانی بخوانند.
در فروردین و اردیبهشت سال آتی نیز در قم تحت عنوان ظرفیت اندیشه سیاسی و یا تفکر سیاسی نهفته در قرآن مجید، سمپوزیومی برگزار خواهد شد که از همین الان مقالات با سرشت سنتی، مدرن و پست‏مدرنیته رقابت را شروع کرده‏اند. اما آنچه بن‏مایه غفلت از بهره‏وری در حوزه علوم انسانی و رشته‏های تابعه است، عدم تنویر تعریف، هدف و موضوع است. آیا دانشگاه، حوزه و نخبگان به‏راستی به تعریف مشترک و علمی از اندیشه سیاسی در ایران رسیده‏اند؟‏ و برای بهره‏برداری از آن، سازوکارهای مورد‏نیاز در جامعه، فلسفه و سیاست را مشخص کرده‏اند؟‏ آیا اندیشه سیاسی را برای حل برخی از مشکلات، موانع و معضلات فراروی مردم و دولت می‏خواهند یا ‏تزئینی برای ویترین قدرت و ایدئولوژیک کردن آن جهت صیانت از هر امکانی است که مدنظر برگزارکنندگان باشد.
سابق بر این، افلاطون برای رهایی از بحران سیاست و اخلاق، عدالت و جمهوریت آتنی را مطرح کرد. فارابی برای برون‏رفت از بحران خلافت، مدینه فاضله را علم کرد. هابز برای رسیدن به امنیت، لویاتان؛ جان لاک برای انگیزش ثروت، مالکیت خصوصی؛ ژان ژاک روسو، تمدن‏گریزی و دموکراسی مستقیم؛ آدام اسمیت، دست‏های نامرئی؛ کینز، دولت رفاهی؛ و امام‏خمینی(ره) برای رسیدن به سعادت، ولایت فقیه را بنیان نهاد.
به‏راستی راهکارهای فوق در چه شرایطی به عنوان بدیل مطرح شد و آثار خرد و کلان آن بر روی شخصیت فردی، روابط اجتماعی، فرهنگ، فلسفه و قدرت چه بود. آیا در حال حاضر مناسبات چرخش قدرت و بازتولید آن در جامعه به شکل سابق باقی مانده است و می‏توان در قالب ایده‏‏‏‏های کلان و کلی به سراغ حل مشکلات مردم رفت یا نه؟
به‏طور‏کلی تشکیل چارچوب بنیان فلسفه سیاسی و قاعده اندیشه سیاسی و صورت دانش سیاسی و غایت کلان سیاسی متفاوت شده است و فلسفه یا اندیشه سیاسی در قبال جوابگویی به نیازها لباس عجز پوشیده است و آن هم به‏خاطر عدم درک واقعیت‏هایی است که در ایده و افکار خیلی از نحله‏های فلسفی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مستتر بوده است و بعضی مواقع هم آشکارا بیان شده است، اما درک آن فراتر از محاسبه‏گری فرزند آدم بوده است.
تصور بر این است، چندین سده است که متفکران و اندیشمندان از امری واقع غفلت کرده‏اند و از منظر فهم‏شناسی دچار رکود شده‏اند و دغدغه‏ها و روش آن‏ها به باریکه‏ای ختم شده است که با ایده‏ای مشخص و راحت به حل مسائل و مشکلات بپردازند. شاید بتوان ادعا کرد به‏ویژه در حال حاضر این روش منسوخ شده است. اندیشه سیاسی قبل از آنکه مکانیکی و در قالب طرح، پروژه و برنامه قابل پیاده کردن باشد در روابط بین پدیده‏ها، عوامل، کارگزاران، مناسبات قدرت با هیئت حاکمه، مردم و سیاست جهانی و در هم ‏اکنون تولید، بازتعریف و صورت‏بندی می‏یابد.
رفتار نئولیبرالی ریگان و تاچر در قالب اصلاحات اقتصادی، فروپاشی شوروی تحت عنوان گلاسنوست و پروستاریکا با کارگزاری گورباچف، عقیم ماندن بهار عربی با مداخله نیروهای خارجی، اشغال عراق و افغانستان و بروز پدیده داعش با این مقوله راحت‏تر است. با این وصف، اندیشه‏های سیاسی و اقتصادی فعلی جای انسان و نحله‏ها را گرفته است و خود عامل نیستی‏اش را پرورش می‏دهد، جشن می‏گیرد و انتقال قدرت را انجام می‏دهد، البته شاید در تبیین شکل‏گیری اندیشه‏های باستان، میانه و معاصر انسان ره به خطا برده باشد و خویشتن را خالق مطلق آیین علم، فرهنگ و سیاست بداند. شاید از روایت‏های دین و پزشکی برای درک این امر بتوان مددی دریافت. در حوزه پزشکی، طبیعی است در ابتدا امراض در قالب مشکل خود را نشان دهد و بعد سالیان سال متخصصان آن رشته بتوانند درمان قطعی آن را بیابند. هیچ‏گاه درمان قبل از درد معین نشده است. در حوزه دین هم این گزاره صادق است. انسان قبل از رسالت پیامبران و اعلام الهی در حوزه عبادات و تعهدات هیچ مسئولیتی ندارد، اما بعد از رسالت ادای دین در شکل احکام به صورت نماز، روزه و زکات صورت‏بندی می‏یابد. حال سوال در حوزه اندیشه سیاسی این است‏ که آیا قبل از جنگ، غارت، چپاول، اشغال، قتل، نزاع، اضطراب، خودکامگی و صدها مورد دیگر، دانش بشری و طرح‏واره ذهنی نخبگان به سبک قدیم قادر به ارائه نقشه راه است و نهادها و ارگان‏های جامعه سیاسی توان اعمال قدرت را دارند یا بشر همانطور که اشاره شد با نگاه به شکست رویکردهای کهن و سابق و با رویگردانی از نخبه‏محوری در حال حاضر هم خود زندگی می‏کند و از سویی می‏تواند قواعد نحوه پذیرش قدرت و شکل‏گیری اندیشه را مدیریت کند و در عین حال جایگزینش را هم بپروراند.
نام:
ایمیل:
* نظر: