«می گفت فرزندم سال ها با تلاش و تحمل سختی های زیاد و کسب دو رتبه تک رقمی در مقطع ارشد و دکترای دانشگاه های دولتی در یکی از رشته های علوم انسانی، حالا بایددر به در دنبال کار بگردد.
«می گفت فرزندم سال ها با تلاش و تحمل سختی های زیاد و
کسب دو رتبه تک رقمی در مقطع ارشد و دکترای دانشگاه های دولتی در یکی از
رشته های علوم انسانی، حالا باید
در به در دنبال کار بگردد. با
امکانات همین مملکت با کارنامه علمی قابل توجه «دکتر» شده اما دریغ از این
که حتی یک بار هم کسی سراغی از او گرفته باشد. دو نوبت در فرایند جذب هیئت
علمی دانشگاه ها شرکت کرد ولی حتی به مصاحبه هم دعوت نشد. دخترم می گوید
جذب در هیئت های علمی بیشتر برای خواص است و تا آن ها باشند برای کسانی که
زد و بند ندارند جایی نیست... اکنون من مانده ام با دخترم که سال های زیاد
بیدار خوابی کشید و استرس ها تحمل کرد!حالا گاهی در تب و تاب مهاجرت است و
گاهی هم در خلوت ها و افسردگی هایش می سوزد...»
احتمالا مواردی از
این قبیل را شما هم تاکنون دیده یا شنیده اید. افرادی که با وجود توانمندی
های علمی و فنی اما حداقل جایگاهی هم ندارند در مقابل «جریان همیشه در
صحنه» که با رانت و «آشنابازی» از همه موقعیت ها سر درآورده اند؛ حتی در
هیئت های علمی دانشگاه ها.
در چنین شرایطی آیا برای یک جوان نخبه پرانگیزه جز «سرخوردگی» می ماند؟
رهبر انقلاب روز گذشته در بخشی از سخنان شان به ضرورت توجه و اجرای «سند
راهبردی کشور در امور نخبگان» اشاره کردند که به نظر می رسد تمام کاستی
های امروز در امر نخبگان و فناوران علمی را باید در عدم تحقق این سند مهم
جست وجو کرد.بدون شک توجه به جایگاه نخبگان به ویژه نخبگان علمی برای هر
دولت و ملتی هم فرهنگ و تمدن بالنده و متعالی می سازد و هم ثروت آفرینی و
توسعه ایجاد می کند که تحقق این موضوع بیش از هر موضوعی دو الزام اساسی در
مواجهه با این قشر دارد:
یک- نخبگان را بشناسیم، قدر بدانیم و اجازه ندهیم سرخورده شوند.
دو- توزیع عادلانه فرصت ها و به کارگیری آنان در تخصص ها و موقعیت هایی که بیشترین کارآمدی را دارند.
کدام شناسایی، کدام نخبه پروری؟!
مرور سیاست های کلی علم و فناوری که در سال 1393 برای اجرا ابلاغ شده
است همچنین در بخش قابل توجهی از سند راهبردی کشور در امور نخبگان مصوب سال
1391 ما را با اصل «شناسایی نخبگان»
رو به رو می کند. اصلی که به
طور مشخص در سند راهبردی نخبگان به عنوان «اولین راهبرد کلان» به آن تصریح
شده است. راهبردی که از مجریان امر خواسته با «استقرار نظام شناسایی و
هدایت نخبگان» مسیر وصول به این قشر و شناخت آنان را فراهم آورد. حالا به
نظر من و شما به عنوان یک ناظر که احتمالا در مجامع علمی و دانشگاهی چند
صباحی را سپری کرده ایم یا ماجراهایی از قبیل نگرانی های آن پدر در اول این
یادداشت را شنیده ایم، آیا شناسایی نخبگان علمی دارای سیستم و فرایندی
تعریف شده و قاعده مند است؟
به نظر می رسد این موضوع نه تنها در
حوزه های علمی و فناوری که در بسیاری دیگر از بخش ها همچون ورزش و دیگر
استعدادها نیز چندان جایگاه نظام مند و مشخصی در کشور ندارد به طوری که
وقتی یک برنامه تلویزیونی همچون «عصر جدید» با چنین رویکردی پا به عرصه می
گذارد، بسیار مورد توجه قرار می گیرد چرا که جامعه با انبوهی از استعدادها و
توانمندی هایی از متن خود آشنا می شود که تاکنون آن را نمی شناخته
است.بنابراین بخش های سیاست گذاری علمی و فناوری کشور با تمام اهتمامی که
تاکنون بر امر نخبگان داشته اند که امروز شاهد رشد و نمو بسیاری از همین
استعدادها هستیم باید بپذیرد هنوز نتوانسته آن طور که باید طریق مطلوب
شناسایی و هدایت نخبگان را بیابد و پیش بگیرد.
کدام توزیع عادلانه فرصت ها؟!
در یک نگاه کلی آسیب عدم توزیع عادلانه فرصت ها و امکانات بخش های قابل
توجهی از جامعه را فراگرفته است که ایجاد فرصت برای بروز توانمندی نخبگان
یکی از آن آسیب ها به شمار می آید.
باید بپذیریم تا زمانی که این
تفکر و روش بر بخش هایی از جامعه حاکم باشد که آن آقازاده می تواند در فلان
شورای راهبردی منطقه آزاد کیش صاحب مسئولیت و جایگاه باشد اما بسیاری از
افراد دارای شایستگی به دلیل نداشتن امکان «آشنابازی» نمی توانند به چنین
موقعیتی برسند به طور قطع نباید منتظر رشد و شکوفایی سیستم ها باشیم.مرور
حرف و حدیث های بسیاری از جوانان وقتی که با چنین اخباری در فضای مجازی
مواجه می شوند، موید همین آسیب است که تا موقعیت ها براساس ارزیابی سیستم
های شناسایی نخبگان و افراد توانمند توزیع نشود
در بر همین پاشنه خواهد چرخید!
از سوی دیگر توزیع نشدن عادلانه فرصت ها در حوزه رسانه ها در حال گسترش
است؛ امروز رسانه ها به ویژه رسانه ملی اقبال بیشتری به سلبریتی ها و
ورزشکاران دارند تا نخبگان. در واقع رسانه به این دلیل که نتوانسته است
مخاطب خود را نسبت به اهمیت جایگاه نخبگان، مخترعان و دانشمندان آگاه سازد،
حالا به سرعت هر چه تمام تر در مسیر اشتباه خود در حال حرکت است.
طبیعی است اولین آسیب چنین فضا و رویکردهای رسانه مغفول ماندن شأن و جایگاه نخبه و نخبه پروری است.
آیا تاکنون از خود نپرسیده ایم چرا فرزندان مان بیش از این که حسابی و
سمیعی و کاظمی آشتیانی را بشناسند آن فوتبالیست و بازیگر را می شناسند؟
ما امروز برای آبادانی و سربلندی این سرزمین بزرگ بیش از هر زمان دیگری
نیازمندیم نخبگان مان را که هر یک «پاره تن ایران عزیز» هستند قدر
بدانیم.چرا که غفلت از این موضوع مهم با تهی کردن جامعه از تولید فکر و
اندیشه، خسران جبران ناپذیری را برجای می گذارد.