جامعه ایران مدتها است چنان سرگرم سیاست و اقتصاد شده که گویی همه امور در بستری از فراموشی و نسیان به سر میبرند. بسیاری از مسائل ـ که از قضا بعضی از آنها دردناک و تلخ هم هستند ـ به ابزاری برای شوخیهای بیمزه و لودگیهای وقیح تبدیل میشود.
علیرضا صدقی
جامعه ایران مدتها است
چنان سرگرم سیاست و اقتصاد شده که گویی همه امور در بستری از فراموشی و
نسیان به سر میبرند. بسیاری از مسائل ـ که از قضا بعضی از آنها دردناک و
تلخ هم هستند ـ به ابزاری برای شوخیهای بیمزه و لودگیهای وقیح تبدیل
میشود. اگر این هم نشود، کارشناسانی نوظهور و جدیدالولاده در جایجای
جامعه پیدا میشوند که مسئله را مورد واکاوی و کنکاشهای منحصربهفرد و گاه
خارقالعاده قرار دهند. جالب آنکه همه آنها از منظر روششناختی بر
پایهای مشترک هم استوار میشوند. اساسی که بیش و پیش از هر چیز به دنبال
یافتن مقصر یا مقصران احتمالی است و در مرحله بعد همه تقصیر را متوجه
زیاندیده، قربانی و گروه آسیبپذیر میداند.
به نظر میرسد تلاش این
کارشناسان نوظهور با التیام بخشیدن به بقایای وجدان اجتماعی و عمومی جامعه
ایران صورت میگیرد. مواضعی که نمونه آخر آنها را میتوان در اظهارنظرهای
شگفتانگیز گروهی در مورد آسیب وارده در لردگان مشاهده کرد. موضوع این
نوشتار اما تحلیل وضعیت لردگان یا هر نمونه عینی دیگر از این دست نیست.
پرسش اصلی پیرامون چرایی بروز پدیده دوری از مفهوم «همدلی» در جامعه ایران
مطرح میشود.
دیر زمانی است که گروههای مختلف اجتماعی در ایران سعی
میکنند تا حد ممکن از مشکلات، مسائل، بحرانها و دردهای دیگر گروههای
اجتماعی فاصلهای منطقی داشته باشند. فاصلهای که امکان آسیب دیدن از
ناحیه مشکلات دیگر گروهها را به حداقل رسانده و دامن آلوده نکنند.
حال
آنکه این کنش نه در تاریخ اجتماعی ایران حضوری قابل تامل داشت و نه در سنت
ستبر تاریخی و مذهبی مردم ایران جایی درخور یافته بود. با این اوصاف
میتوان نتیجه گرفت که این پدیده تازهوارد اجتماعی، متاثر از معادلات و
متغیرهای جدیدی است که مناسبات میان مردم در سالهای اخیر را شکل داده است.
مناسباتی که تا حد زیادی آنها را از انگارههای فرهنگی و تاریخی و
آموزههای دینورزی اخلاقانه دور کرده است.
بدون تردید بخشی از این
مناسبات را معادلات اقتصادی موجود در کشور سامان میدهد. این معادلات که
میتوان آنها را فرزندی ناقصالخلقه از اقتصاد شبهلیبرالیستی در مناسباتی
نفتی ـ رانتی دانست، بیگمان در بروز موقعیت کنونی و سرشدگی حسگرهای
اجتماعی موثر هستند. تاثیری که بخشی از بیتفاوتیها، بیتوجهیها و
مواجهههای غیرهمدلانه را موجب میشود.
اما فارغ از آنچه پیشتر گفته
شد، به نظر میرسد مسئله ریشهدارتر و عمیقتر از شرایط هر فرد در موقعیت
اقتصادی خاص است. شاهد این مدعا را میتوان در مناسبات میان طبقات فرادست و
گروههای برخوردار دید. چرا که در میان این گروهها هم دیگر نمیتوان
نمودی قابل توجه از همدلی و مهرورزی مشاهده کرد. عبور خودروهای گرانقیمت
از کنار کودکان کار، دستفروشان، متکدیان، معتادان متجاهر و... همهوهمه
مشتی نمونه خروارند که حکایت از عدم همدلی و همراهی دارند؛ آن هم در
جامعهای که در روزگاری نه چندان دور ورد زبان مردمش «همدلی از همزبانی
خوشتر است» بود.
شاید بتوان از یک منظر، بروز این پدیده را نتیجه طغیان
علیه «سنت ستبر اخلاقی» ایرانیان دانست. به نظر میرسد حجم و گستره
ناکارآمدیها در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و
بهرهکشی حداکثری این ناکارآمدیها از آموزههای اخلاقی و تاریخی، جمعبندی
تازهای را در بدنه جامعه شکل داده و آن عبور از مفهومی است که ریشه در
این «سنت اخلاقی» دارد.
در حقیقت «سنت اخلاقی» ایران به یکی از
اصلیترین قربانیان ناکارآمدیها و سوءاستفادهها از قدرت و بهرهگیری
حداکثری نهاد قدرت از بدنه جامعه شده است. چرا که در هیاهوی دعواهای سیاسی و
جناحی و تلاش به منظور کسب کرسیهای بیشتر در سازمانها و ساختارهای
ذینفوذ و صاحب قدرت، آنچه بیدفاع، بیپناه و بدون متولی مانده است،
«اخلاق» به مفهوم کلی و «سنت اخلاقی» ایرانی به معنای خاص آن است.
در
جامعهای که برای هر مسئله و موضوع ریز و درشتی متولی و صاحب و مالک گماشته
شده و بازی با اخلاق، سوءاستفاده از آن، تغییر ماهیت و هویت آن و
بهطورکلی قلب در انگارههای آن، هیچ منعی ندارد. این بیپناهی و بیتوجهی
به اخلاق، کار را به جایی رسانده است که نهتنها هیچیک از امور ممدوح آن
از سوی جامعه مورد پذیرش قرار نمیگیرد، بلکه دستکم بخشی از بدنه اجتماعی
به مقابله و تعارض با این «سنت اخلاقی» برمیخیزند.
پاسخ به این پرسش و
تلاش برای بازیابی و توجه دوباره به آموزههای «سنت ستبر اخلاقی» ایران،
موضوعی است که میتواند گرهگشای بسیاری از مشکلات فعلی باشد. اما باید
توجه داشت که این مسئله در شرایط حاضر نه امکان اجرایی شدن دارد و نه به
دست صاحبان قدرت و مکنت ممکن میشود. نباید فراموش کرد که معارضه اصلی میان
«قدرت» و «اخلاق» شکل میگیرد، جدالی که تا امروز «قدرت» پیروز بلامنازع
آن بوده است.