در نشان دادن ضرورت و فضیلت عدالت نیاز به هیچ احتجاجی نیست. به نوعی میتوان آن را مادر سایر فضایل نامید. میزان تحقق آن در هر جامعهای، سطح سعادت آن جامعه را نشان میدهد. مهمترین بانیِ اجرای آن، حکومتها هستند.
محمدعلی وکیلی
در نشان دادن ضرورت و
فضیلت عدالت نیاز به هیچ احتجاجی نیست. به نوعی میتوان آن را مادر سایر
فضایل نامید. میزان تحقق آن در هر جامعهای، سطح سعادت آن جامعه را نشان
میدهد. مهمترین بانیِ اجرای آن، حکومتها هستند. حکومت بیشترین مسئولیت
را پیرامون اجرای عدالت دارد. به همین سبب اعمال حکومت، مورد بیشترین قضاوت
از حیث عادلانه بودن یا نبودن قرار میگیرد. به نوعی قضاوت پیرامون اعمال
حکومت، بیشترین سهم را در ساختن احساس عدالت یا احساس بیعدالتی در جامعه
دارد.
تبعات احساس بیعدالتی، بیش از خود بیعدالتی میتواند به سامانِ
جامعه آسیب بزند. جامعهای که احساس مداومِ بیعدالتی کرد، امنیت روانی این
جامعه به مخاطره میافتد. در واقع، اگر حس تبعیض و بیعدالتی در یک
جامعهای ایجاد شد، نمیتوان به آن جامعه احساس امنیت کامل داد. احساس
امنیت با حس امکان پیشرفت و امکان صیانت بخشی از داشتهها نسبت مستقیم
دارد. در وضعِ بیعدالتی، اکثریت جامعه این دو «امکان» را شهود نمیکنند.
از این روی، احساس ناامنی در پی احساس بیعدالتی خواهد آمد. شاید این
اصلیترین دلیل له این نظر است که منبع اصلی تولید امنیت در وضعیت درونی هر
کشور است.
عدالت خود مراتب دارد. گاه در معنای رقیق میتوان آن را در
عدالتِ سلبی دید؛ بدان معنی که جامعه در نداشتهها و نرسیدنهایش تبعیضی
ندارد! وضعیتی که فرصتها در آن به طور عادلانه از همه سلب میشود! به
عبارتی، توزین عادلانه فقر روی میدهد. این عدالت، اگر هم عدالت باشد،
چندان امنیت نمیسازد. شاید حس تبعیض نیاورد اما احساس فقر و ناتوانی خواهد
آورد. عدالت سلبی درست است که از بیعدالتی احتمالاً بهتر است و شاید ستم
نسازد، اما سرخوردگی و خمودگی خواهد ساخت.
هرچه در فضیلتِ عدالت
گفتهاند، پیرامون «عدالتِ اثباتی» است؛ عدالتی که در آن فرصتها و منابع
به طور عادلانه توزیع میشود. فرصت تولید ثروت به همه داده میشود و برای
عادلانه کردنِ توزیع فرصتها، آن را از برخوردارها سلب نمیکنند بلکه آن را
برای محرومین بیشتر میکنند. برای عدالت اثباتی، فرصتها را برنمیچینند
بلکه آن را میبخشند. آن چیزی که امنیت روانی جامعه را ارتقا میبخشد عدالت
اثباتی است. وضعی عادلانه که در آن همه احساس کنند امکان پیشرفت دارند؛
همه احساس کنند که داشتههای مشروعشان، در مصونیت است. این وضعیت،
امنیتساز است.
فساد اثباتی اما توانِ ساختنِ حسِ عدالت اثباتی را
ندارد؛ بلکه شاید ازیادِ آن، عکسِ آن را هم بسازد! در واقع، رشد آمار کشف
فساد، وقتی از حد فراتر رود، دیگر حس عدالت نمیسازد؛ بلکه حکایت از کشور
بیمار و ساختار فسادپرور میکند که حکمرانانِ آن راهی جز داغ و درفش برای
جلوگیری از فساد نمیدانند. همه هم میدانند که علاج آن ایجاد شفافیت است و
با برخورد پلیسی، هیچ فسادی از بین نمیرود؛ از این روی، نهتنها فساد
اثباتی احساس عدالت و امنیت نمیآورد بلکه ضد آن را هم میتواند بسازد.
فساد اثباتی، هم حکایت از فساد میکند، هم حکایت از ناتوانی در جلوگیری از
آن و هم حکایت از سلطه نگاه عدالت سلبی میکند.
در واقع، عدالت و فساد
رابطه متعاکس دارند؛ همانقدر که عدالت اثباتی امنیت روانی جامعه را ارتقا
میدهد به همان هم میزان فساد اثباتی امنیت روانی جامعه را مختل میکند.