آرش فلاحتپیشه، در گفتوگو با «ابتکار» از جایگاه اندیشه در هنر نمایش ایران در حال حاضر گفت
خندیدن و رفتن کار سادهای است، آن چیزی که مهم است آن است که ما اندیشه را به کار بگیریم. من کسانی را دیدم که آمدند و گفتند ما کار کردیم و گذاشتیم کنار. گفتم چرا؟ گفتند سخت است. سختی را باید بپذیریم، سختی زیبایی زندگی است.
آنچه ما میبینیم تئاتر نیست!
فاطمه امینالرعایا
«خندیدن
و رفتن کار سادهای است، آن چیزی که مهم است آن است که ما اندیشه را به
کار بگیریم. من کسانی را دیدم که آمدند و گفتند ما کار کردیم و گذاشتیم
کنار. گفتم چرا؟ گفتند سخت است. سختی را باید بپذیریم، سختی زیبایی زندگی
است. ما داریم سخت زندگی میکنیم، خیال میکنیم ساده زندگی میکنیم. این
سختی معنا میدهد به زندگی ما، مثل تئاتر مثل هنر نمایش» اینها جملات حمید
سمندریان، کارگردان و اسطوره تئاتر ایران است. اما گویا این روزها دیگر
کسی صدای او را نمیشنود، انگار دچار یک فراموشی دستهجمعی شدهایم. هر روز
در تهران بیش از 140 نمایش روی صحنه میرود اما کدام یک از آنها مصداق
گفتههای سمندریان هستند؟ روزی نیست که از گوشهای از بدنه تئاتر صدای
اعتراض به جریان حاکم را نشنویم. اعتراض به خالی شدن نمایشها از اندیشه و
نگاه اقتصادی صرف به تئاتر. آرش فلاحتپیشه، بازیگر باسابقه تئاتر که در
سریال «برادر جان» هم ایفای نقش میکرد، معتقد است این جریان از وقتی آغاز
شد که سازوکار در حوزه نمایش تغییر کرد و تئاترها باید «بفروش» میشدند.
مشروح گفتوگوی «ابتکار» با این بازیگر را در ادامه میخوانید:
یکی از مهمترین دغدغههای اهالی تئاتر کاهش تولید اندیشه در آثار است. چرا چنین اتفاقی رخ داده؟
متاسفانه این اتفاق افتاده و این دغدغه کاملا بجا است. بعد از خصوصیسازی
تئاتر و شرایط پیشآمده، ارزشها تغییر پیدا کرده است. امروز کیفیت، عامل
تعیینکننده برای اجرا نیست و عوامل دیگری در روی صحنه رفتن یک نمایش دخیل
هستند. سابق بر این، کیفیت اهمیت بسیار زیادی داشت چون از زمانی که نمایشی
روی صحنه میرفت، بدون هیچ عامل بیرونی و بدون هیچ کمکی باید میتوانست با
مخاطب ارتباط برقرار کند و آنها را برای دیدن مجاب کند و تنها اجرا،
نمایشنامه و کارگردانی تبلیغ کار را بر عهده داشتند اما در این روزها کیفیت
تعریف دیگری پیدا کرده است. اندیشه هم جزئی از عوامل کیفی بود که امروز
کنار رفته و مسائل دیگری مانند رنگ و لعاب، ساز و آواز و شوها پررنگ
شدهاند. این موضوع دقیقا از زمانی اتفاق افتاد که سازوکار تئاتر تغییر کرد
و اصطلاحا باید «بفروش» میشد. در این شرایط کیفیت کنار میرود و برای
بالا رفتن فروش مجبوری دست به دامن هر ابزاری بشوی. در سالهای گذشته
پیشکسوتان تئاتر به ما هشدار میدادند که روزی گرفتار این اوضاع نشویم؛
میگفتند اگر مخاطب تئاتر تبدیل به مشتری شود، باید فاتحه هنر را خواند.
این روزها شاهد همین اتفاق هستیم. در این شرایط مسلما اندیشه جایگاه و
اهمیتی نخواهد داشت و عدهای تلاش میکنند با هر ترفندی تنها فروش افزایش
پیدا کند.
به خصوصیسازی اشاره کردید. در بسیاری از موارد خصوصا در
مورد هنر، رها شدن از وابستگیهای دولتی و پیشروی به سمت ورود بخش خصوصی،
باعث استقلال هنر و اندیشه خواهد شد. چرا در مورد خصوصیسازی تئاتر این
اتفاق رخ نداد؟
خصوصیسازی وقتی معنا دارد که حمایت دولتی در کنار جریان
هنر وجود داشته باشد اما نظارت و دخالت کاهش پیدا کند. امروز در عین خصوصی
شدن تئاتر، نظارت تشدید و حمایت کمتر شده و به عبارتی ما را به خودمان
مشغول کردند.
آیا کسانی که به عنوان بخش خصوصی وارد حوزه نمایش شدهاند، دغدغه تولید اندیشه ندارند؟
ما در شرایطی زندگی میکنیم که حرف اول را اقتصاد میزند. در وهله اول،
وقتی خصوصیسازی اتفاق میافتد چه کسانی منفعت میبرند و میتوانند پیشرفت
کنند؟ قطعا کسانی که از نظر اقتصادی اوضاع بهتری دارند. اهالی تئاتر از
ابتدا در این جریان نبودهاند بنابراین مثل برخی حوزههای دیگر، افرادی که
به واسطه سرمایه و رانت وارد شدهاند، میتوانند رشد کنند. اما چه اتفاقی
افتاده که هنری که تا پیش از این به آن چندان بها داده نمیشد و رنجور و
شکننده بود، محفلی میشود برای اینکه افراد اینچنینی به آن روی میآوردند؟
چه بستری در این بخش وجود دارد که صاحبان سرمایهای که خارج از این حوزه
فعالیت میکردند، کاسبان و بسازبفروشها علاقهمند به حضور در این بخش
میشوند؟ دلایل مختلفی را میتوان برای این اتفاق مطرح کرد؛ فعالیت در این
بخشهای هنری از پرداخت مالیات معاف است، از سوی دیگر کسانی که در
شاخههای هنری مختلف ورود پیدا میکنند، به واسطه هنر صاحب اعتبار میشوند
اما متاسفانه برخی نمیخواهند این اعتبار را با شان تئاتر کسب کنند و
میخواهند در عین کاسبی (که میتوانستند خارج از حوزههای هنری داشته
باشند) اعتبار بخرند! متاسفانه در گام اول شاهد حضور برخی صاحبان زر و زور
در بخش خصوصی بودیم و سالنهای خصوصی به هر کسی داده نمیشد اما خوشبختانه
کمکم میبینیم که اهالی تئاتر هم وارد این بخش شدهاند، اما متاسفانه
همچنان توان مقابله با مافیای ایجادشده از لحاظ اقتصادی را ندارند چون ذات
افرادی که جزو بدنه اصلی تئاتر هستند با کاسبی و کسب درآمد به هر قیمتی
سازگار نیست.
در حال حاضر هر شب بیش از 120 نمایش روی صحنه میرود. به
هر حال افرادی که این نمایشها را اجرا میکنند از جامعه تئاتر هستند. پس
چرا همچنان تولید اندیشه آنچنان که باید، از سوی خود اهالی تئاتر صورت
نمیگیرد؟
جریان غالب بر فضای تئاتر، موجی ایجاد کرده که بسیاری از
دوستان ما توان مقابله و رقابت با این جریان را ندارند. بهترین سالنها،
بهترین زمان اجرا و بهترین امکانات به گروههایی اختصاص مییابد که قدرت و
سرمایه در اختیار آنها است؛ کیفیت اهمیتی ندارد. اهالی قدیمی تئاتر برای
اجرای یک اثر باید با کاسبها و شرایط حاکم بجنگند و گاهی نمیتوانند با
این جریان همکاری کنند و در نهایت مجبور به عقبنشینی و گوشهنشینی
میشوند. بنابراین آثار اندیشهمحور کمتر دیده میشود و اقبال عمومی به
سمت آثاری میرود که رنگ و لعاب دارند و از سلبریتیها، ملیجکان
وشعبدهبازها در آنها استفاده شده است. اما اتفاق بدتری که در این جریان رخ
میدهد، کاهش سطح سلیقه مردم است و کمکم دوستان ما هم به این نتیجه
میرسند که بهجای روی صحنه بردن تئاتر خوب، یا باید همرنگ جماعت شوند و با
جریان همسو باشند یا به سمت کارهای پژوهشی بروند و در غار تنهایی خود به
سر ببرند. در حال حاضر فعالیت در حوزه تئاتر بسیار سخت شده است. نمایش
«ازدواج آقای میسیسیپی» را سه سال پیش در ایرانشهر روی صحنه برده بودیم
اما وقتی سال گذشته خواستیم آن را دوباره در تئاتر شهر اجرا کنیم، با
مشکلاتی مواجه شدیم که برای خودمان هم عجیب بود. این همه تغییر در مدت سه
سال عجیب بود، همه از بالاترین مقام مسئول تا پایینترین کارمندان تلاش
میکردند به ما بقبولانند که حداقل یکی از بازیگران، چهره شناختهشده باشد.
حتی در مورد چگونگی صحنه و ورود اسپانسر و... هم تحت فشار بودیم. چرا باید
چنین شود؟ چرا ما با همان تیمی که بیشترین فروش را داشت و در جشن خانه
تئاتر در بسیاری از بخشها کاندید شد و با اقبال عمومی هم مواجه بود، نباید
بتوانیم کار کنیم و مجبور باشیم همرنگ دیگران شویم؟
آیا لزوما تئاتر تجاری، اتفاق بدی است؟
کسی با تئاتر تجاری مشکلی ندارد، به شرط آنکه سازوکار درستی حاکم باشد و
امکانات و عدالت برای همه گروهها صادق باشند و گروههای دیگری که در فضای
متفاوتی زیست میکنند هم بتوانند به همان اندازه جلو بروند. تئاتر تجاری
نباید فقط به صورت یک سیرک یا شو روی صحنه برود. باید اصولی در مورد آنها
هم رعایت شود و فقط به دنبال ارائه پوسته ظاهری نباشد. متاسفانه تئاتر
تجاری ما تبدیل به چیزی شبیه تئاتر آزاد شده، حتی تکلیف اهالی تئاتر آزاد
مشخص است و تعریف مشخصی دارند اما تئاتر تجاری تعریف مشخصی هم ندارد و صرفا
به واسطه سرمایه عدهای دور هم جمع میشوند و فقط و فقط به دنبال سرگرمی
مخاطب هستند، بدون آنکه به فکر وجود اندیشه باشند و همین موضوع باعث جدا
شدن این سبک از تئاتر میشود. در همه دنیا تئاتر تجاری وجود دارد اما
مناسبات در اینجا رعایت نمیشود. سرمایه و قدرت در اختیار جریانی است که
میخواهد همه تئاترها را به سمت تئاتر تجاری و سالنهای لاکچری سوق بدهد و
فرهنگ جدیدی در مخاطب و ساختار تئاتر ایجاد کند و این دردناک است. آنچه ما
میبینیم تئاتر نیست، تنها آش شلهقلمکاری است که با نام تئاتر تجاری ارائه
میشود. متاسفانه افراد غیرمتخصص به اسم اسپانسر و تهیهکننده وارد تئاتر
شدهاند که تئاتر تجاری منفعت بیشتری برایشان دارد. این افراد میتوانند به
واسطه ورود چهرههای زیباتر در این بخش و رنگ و لعاب و سالنهای لوکس، فرش
قرمز راه بیندازند، لباسهای شیک بپوشند و برای خودشان چهره جدیدی دست و
پا کنند.
به حضور سلبریتیها و اینفلوئنسرهای اینستاگرامی در تئاتر اشاره کردید...
من اساسا با حضور این افراد مشکلی ندارم، به شرط آنکه اساس را مخدوش نکنند
و بدانند تولید اثر نیاز به صرف زمان، صبر و زحمت دارد. نباید اینگونه
باشد که این افراد وارد تئاتر شوند و با نوع رفتارشان شان تئاتر را زیر
سوال ببرند. البته بخش بزرگی از این موضوع به خودمان برمیگردد، به کسانی
که با موج و جریان همسو شدهاند و برای فروش بیشتر، اصول و فضیلت هنر را
فراموش کردهاند و در مدت زمان کوتاهی حتی دیده شده با یک ماه تمرین کار را
برای اجرا آماده میکنند. شخصی که از فضای خارج از تئاتر وارد حوزه نمایش
میشود باید بداند که تولید اثر، خلق و ساختن یک شخصیت به راحتی میسر
نمیشود و باید مراتب را طی کرد و آموزشهای لازم را دید. سلبریتیها توقع
نداشته باشند آموزش نبینند و بدون زحمت پول خوب هم از بازی در تئاتر دریافت
کنند. چرا بسیاری از اهالی تئاتر که سالها در این بخش فعالیت داشتهاند
باید دستمزد کمتری نسبت به این افراد بگیرند؟
آنچه مشکل ایجاد میکند
حضور این افراد برای تفریح و دورهمی است، مثلا به تازگی یکی از همین
چهرهها که سابقه درخشانی هم در بازیگری ندارد گلایه کرده بود که از او در
تئاتر استقبال نشده است. موضوع ما این است که چطور کسانی که تنها چند هفته
در فضای تئاتر زیست کردهاند، توقع دارند صاحبان اصلی تئاتر که سالها با
مشقت در این حوزه فعال بودهاند و تئاتر را زنده نگه داشتهاند، این افراد
بیدانش را بپذیرند؟ آیا به واسطه اینکه کسی در نوجوانی علاقهمند به پزشکی
بوده به او اجازه طبابت داده میشود؟ پس چطور هنر ما چنین بیشان شده که
کسی به دلیل چهره بودن میتواند به راحتی و بدون هیچ آموزشی روی صحنه برود؟
چقدر سیاستگذاریهای مدیریتی را در شکلگیری این جریان موثر
میدانید؟ در حال حاضر چقدر از سوی مدیران حوزه تئاتر و فرهنگ به آثار
اندیشهمحور بها داده میشود؟
به نظر میرسد در این بخش در بهترین حالت
حتی اگر افرادی از جنس اهالی تئاتر هم حضور داشته باشند، به دلیل کمرنگ
بودن دغدغههای اینچنینی در سطح کلان مدیریتی اتفاقی که باید، رخ نمیدهد.
برآیند سیاستگذاریهای کلان امروز در بخش تئاتر، منجر به بیاهمیت بودن
کیفیت آثار شده است. امروز حتی در بخشهای دولتی هم مدیران مجبورند به
کارهایی بهای بیشتری بدهند که فروش بالاتری دارند و دوباره این چرخه معیوب
تکرار میشود. البته من نمیخواهم بگویم همه تئاترها درگیر این اتفاق
هستند. در همین شرایط هم برخی گروهها به شکل درست و اصولی در حال فعالیت
هستند، خود ما هم تلاش میکنیم اسیر این موج نشویم و کار درست را انجام
دهیم گرچه کمی پرزحمتتر و سختتر. اما جریان غالب همان است که پیشتر
اشاره کردم.
از گلایههایی که برخی گروههای تئاتری خصوصا در مورد
تئاترهای اجتماعی و اندیشهمحور مطرح میکنند، فشارهای فرانهادی است، مثل
آنچه که اخیرا در مورد نمایش «عاشقانههای یک خیابان» شاهدش بودیم. به نظر
شما دلیل این اتفاق چیست؟
موضوع این است که نهادهای مرتبط با حوزه
تئاتر قدرت لازم را برای حمایت از نمایشها ندارند و به نظر میرسد گاهی
سیاستها خارج از نهادهای ذیربط تبیین میشوند، البته باید دلیل را از
مسئولان پرسید. به همین دلیل هر تلاشی در حوزه تولید اندیشه با شکست مواجه
میشود چون گویا جریانی میخواهد چیزی به اسم تئاتر وجود داشته باشد و فقط
تعداد تماشاگران افزایش پیدا کند. مثل آنچه که در کنسرتهای موسیقی شاهدش
هستیم. این روزها هر فردی با هر کیفیتی کنسرت برگزار میکند و مردم هم
استقبال میکنند، احساس میکنیم فضا باز شده اما متاسفانه از درون تهی
میشویم. اما وقتی اندیشه به میان میآید فشارها افزایش پیدا میکند.
مدیران باید در این زمینه پاسخگو باشند. به خاطر دارم در دوران آقای پاکدل
چنین اتفاقی نمیافتاد چون ایشان اجازه نمیدادند نیرویی خارج از اراده
جریان هنرهای نمایشی در تئاتر تاثیرگذار باشد.
مسائل مختلفی مطرح شد، به نظر شما راه برونرفت از وضعیت فعلی چیست؟
ما توان مقابله با جریان بسازبفروشها و زمیندارانی که به اسم اسپانسر
وارد تئاتر شدهاند، به کاسبکارانی که خودشان را بهزور در بدنه تئاتر جا
کردهاند، کمکم کارگردانی میکنند و سالنها را غصب کردهاند، نداریم.
اما میتوانیم به اندازه خودمان در دایره اطرافمان تاثیرگذار باشیم. ما
میتوانیم فارغ از آنچه اتفاق میافتد، در کلاسهایمان و گروههای اجرای
نمایشمان آنچه را که فکر میکنیم درست است، انجام دهیم. به هر حال این
جریان گذرا است. این افراد بالاخره جایی ما را رها میکنند و وقتی
کاسبیشان تمام بشود به سراغ موضوعی خواهند رفت که برایشان منفعت بیشتری
داشته باشد.
گویا قصد دارید نمایشی را روی صحنه ببرید، چقدر در این
کار تلاش کردید تا از جریانی که بر تئاتر این روزها حاکم است فاصله بگیرید و
اندیشهساز باشید؟
متاسفانه همان اتفاقی که در حوزه نمایش شاهدش
هستیم، در آموزش بازیگری هم رخ میدهد و به شکل کثیفی افرادی با اسم
کارگاههای ایده تا اجرا و قول «بازیگر شدن در یک یا دو ماه» مشغول فعالیت
هستند، در صورتی که بازیگر شدن به تمرین، رنج کشیدن و دانش نیاز دارد. از
دو سال پیش در ادامه کلاسهای بازیگری «تمرکز تا باور» تصمیم گرفتیم
هنرجوها را رها نکنیم و تاثیرگذار باشیم. متنی از حسین کیانی با عنوان
«پنهانخانه پنج در» را انتخاب کردیم. هنرجوها فارغ از این متن در ادامه
آموزشها به افزایش مهارتهای خود در زمینه بدن، آواز و کاتاکالی پرداختند.
البته در این مدت هنرجوهایی هم بودند که تحت تاثیر جو حاکم میخواستند
دوماهه به صحنه برسند و توانایی دو سال تمرین را نداشتند و همین موضوع کمی
دردسرساز شد اما امیدواریم بتوانیم تا پایان تابستان بدون هیچ اسپانسر،
رانت و چهره خاصی تمرینها را به پایان برسانیم و اتفاقی بزرگ را رقم
بزنیم. ما سعی کردیم در این اجرا حرف زمانه خودمان را مطرح کنیم و نمایشی
را روی صحنه ببریم که داعیهدارش هستیم و برایش فریاد میزنیم.
در نهایت، دورنمای تئاتر ایران را در صورت ادامه داشتن شرایط فعلی چگونه ارزیابی میکنید؟
وضعیت بسیار بحرانی است. اگر بخواهیم شرایط را بپذیریم باید تئاتر را
تعطیل کنیم و بگوییم تئاتر مرده است ولی ما نمیتوانیم اینگونه فکر کنیم،
چون اندیشه مردنی نیست. تا زمانی که اندیشه وجود دارد، تئاتر هم زنده خواهد
بود. اعجازی در تئاتر وجود دارد که هر چقدر این جریان کاسبکارانه ادامه
پیدا کند، اجازه نمیدهد تئاتر و نمایش از بین برود. شرایط کنونی جریانی و
موجی است که زمانی به پایان خواهد رسید و تنها مسئولیت افرادی از بدنه
تئاتر را بیشتر میکند.