کد خبر: ۱۱۲۱
تاریخ انتشار: ۰۶ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۱:۲۱
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
رئیس ‏جمهوری ایالات متحده بیش از هر چیز سیاستمداری «عجیب» است. دونالد ترامپ نه در عرصه داخلی و نه در صحنه بین‌المللی قابل پیش‌بینی نیست.

علیرضا صدقی

رئیس ‏جمهوری ایالات متحده بیش از هر چیز سیاستمداری «عجیب» است. دونالد ترامپ نه در عرصه داخلی و نه در صحنه بین‌المللی قابل پیش‌بینی نیست. نه به پیمان دوستی و مودت او در سپهر سیاست می‌توان اعتماد کرد و نه جوش و خروش و هجومش به دیگر کشورها چندان قابل اعتنا و باور است.
نمونه بارز این رفتارهای عجیب را می‌توان در جریان منازعات ایالات متحده با کره‏شمالی در دوره ترامپ، جنگ تجاری ـ تعرفه‌ای این کشور با چین و اتحادیه اروپا، خروج از پیمان زیست‏محیطی در پاریس و خروج یکجانبه از برجام جستجو کرد.
رفتارهایی که گاه به ظاهر هیچ مبنا و معیار مشخص و مدونی در دنیای سیاست ندارند و گاه چنان می‌نمایند که گویی قوه عاقله‌ای در پساپشت این تصمیم‌ها وجود ندارد. اما دلیل یا دلایل این رفتارها هر چه که هست و رئیس ایالات متحده به هر علتی که تصمیم‌هایی غریب می‌گیرد، نمی‌توان و نباید از تاثیرات شگرف آن بر عالم سیاست غافل شد.
مواضع خاص دونالد ترامپ در مورد تحریم‌ها، پیگیری پروژه تغییر حاکمیت در ایران توسط گروه «ب» به رهبری ایالات متحده، اعمال تحریم‌های سنگین یکجانبه علیه ایران و به یکباره تغییر این ادبیات و اعلام آمادگی برای مذاکره با مسئولان جمهوری اسلامی، نمایش دلسوزی برای مردم ایران و... را باید در این منطق سنجید و بررسی کرد.
منطقی که هر‏چند در ظاهر از هیچ مدل و متد تعریف‌شده و مدونی تبعیت نمی‌کند، اما تاثیراتی شگرف و گاه نگران‌کننده را به همراه دارد. مجموعه این عوامل است که بازی دیپلماتیک با این «بازیگر دیوانه» را برای هر سیاستمداری سخت و پیچیده می‌کند. در چنین شرایطی است که به نظر می‌رسد دستگاه دیپلماسی کشورمان هم سعی دارد تا با تکیه بر مولفه‌های چنین بازیگرانی بازی مشابهی را طراحی و عرضه کند.
تغییر ادبیات رئیس‏جمهوری و وزیر خارجه ایران در قبال گفت‌وگو و مذاکره با مقامات کاخ سفید را شاید بتوان در این بستر مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد. گرچه به نظر می‌رسد هم رئیس‏جمهوری و هم وزیر امور خارجه تغییری در اصل و محتوای مواضع‌شان نداشته‌اند، اما ادبیات خود را در روزهای گذشته به کلی تغییر داده‌اند.
لیکن مسئله اصلی بر سر این است که چنین تغییر رفتارها و کنش‌هایی تا چه اندازه برنامه‌ریزی شده و از چه مکانیزمی بهره می‌گیرد. این گزاره حامل یک پرسش اساسی است: آیا تمام حاکمیت و مسئولان تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر در کشور از الگویی یکسان برای سیاست خارجه کشور تبعیت می‌کنند؟ و آیا تعارضی میان دستگاه دیپلماسی و دیگر نهادها مرتبط و حتی غیرمرتبط در کشور وجود ندارد؟
چنانچه پاسخ روشنی برای این پرسش‌ها نزد مسئولان امر وجود نداشته باشد، این تغییر رفتارها بیشتر به یک دوگانگی رفتاری می‌ماند تا یک استراتژی دیپلماتیک؛ هر‏چند دستگاه دیپلماسی ایران طی سال‌های اخیر ثابت کرده که حداقل در عرصه بین‌المللی توانایی جذب حداکثری و دفع حداقلی را داشته و می‌تواند با بهره‌گیری از ابزار دیپلماسی به اهداف از‏پیش‏تعیین‌شده دست پیدا کند. اما هر آینه بیم آن می‌رود تا دیگر نهادها با دخالت در این موضوع، قطار دیپلماسی کشور را از ریل خارج کرده و مسیری به سوی ناکجاآباد برای آن تعریف کنند.
به منظور مقابله با این فرض تمامی دستگاه‌ها و نهادهای درون حاکمیت باید بیش از هر چیز بر دستیابی به یک تعریف جامع از مفهوم منافع ملی دست یابند. چرا که تنها در این صورت می‌توان تمامی کنش‌ها را در بستری عقلائی و به دور از مناسبات بین‌بخشی با رویکردهایی غیرملی به تحلیل نشست.
در این میان نباید فراموش کرد که نبرد دیپماتیک ظریف و یارانش با ترامپ و دوستانش، بیش از هر زمان دیگری به همراهی و همدلی و درک متقابل کلیه نیروهای درون حاکمیت نیاز دارد.
نام:
ایمیل:
* نظر: