نزاع موجود بین ایران و آمریکا، حاصل 70 سال کشمکش سیاسی، اقتصادی، امنیتی و ژئوپلیتیک است. نقطه آغاز این ارتباط البته به سالها قبل از واقعه مرداد 32 و ساقط کردن دولت مصدق برمیگردد، اما آن لحظه، لحظه دخالت برای کسب قدرت در ایران است و چرخشی را در روابط ایران و آمریکا ایجاد میکند. آن ها که 12 سال قبلش از جنوب وارد خاک ایران شده بودند،
در این لحظه تصمیم خود را تغییر دادند و استعمارنو را به اجرا
درآوردند. علت اصلی این امر هم جایگاه مهم ژئوپلیتیک ایران در مهم ترین
نقطه نفتخیز جهان بود. طمع ابرقدرت جدید جهان در آن دوران باعث شد تا سعی
کند سیطره خود بر این نقطه حساس جهان را افزایش دهد. این وضعیت بعدها در
کاپیتولاسیون و تبدیل ایران به ژاندارم منطقه تشدید شد. اما انقلاب اسلامی
بر آن وضعیت استعماری، مهر پایان زد. وضعیت مهم ژئوپلیتیک ایران و جنوب غرب
آسیا برای آمریکا معنای نفت داشت که از دوران برتون وودز آغاز شده و حالا
با انقلاب اسلامی، معنایی ایدئولوژیک هم پیدا کرده بود. انقلاب اسلامی با
نفی استکبار آمریکایی و ایجاد جریان سومی در مقابل بلوک غرب و شرق، عملا یک
فضای مقابلهای را در مقابل آمریکا ترسیم کرد. وضعیتی که باعث شد شرق و
غرب برای نابودی آن تلاش مشترک کنند و عراق بعثی را به جنگ ایران بفرستند.
این نزاع ایدئولوژیک طی زمان به شکلهای مختلف خود را بروز داد و زد و
خوردهای متعددی را ایجاد کرد. از تحریمهای فلج کننده تا جلوگیری ایران از
تولد خاورمیانه جدید، از مانع تراشی آمریکا برای توسعه ایران تا به شکست
کشاندن پروژه ناامن سازی سوریه و عراق، همگی نتیجه این نزاع بوده است. یکی
از ریشههای نزاع در گذشته اهمیت نفت بود که به مرور برای آمریکا کم اهمیت
شد اما چیزی دیگر در همان زمینه ژئوپلیتیک جای آن را گرفت. مسئله خیزش چین
و شرق باعث شد تا هر کشور مستقلی در مسیر چین به اروپا زیر ضربه آمریکا
برود تا به چین کمک نکند. این به معنای دلیلی جدید برای آمریکا برای نزاع
با ایران بود. عنصر ایدئولوژی همیشه و در طول این زمان و تغییر وضعیت
ژئوپلیتیکی برای آمریکا وجود داشته؛ کنترل ایران انقلابی و اسلام سیاسی یک
امر حیاتی برای تداوم سیطره آمریکا بر منطقه مهم خاورمیانه بوده و هست. این
پروژه را از زمان کمک به صدام تا طراحی و اجرای پروژه آشوب در ایران
میتوان دید. فهم این نکته که آمریکا در وضعیت کنونی به دنبال ایران ضعیف
است تا به همین وسیله بتواند روسیه و چین را کنترل کند و همزمان ایده
اسلام سیاسی را شکست خورده نشان دهد به ما کمک خواهد کرد تا فهم کنیم همه
باید برای ایران قوی تلاش کنند. البته طبیعی است که این قدرت لزوما همواره
در مسائل نظامی خلاصه نمیشود. امروزه ایران، امکان تأمین بازار اقتصادی
کشورهای هدف و ایجاد وابستگی استراتژیک را ندارد، از این روبه سادگی در
بازارهای بینالمللی دور میخورد و تحریم و تهدید میشود. امروز با گره
خوردن حوزههای مختلف، ارزیابی امنیت در درجه اول با قدرت سیاسی و توان
نظامی محسوب نمیشود چرا که عدم توسعه یافتگی پایدار و محرومیت از رفاه
اقتصادی، روحیه ملی را تضعیف میکند و چند دستگی ملی را شدت میبخشد. چنین
ضعف داخلی میتواند باعث اقدامات خصمانه از جانب دشمنان بالقوه یا بالفعل
شود.به هرروی،ایران قوی، مفهومی است که باید بر سر آن به توافق داخلی رسید و
برای همان با دشمن مقابله کرد.بدون این فهم، امکان گذر از دوقطبیها وجود
نخواهد داشت.