تشنگی هامون و سیستان، کم کاری هیئت حاکمه موقت مستقر در افغانستان برای تامین سهم ایران از حقابه هیرمند، اعتراض رئیس جمهور به مسئولان حکومت طالبان و پاسخ آن ها، روایتی خیلی کوتاه از اختلافات آبی دو کشور بود که در نهایت در روزهای گذشته با درگیری مرزی محدود و کوتاه مدت همراه شد اما نشان داد که چگونه روابط بین دو کشور همسایه می تواند تحت تاثیر عامل مشترکی نظیر آب قرار گیرد.
تشنگی هامون و سیستان، کم کاری هیئت حاکمه موقت مستقر
در افغانستان برای تامین سهم ایران از حقابه هیرمند، اعتراض رئیس جمهور به
مسئولان حکومت طالبان و پاسخ آن ها، روایتی خیلی کوتاه از اختلافات آبی دو
کشور بود که در نهایت در روزهای گذشته با درگیری مرزی محدود و کوتاه مدت
همراه شد اما نشان داد که چگونه روابط بین دو کشور همسایه می تواند تحت
تاثیر عامل مشترکی نظیر آب قرار گیرد. واقعیت این است که بخش عمده ای
از چالش های سیاسی و جنگ ها در جهان حتی در قرن 21 تحت تاثیر مسائل
جغرافیایی و منابع طبیعی قرار دارد. برخی از این اختلافات و جنگ ها با
مراجعه به مراجع حقوقی و معاهده های بین المللی قابل رفع است و در عمل برخی
کشورها و همسایگان دچار اختلاف، به این معاهدهها تن میدهند اما برخی
اوقات مسئله به خاطر منافع جدی هر یک از طرفها در دسترسی به منابع و موضع
خصمانه هر یک از دولت ها قابل رفع نیست و کار به درگیری سیاسی و حتی نظامی
می کشد. با این حال، تفسیر دیگری از مسیرهای رفع چالش بین همسایگان وجود
دارد. واقعیت این است در جایی که دو کشور درگیر اختلاف، در مولفه های
قدرت به ویژه مولفه های اقتصادی، تفاوت جایگاه دارند، مسئله می تواند به
گونه دیگری حل شود یا حداقل تخفیف یابد. دقیقا بازی برد - برد در حوزه بین
الملل در چنین جایی تعریف می شود که شما بتوانید منافع اقتصادی کلان و
استراتژیک را بین دو کشور ایجاد کنید تا آن منافع اقتصادی مشترک، همکاری را
جایگزین نزاع کند. در موضوع اختلاف ایران و افغانستان، مسئله همکاری
می تواند در دو سطح دیده شود. واقعیت این است که در پی خروج
بیمسئولیتگونه آمریکا از منطقه، هر حاکم مستقر در افغانستان با سوال مهمی
در زمینه توسعه مواجه خواهد بود. سوالی که دو دهه قبل عراق با آن مواجه
بود و بخشی از آن خلأ با حضور ایران پر شد، به گونهای که سال گذشته بیش از
10 میلیارد دلار، معادل یک پنجم کل صادرات غیرنفتی ایران به مقصد عراق
بود. همچنین بخشی از شبکه برق عراق و نیز بخشی از انرژی این کشور (برق و
گاز) با واردات از ایران تامین می شود. در ارتباط با افغانستان مسئله
می تواند فراتر از تجارت خارجی و تامین انرژی باشد؛ به واسطه دسترسی نداشتن
این کشور به آبهای آزاد و ضعف های زیرساختی جدی در شبکه حمل و نقل،
افغانستان ناگزیر از اتصال به کشورهای همسایه است. واضح است در این میان
ایران نقش کلیدی دارد اما مسئله را می توان فراتر از اتصال راه های دو کشور
دید. مسئله را باید در چارچوب دنیای کریدورها و نقش مشترک ایران و
افغانستان در ایده یک کمربند یک راه چین و کریدور شمال - جنوب دید. در
حقیقت افغانستان می تواند در ایده یک کمربند یک راه چین، یکی از مسیرهای
اتصال این کشور به ایران باشد. این واقعیت می تواند بازی برد - برد چند
جانبه ای بین چین، ایران و افغانستان ایفا کند. دیدیم که در ماه های اخیر
چگونه چینی ها، تحرکات دیپلماتیک خود در منطقه را گسترش دادند و به ویژه در
موضوع کاهش اختلافات ایران و عربستان نقش میانجیگر را ایفا کردند. واضح
است وابستگی بسیار زیاد چین به نفت خاورمیانه به ویژه نفتی که از تنگه هرمز
عبور می کند، در تلاش این کشور برای کاهش اختلافات ایران و عربستان مهم
است. به عبارت دیگر اگر زمانی نفت خاورمیانه برای غرب و آمریکا کلیدی بود،
با کاهش اتکای این کشورها به نفت این منطقه و در عوض افزایش وابستگی چین به
نفت خاورمیانه، ماجرا فرق کرده است و منافع بازیگران جهانی در این عرصه
متفاوت شده است. به نظر می رسد در موضوع ایران و افغانستان نیز می توان
ردپایی از منافع چینیها را تاحدودی دید. در چنین شرایطی ایجاد همکاری
مشترک بین کشورهای منطقه براساس کلان پروژه های کشورهایی نظیر چین، می
تواند نقشی فراتر از همه اختلافات منطقه ای ایفا کند. به ویژه این که توسعه
افغانستان می تواند با نقش آفرینی این کشور در ابرپروژه یک کمربند یک راه
رقم بخورد. مسیری که برای افغانستان از چین آغاز و به ایران ختم می شود.