وزارت آموزش و پرورش با حدود 5 ميليون دانش آموز و دو ميليون معلم، نيروي اداري و... همچنان با سرپرست اداره مي شود. و حتي ديرکرد رئيس جمهور، در معرفي وزير جديد آموزش و پرورش، صداي رئيس مجلس را درآورده است.
آرمان امروز- گروه جامعه: وزارت
آموزش و پرورش با حدود 5 ميليون دانش آموز و دو ميليون معلم، نيروي اداري
و... همچنان با سرپرست اداره مي شود. و حتي ديرکرد رئيس جمهور، در معرفي
وزير جديد آموزش و پرورش، صداي رئيس مجلس را درآورده است. اما برکناري يا
استعفاي اجباري يوسف نوري و جايگزيني با رضامراد صحرايي که احتمال ماندن وي
برصندلي وزارت و معرفي او به مجلس نيز وجود دارد، داستان کهنه اي است؛
داستاني که از زمان وزارت هادي هدايتي در سال 43 شروع شده و حالا به صحرايي
رسيده است. اما در 15 سال اخير، بي ثباتي در مديريت آموزش و پرورش، به
عنوان نهادي آينده ساز بيشتر به چشم آمده است و روز گذشته نيز رهبر معظم
انقلاب به اين بيثباتي در مديريت آموزش و پرورش انتقاد کردند و گفتند:
«دستگاه به اين عظمت با تغيير مداوم وزير، ضربه ميخورد؛ بهخصوص اينکه
تغيير وزير گاهي تغيير معاونان، مديران مياني و حتي مديران مدارس را هم در
پي ميآورد.» قطعا رهبر معظم انقلاب بهتر از هرفرد اين واقعيت را به گوش
رئيس جمهور رسانده که يکي از جنبههاي جهان جديد که آن را از جهانهاي سنتي
متفاوت ميکند؛ نظام آموزشي آن است، نظامي که در آن افراد و کودکان را
جامعه پذير و آماده حضور در اجتماع ميکنند. اهميت اين نظام اجتماعي
آنچنان بالاست که هر گروه مديريتي و سياسي در صدد تسلط برآن است. در اين
شرايط عدم استواري و نگاههاي سليقهاي و جناحي در اين نظام آموزشي در ديگر
برنامهريزيها و سياستگذاريها نيز ديده مي شود؛ از تغيير در پايههاي
آموزشي تا شيوه هاي آموزشي و ... که هيچ کدام در راستاي پيش بردن خلاقيت در
نظام آموزشي نبوده بلکه در راستاي ايدئولوژي نمودن بيشتر نظام آموزشي بوده
است. موضوعي که از چنان اهميتي برخوردار است که بالاخره رهبر معظم انقلاب
را نيز وادار به انتقاد و واکنش کرد. حضرت آيت الله خامنهاي عنوان کردند:
«دستگاه به اين عظمت با تغيير مداوم وزير، ضربه ميخورد؛ بهخصوص اينکه
تغيير وزير گاهي تغيير معاونان، مديران مياني و حتي مديران مدارس را هم در
پي ميآورد.» صندلي بهارستان بهتر از صندلي ساختمان شهيد رجايي!
اين سخنان بعد از تغيير اخير وزير آموزش و پرورش نشان از نگراني مديريت
عالي کشور نسبت به بيثباتي در اين وزارتخانه دارد. سالها پيش نيز، يکي از
مهمترين نقدهايي که به آموزش و پرورش دولت حسن روحاني وارد بود، مساله
تغيير و بيثباتي در مديريت بهحساب ميآمد. به نظر ميرسيد اساسا آموزش و
پرورش اولويتي در اين دولت نداشت و در طول 8 ساله عمر دولت تدبير و اميد
تمرکز دولتمردان بيشتر مسائل اقتصادي، امور خارجه و برجام بود. همان سال ها
يکي از روزنامههاي نزديک به دولت بعد از ماجراي جنجالي استعفاي دانش
آشتياني به نقل از نزديکان وي نوشت: «در همان جلسات کوتاهي که در زمان
وزارت آقاي دانشآشتياني داشتيم به خاطر دارم که خود ايشان هم چندان تمايلي
به باقي ماندن در مقام وزارت نداشتند. آنگونه که از صحبتهاي ايشان
برميآمد مشکلاتي که جلوي ادامه کار را ميگرفت را ميتوان اينطور خلاصه
کرد: همراهي نکردن دولت، دخالت کردن نهادهاي خارج از آموزش و پرورش و
فرسودگي نيروهاي ستادي. » حتي سيد محمد بطحايي که در 16 خرداد 98، بهعنوان
وزير آموزش و پرورش، از بهارستان نشينان راي اعتماد دوباره گرفت، در سوداي
نمايندگي مردم در مجلس استعفا داد، اما بعدها اعلام کرد که برکنار شده
است! تا اينکه محسن حاجي ميرزايي را به وزارت نشست، اما بهشدت اقدامات او
مورد اعتراض معلمان بود، بهنحوي که بيشتر اعتراضات معلمان در دوره حاجي
ميرزايي رخ داد. دولت رئيسي نير کم از اين ماجراها نداشت و پس از اينکه
چند گزينه حاشيه ساز وي مانند «حسين باغگلي» با کمترين تجربه از مجلس راي
اعتماد نگرفتند، يوسف نوري، که از بدنه آموزش و پرورش بود، وزير آموزش و
پرورش دولت سيزدهم لقب گرفت، اما حکم رئيس جمهور پاي وزارت نوري يک و نيم
سال عمر داشت و نوري مجبور به استعفا شد. برخي از کارشناسان براين باورند
که در اين دو دهه وزارت آموزش و پرورش بهعنوان يکي از بزرگترين و
استراتژيکترين وزارتخانهها به حيات خلوت دولتها براي راضي نگاه داشتن
دوستان همفکر مبدل شده است و اين بزرگترين آسيب به ساختار اين وزارتخانه
است. آموزش و پرورش مرکز ثقل دعواهاي سياسيدر عين حال، به اعتقاد کارشناسان عدم ثبات و تثبيت شدگي
در مديريت اين حوزه را ميتوان در کشمکش هاي سياسي جستوجو کرد. محمدرضا
نيک نژاد، کارشناس آموزشي يکي از همين افراد است که در اين زمينه به
خبرنگار «آرمان امروز» ميگويد: «ريشه اين تغييرات برخلاف تصور اکثريت، به
افراد يا ساختار آموزش و پرورش بر نميگردد؛ همانطور که ميدانيد اين
وزارتخانه با مشکلات زيادي دست به گريبان است. چالشهايي که شايد «بودجه»
يکي از اصليترين آنها باشد. کمااينکه بهگفته وزاري پيشين آموزش و پرورش
اين وزارتخانه سالانه 25 تا 30 درصد کسري بودجه داشته و دارد. از سويي چالش
ناراحتي معلمان که هرچه زمان مي گذرد، گستردهتر ميشود، نيز باعث شده تا
نارکارآمدي کل آموزش و پرورش و تربيت دانش آموزان و در نهايت شهروندان يک
جامعه که بايد آموزش هاي لازم را براي يک زندگي اجتماعي ببينند، موجب شود.»
وي با اشاره به اينکه تمام اينها نشانههايي از ساختار سست آموزش و پرورش
است، ميگويد: «در حقيقت بدنه اجتماعي آموزش و پرورش با توجه به محتواي
آموزشي و ناکارآمدي آموزشي آن که باعث شده تا مهمترين هدف دانش آموزان از
تحصيل در مدرسه، پيدا کردن شغلي در آينده باشد و به سيستمي سست نهاد بدل
شود. اين معلم قديمي آموزش و پرورش تصريح ميکند: «اين فشارهاي گسترده
باعث ميشود تا هر فردي که بر روي کرسي وزارت اين وزارتخانه مينشيند، به
يک قرباني بدل شود. يعني از سويي سکان مجموعهاي را بهدست گرفته که بدنه
آن يعني معلمها و دانش آموزان هيچگونه رضايتي از آن ندارند و از طرفي،
نتوانسته انتظارات حاکميت را برآورد کند. حاکميتي که بهدنبال آن است تا
دانش آموزاني مطابق تفکر و خط مشي خود تربيت کند.» نيک نژاد با بيان
اينکه اين مسائل باعث شده تا جامعه از آموزش و پرورش قطع اميد کند،
ميگويد: «اين چالش ها در حقيقت باعث شده تا جامعه تقريبا از اين وزارتخانه
قطع اميد کند. از طرفي ساختار سياسي نيز فشار مضاعفي روي آن است. يعني
وقتي فشار افکار عمومي يا سردمداران طيفهاي سياسي از اين وزارتخانه بالا
ميگيرد، اولين فکري که به ذهن روساي جمهور و مديران ارشد کشور ميرسد، عوض
کردن وزير اين وزارتخانه است!. در حقيقت در کشورما آموزش و پرورش مرکز ثقل
همه دعواهاست. در واقع کارکرد اين وزارتخانه ديگر آموزش امروزي و نوين
نيست بلکه ساختاري ناکارآمد و ناشي از يکسري دعواهاي سياسي و جناحها را
تببين ميکند.» اين کارشناس آموزشي تصريح مي کند: «نکته قابل تامل
اينجاست که به نظر ميرسد بهدليل همان ديدگاههاي سياسي، دست رئيس
جمهورهاي مختلف براي انتخاب وزاري آموزش و پرورش بسته باشد. چه بسا همين
مساله باعث ميشود تا هر دو- سه سال يک بار شاهد تغيير وزاري آن باشيم.
وزاريي که بسياري از آنها در حد و اندازه و شان وزارتخانه اي مانند آموزش و
پرورش نيستند و به همان نسبت مديريت کوتاهي را تجربه ميکنند. موضوعي که
در نهايت ثمري ندارد به جز پايين آمدن کيفيت آموزش فرزندان اين نسل و کند
شدن روند توسعه کشور و البته پايين آمدن کيفيت زندگي نسل هاي آينده ايران.»