هرچند در تاریخ از رخدادهها سخن به میان میآید، اما بیایید یکبار هم که شده از فرض تحققنایافته بگوییم. مثلاً اگر شاه مخلوع در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ از ایران فرار نمیکرد یا کودتای ژنرال هایزر امریکایی ماجرای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را برای او تکرار میکرد و پیروزمندانه به ایران بازمیگشت چه میشد؟
هرچند در تاریخ
از رخدادهها سخن به میان میآید، اما بیایید یکبار هم که شده از فرض
تحققنایافته بگوییم. مثلاً اگر شاه مخلوع در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ از ایران فرار
نمیکرد یا کودتای ژنرال هایزر امریکایی ماجرای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را برای او
تکرار میکرد و پیروزمندانه به ایران بازمیگشت چه میشد؟ طبیعی است که با
وجود بیماریهای متعدد و ناشناخته احتمال زندهماندن شاه چیزی بیش از عمر
واقعیاش زیاد نبود، اما درهرحال اگر فرضاً چنبره سلطنت خاندان پهلوی بر
ایران ادامه مییافت، اکنون در چه وضعیتی بودیم. مهمترین مبنای ما برای
پاسخ به این پرسش نوع حکمرانی و روندهای حاکم بر ایران دوره پهلوی، خصوصاً
در ۱۵ سال پایانی آن است. بر این اساس، اگر ایران در سیطره پهلویها
میماند، اکنون:۱- فعالیت تمامی احزاب و گروههای سیاسی در ایران ممنوع
و فقط حزب رستاخیز مجاز به فعالیت بود. تنها نشانه بازمانده از قانون
اساسی مشروطه انتخابات فرمایشی مجلس بود که با حضور اقلیتی از مردم برگزار
میشد و اکثریت مردم در فرایندهای حکومت نقش و تأثیری نداشتند. ۲- همه
مخالفان و منتقدان حکومت پهلوی تحت پیگرد ساواک قرار داشته، هرگونه
اعتراضی سرکوب شده و زندانیان سیاسی در زندانهایی، چون «موزه عبرت کنونی»
نگهداری شده و تحت شکنجههای قرونوسطایی قرار داشتند و نهادهای
بهاصطلاح بینالمللی نیز همچون سکوتی که در مقابل نقض حقوق بشر در عربستان
دارند، این موارد را هم نادیده میگرفتند. ۳- ایران همچنان مملو از
پایگاههای نظامی امریکا بود که مستشاران و نظامیان حاضر در آنها از
مصونیت «کاپیتولاسیون» برخوردار بوده و آزادانه و بدون ترس جان و مال ناموس
ایرانیان را مورد تعرض قرار میدادند. ۴- قرارداد ناعادلانه کنسرسیوم
نفت همچنان پابرجا بود، پهلویها در رقابت دیوانهوار با سعودیها برای
استخراج و خامفروشی نفت بودند و سود حاصل از فروش بیحدوحساب نفت خام در
جیب کنسرسیوم غربی نفت و نیز فروشندگان تسلیحات و جنگافزار به ایران
میرفت و البته پادشاه هم سهم خاص خود را مطابق گذشته از کمیسیون
قراردادهای خرید تسلیحاتی در حسابهای بانکیاش در سوئیس دریافت میکرد. ۵-
با توجه به ناتوانی پهلویها در حفظ تمامیت ارضی ایران در ماجراهایی، چون
جدایی بحرین، آرارات، دشت ناامید، فیروزه و...، هیچ بعید نبود که در طول
نیمه دوم قرن چهاردهم شمسی نیز بخشهایی از خاک ایران تجزیه شده یا به
اشغال بیگانه درآید. ۶- روزبهروز بر دایره نفوذ و قدرت بهائیان در
کشور افزوده میشد و چهبسا اکثر وزرا و نخستوزیران از بهائیان و
بهائیزادگان بوده و این نفوذ منجر به باز شدن باب ترویج افکار منحط این
فرقه و سایر فرق ضاله در جامعه میشد. ۷- ایران از نزدیکترین متحدان
رژیمصهیونیستی در منطقه بود و شرکتهای صهیونیست فعالیت گستردهای در حوزه
صنعت و کشاورزی ایران داشتند. مستشاران یهودی در بخشهای مختلف اقتصادی
ایران حضور داشته و کنترل حساسترین مراکز کشور را در اختیار داشتند. ۸-
حکومت نهتنها به دین و آموزههای اسلامی توجه نمیکرد، بلکه هموغم خود
را برای ترویج بیعفتی و از میان بردن حیا در جامعه دنبال میکرد. علاوه بر
توسعه بیحدوحصر قمارخانهها و مراکز فحشا، اعمال منافی عفت اعم از جنس
مخالف یا همجنس، قانونی و آزاد اعلام میشد. ۹- بهجز چنددههزارنفر
که شامل اشراف متصل به دربار، امرای ارتش و سرمایهداران نوکیسه بودند،
اکثریت جامعه ایرانی در محرومیت حداکثری قرار داشتند. مانند دهه ۵۰ که بر
اساس برآورد بانک جهانی ۵۰ درصد جمعیت ایران زیرخط فقر قرار داشتند، اینک
نیز بخش عمدهای از جمعیت روستانشین و حاشیهنشین از امکانات حداقلی از
قبیل آب آشامیدنی سالم و برق، بهداشت و درمان و... هم محروم مانده بودند.
حکومت توجه خود را معطوف به مدرنیزاسیون ویترینی شمال تهران کرده و
درحالیکه شمال تهران یکی از شیکترین شهرهای منطقه و حتی دنیا شده بود،
اکثر مردم ایران را در فلاکت محض و فقدان امکانات نگاه میداشت. ۱۰-
ایران همچنان در زمره کشورهای با جمعیت بیسواد بالا مانده بود، تعداد
اندکی دانشگاه و شعب دانشگاههای خارجی در ایران وجود داشت که کارکردشان
صرفاً آمادهسازی دانشجویان برای اعزام به خارج در مدارج بالاتر بود.
دانشجویان شانس کمی برای ادامه تحصیل در تحصیلات تکمیلی داشتند و
فعالیتهای دانشبنیان صرفاً در صورت مهاجرت به غرب امکانپذیر بود. آنچه
در سطور بالا اشاره شد چیز عجیبی جز گوشهای اجمالی از نتایج ادامه
روندهای جاری کشور در ۱۵ سال پایانی حکومت پهلوی نبود. باید خدا را شکر و
سپاس کرد که شر این بلیه از سر ملت ایران کم شد.