کد خبر: ۱۰۰۲
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۲۷
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
«به خدا هیچ توپ و تانکی، هیچ موشکی، هیچ ناوی مثل شعر و فرهنگ و هنر نمی‌تواند جلوی هجوم دشمن را بگیرد. ما اینجا مرزبان کشوریم، اگر فرهنگ را ببازیم بقیه چیزها را هم باخته‌ایم. چیزی نمی‌خواهیم یک اتاق باشد با چند تا صندلی کافی است.»

«به خدا هیچ توپ و تانکی، هیچ موشکی، هیچ ناوی مثل شعر و فرهنگ و هنر نمی‌تواند جلوی هجوم دشمن را بگیرد. ما اینجا مرزبان کشوریم، اگر فرهنگ را ببازیم بقیه چیزها را هم باخته‌ایم. چیزی نمی‌خواهیم یک اتاق باشد با چند تا صندلی کافی است.»

روزنامه ایران نوشت: بادبان برافراشته می‌شود. جاشوها با ریتم سنج و دهل و «نهمه» عربی به چپ و راست خم می‌شوند و یالا یالای ناخدا را تکرار می‌کنند. محمود که از طناب دکل بالا می‌رود، چند بیتی آفریقایی می‌خواند و آنهایی که درگیر کار نیستند برای آنکه نشان دهند چقدر آماده‌اند، کف دست‌ها را محکم به هم می‌کوبند و با تکرار آخر هر بیت، بالا می‌پرند: «یالا مسافران زیارت مزار رسول ان‌شاءالله/ یالا یالا»

در کشتی بوم مسی بندر کنگ ولوله‌ای به پا می‌شود. بوم مسی با بدنه‌ای از مس، تنها کشتی بادبانی دنیای قدیم است که با باد مخالف هم موج‌ها را درهم می‌شکند و پیش می‌رود. محمود وطن‌خواه می‌گوید: «آخرین بوم مسی در جنگ دوم جهانی غرق شده و آنچه می‌بینی یک کشتی بتنی است با رنگی از مس.»

صدای سنج و دف و دهل که خاموش می‌شود، جاشوها پایین می‌پرند و با سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و فریدون همتی استاندار هرمزگان عکس یادگاری می‌گیرند. درست روبه‌روی کشتی بتنی سری می‌زنیم به موزه مردم شناسی کنگ که ادوات نادیده‌ای از سفر دریایی دارد و کتاب‌هایی برای محاسبه موقعیت در دریا و زیباتر از همه آلبوم ناخداهای کنگ و در آن میان عکسی از «ماریون کاپلان» عکاس نشنال جئوگرافیک که ۴۰ سال پیش از بندر کنگ به آفریقا رفت و کتابی هم درباره این بندر نوشت. راهنمای موزه توضیح می‌دهد که چطور این زن ۸۰ ساله فرانسوی سال گذشته دوباره به کنگ آمد و به افتخار او بادبان بوم مسی برافراشته شد. در کنگ، بادبان کشتی را مثل پرچم و به‌عنوان آیین خوشامدگویی با آواهای جادویی کار برافراشته می‌کنند. در موزه، نقشه‌ای قدیمی از خلیج فارس هم به دیوار زده‌اند که چند قرن پیش با دست کشیده شده است.

وارد حجله می‌شویم که شبیه‌اش را در موزه مردم شناسی «اوز» لارستان هم دیده‌ام اما این حجله یکسره رنگین کمانی از آیینه و رنگ است. یاد بیدل می‌افتم؛ شاعر آیینه‌ها: «حیرت دمیده‌ام گل داغم بهانه‌ای است/ طاووس جلوه‌ زار تو آیینه خانه‌ای است» آقای وزیر می‌پرسد حالا که دیگر از این حجله‌ها نیست، هست؟ راهنما می‌گوید: «حالا هم در کنگ حجله را همین طور تزئین می‌کنند، این طور نیست که فقط در موزه پیدا شود.» بی‌دلیل همه می‌خندیم.

ساعت از ۱۱ شب گذشته و ما هنوز شام نخورده‌ایم. در کبابی عارف با آن حیاط بزرگ چهارگوش و بادگیرهای زیبا و اتاق‌های کاهگلی توقف می‌کنیم. من با «نژاد آهن» یکی از شاعران کنگی و از شاگردان محمدعلی بهمنی، سراینده «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» همسفره می‌شوم. آهن، ترخیص کار گمرک است و اصالتاً بندر لنگه‌ای، اما سال‌های زیادی در کنگ زندگی کرده و سروده‌های زیبایی هم به گویش کنگی دارد. لنگه‌ای گویشی از فارسی و کنگی بازمانده‌ای از پهلوی زبان پیش از اسلام ایرانیان است با مخلوطی از فارسی امروز: «وتم ای ناخدا اون روز یادی/ که رفته تا عدن با لنج بادی؟»

میراث واژه‌ها

کلمه‌ها به گوشم آشناست؛ «وتم» و «اتی» و... را در لارستان و شرق اصفهان و خیلی جاهای دیگر هم شنیده‌ام. می‌گویم آهن! وتم یعنی گفتم، اتی یعنی می‌آید؟ می‌گوید کنگی از کجا بلدی؟ می‌گویم ماهم در کردی اتی و وتم داریم؛ حالا ببین کردستان کجاست کنگ کجا! هیچ برگی از تاریخ نمی‌تواند این همه زنده، پیوند من و تو را نشان دهد. می‌گوید: «تو را به خدا حالا که آشنا درآمدیم، به آقای وزیر بگو یک انجمن برای ما درست کند. جایی نداریم استادی بیاید به بچه‌های کنگ وزن و قافیه یاد بدهد. وزن و قافیه شعر همه‌شان غلط است. به خدا هیچ توپ و تانکی، هیچ موشکی، هیچ ناوی مثل شعر و فرهنگ و هنر نمی‌تواند جلوی هجوم دشمن را بگیرد. ما اینجا مرزبان کشوریم، اگر فرهنگ را ببازیم بقیه چیزها را هم باخته‌ایم. چیزی نمی‌خواهیم یک اتاق باشد با چند تا صندلی کافی است.»
چیزی به ساعت دو و نیم شب نمانده که به بندرعباس می‌رسیم. صبح وزیر بر سر مزار شهدای گمنام بندرعباس حاضر شد و بعد از فاتحه خوانی و شست و شوی قبور با گلاب به دفتر حجت‌الاسلام والمسلمین محمد عبادی‌زاده نماینده ولی فقیه و امام جمعه بندرعباس رفت تا به‌عنوان رئیس شورای فرهنگ عمومی کشور، حکم ریاست فرهنگ شورای عمومی استان را به وی اعطا کند و نخستین جلسه این شورا در دور جدید برگزار شود. نمی‌دانم چرا از نیمه راه برمی‌گردم تا نام و محل شهادت شهدا را ثبت کنم. روی هر مزار در حیاط مصلای نیمه تمام بندرعباس نوشته شده: «شهید گمنام دفاع مقدس، محل شهادت شلمچه، تاریخ شهادت ۴ خرداد ماه ۶۷» برمی‌گردم.

در جلسه شورای فرهنگ عمومی متوجه می‌شوم هرمزگان با تمام محرومیت‌ها از نظر سواد عمومی، یکی از پنج استان اول کشور است، دارای ۹۰۰ کیلومتر نوار ساحلی در کرانه‌های خلیج فارس و دریای عمان است، بیشترین همزیستی و همگرایی بین اقوام و مذاهب را دارد، مردمش بی‌اندازه عطش آموختن و فرهنگ و هنر دارند و اینکه هنوز اغلب مسئولان ما تعریف دقیقی از فرهنگ و آسیب‌ها و بیماری‌های فرهنگی ندارند و از دریچه سیاست و موقعیت‌های سیاسی خود به آن نگاه می‌کنند. برخی افزایش تعداد گردشگران داخلی و خارجی استان را تا ۱۰ میلیون نفر در سال، نقطه جهش می‌دانند و برخی با اما و اگر درباره آن حرف می‌زنند و...

شاید به همین دلیل است که استاندار تأکید می‌کند: «شورای فرهنگ عمومی باید ابتدا وضع جامعه را خوب بشناسد، تعریفی شفاف از وضعیت مطلوب ارائه دهد و هدایت مردم را با تکیه بر مردم و پشتوانه فرهنگ عظیم هزاران ساله خود مردم برعهده بگیرد.» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، فرهنگ را زمین کشت و هوای تنفس توصیف می‌کند و آن را جوهره اصلی سرمایه‌ اجتماعی و سرمایه اجتماعی را موتور محرک توسعه می‌داند و نماینده ولی فقیه از نیاز به پشتوانه علمی برای مباحث شورای فرهنگ عمومی سخن می‌گوید. در صحبت هر سه نیز این پیام آشکار است که عرصه فرهنگ، عرصه افراط و تفریط نیست، نمی‌توان آن را با بخشنامه تغییر داد، مردم خود پاسدار فرهنگ دینی، قومی و ملی‌شان هستند و ضمانت اجرایی هر تصمیم و رویدادی، پذیرش عمومی آن تصمیم و رویداد است.

هوای گرم و شرجی مردادماه بندرعباس برای مردم این شهر هم غیرقابل تحمل است چه رسد به ما که از پشت عینک‌های بخار گرفته چیزی نمی‌بینیم و به جای هوا، مه‌ای غلیظ و گرم تنفس می‌کنیم. دستنوشته‌هایم چنان خیس می‌شود که دیگر به یادداشت صوتی بسنده می‌کنم. در این هوا چیزی نمی‌توان نوشت و حالا که آفتاب درست عمود می‌تابد، باید راهی بندر لنگه شویم. شهر زیبا و زنده و تمیز، انتظار خنکای شامگاه را می‌کشد. آسمان آبی و دریا آبی است. مغازه‌های ته لنجی هنوز باز نشده، اگرچه می‌گویند این روزها حسابی از رونق افتاده است؛ پارچه کیلویی و زیتون اسپانیا و ترشی انبه و صابون‌های لوکس عربی.

آواز رزیف

پیش از آن که وارد شهر شویم درست مثل مراسم صبح، با شاخه‌های گل و شیشه‌های گلاب به مزار دو شهید گمنام می‌رویم و پس از ادای احترام و فاتحه خوانی و شست و شوی قبور به سمت فرهنگسرای گوهر حرکت می‌کنیم. قرار است وزیر فرهنگ، سینمای دیجیتال این فرهنگسرا و نگارخانه مروارید را با آن ساختمان سفید زیبایش افتتاح کند. مردان دشداشه پوش با نوای دهل و دف و سنج، عصا بر دوش موسیقی زنده «رزیف» را اجرا می‌کنند. ریتم آرام آرام تند می‌شود و عصا بر زمین می‌نشیند و تندتر می‌شود تا اینکه به کف زدن می‌رسد. می‌گویند این نغمه‌های عربی حال و هوای عرفانی دارد. در کرانه‌های خیلج فارس و سواحل مکران، چقدر آواها غریب و دلنشین است؛ آوای کار، آوای انتظار، آوای خوشامدگویی، آوای غم و آوای عشق.

در نگارخانه مروارید، یکسو نقاشی‌های مریم صداقت را می‌بینیم که رنگ زندگی بومی بندر لنگه را دارد؛ از حال و هوای بازار گرفته تا بافندگان فرش و یکسو هم نقاشی‌های انتزاعی و مدرن علی خلیفاوی. سالن آن طرف هم پلاتوی تئاتر است که مریم، دختر شاهنامه خوان بندر لنگه‌ای ابیاتی از خوان سوم رستم را اجرا می‌کند: «ز دشت اندر آمد یکی اژدها/ کز او پیل گفتی نیابد رها»

به‌منزل آیت‌الله سیدمحمد جواد رکنی، امام جمعه بندر لنگه می‌رویم و با ایشان در جمع نمایندگان هنرمندان غرب استان در فرمانداری حاضر می‌شویم. صالحی به هر بهانه‌ای بر سیاست تمرکززدایی از رویدادها و زیرساخت‌های فرهنگی از تهران به سمت مراکز استان‌ و از مراکز استان به شهرستان‌ها تأکید می‌کند و سفرهای دوره‌ای او به مناطق دور از مرکز نیز در راستای همین سیاست است و حالا در جمع نمایندگان اهل فرهنگ و هنر نشسته تا گلایه‌ها را بی‌واسطه بشنود.

سعید شادمانی؛ نماینده هنرمندان بندرلنگه با برشمردن افتخارات فرهنگی، اقتصادی و تاریخی این شهر از جمله دارا بودن دومین طرح جامع شهری پس از بلدیه تبریز، فرودگاه بندر لنگه که در سال ۱۲۹۷ نخستین پرواز بین‌المللی خود را به انگلیس و هند ثبت کرده و نیز سومین مدرسه قدیمی کشور پس از دارالفنون و سعادت بوشهر، از تجهیز و ساخت خانه هنرمندان، خانه صنایع دستی، نگارخانه بندر لنگه، سینما و... تشکر می‌کند و می‌گوید: «پلاتوی تئاتر بندر لنگه پیشرفتی ۸۰ درصدی دارد و انتظار ما این است که تا هفته دولت این پروژه نیز به اتمام برسد.»

وی همچنین به موسیقی غنی این منطقه اشاره می‌کند و از کمبودآلات موسیقی و فضای تمرین و ارائه گلایه می‌کند.

آرمان اسدپور؛ نماینده هنرمندان بستک: «شهرستان بستک به‌عنوان پیشانی فرهنگ استان هرمزگان مطرح است و شعر و موسیقی آن زبانزد عام و خاص. اما متأسفانه این شهرستان از نظر زیرساخت‌ها و فضاهای فرهنگی دچار مشکل است و تناسبی بین علاقه و اشتیاق مردم و فضاهای فرهنگی وجود ندارد. ما یک سالن داریم که دیگر گنجایش هیچ برنامه‌ای را ندارد و بارها به التماس افتاده‌ایم که سالنی با ظرفیت بیشتر برای این شهرستان ساخته شود. این تنها درخواست هنرمندان نیست و عموم مردم این گلایه را دارند. یکی دو هفته نامه هم داریم که هیچ حمایتی از آن نمی‌شود و متأسفانه حال و روز خوبی ندارد.»

علی محمدی؛ نماینده پارسیان: «ما در ۴۵۰ کیلومتری بندرعباس دارای ۹۰ کیلومتر خط ساحلی هستیم و در شهر ما شیعه و سنی برادروار کنار هم زندگی می‌کنند. این شهرستان در مسیر توسعه عظیمی قرار گرفته اما همه زیرساخت فرهنگی آن خلاصه می‌شود در یک ساختمان کوچک اداره ارشاد که یک طبقه آن هم یک سالن کوچک برای برنامه‌های هنری و فرهنگی دارد. ترس ما این است که مثل همسایه خود عسلویه با انفجار جمعیت و رشد اقتصادی عظیمی رو به رو شویم بدون آنکه زیرساخت‌های فرهنگی شهر آماده شده باشد. همه ما تجربه توسعه روستای عسلویه را داریم و می‌دانیم بدون زیرساخت فرهنگی چه آسیبی به منطقه وارد خواهد شد.»

سید عبدالجلیل قتالی؛ نماینده هنرمندان بندر خمیر: «متأسفانه دولتمردان از نویسندگان و پژوهشگران هرمزگان حمایت نمی‌کنند. من سه جلد کتاب در زمینه ضرب المثل‌ها، افسانه‌ها و دانشنامه بندر خمیر نوشته‌ام و سال‌های زیادی در این زمینه تحقیق و پژوهش کرده‌ام اما با وجود همه قول‌هایی که داده شد، از مؤلف حمایتی صورت نگرفت. پیشنهاد من این است که به‌دلیل استقبال اندک مردم از این نوع کتاب‌ها، دولت بخشی از متون را از ناشران بخرد و در مراسم‌ مختلف هدیه دهد.»

سفر به شرق

فردا صبح زود به‌سمت شرق خواهیم رفت؛ مقصد رودان و من دیگر ازبر شده‌ام که پیش از ورود به شهر با شاخه‌های گل و شیشه‌های گلاب در گلزار شهدای شهر حاضر خواهیم شد؛ شهری آباد با باغ‌های سرسبز و مزارع وسیع و گلخانه‌های بزرگ. یاد جیرفت و رودبار در جنوب کرمان می‌افتم؛ گلخانه‌ها پهلو به پهلوی هم و لیموها زیر سایه‌ نخل‌ها. قرار است با ورود وزیر مجتمع فرهنگی هنری بزرگ و زیبای «رودکان» افتتاح شود. چه ساختمانی! سالنی چشم‌نواز با ۱۵۰ صندلی، نگارخانه، پلاتوی تئاتر، کارگاه، دفاتر انجمن‌های هنری و ادبی و...

حالا من این شانس را دارم که سرود «ای ایران» را با همنوایی دختران برقع پوش و صدای سرنا و دهل و جره و تنبک و زنگوله بشنوم با گویشی جنوبی و لبخند گرم و شیرینی که بر لب مردان نشسته است؛ وقتی که دور می‌زنند و دامن‌های رنگ به رنگ شان تاب برمی‌دارد و زنگوله فانسقه‌هاشان به صدا درمی‌آید. سرود ای ایران را باید همین طور خواند، با طعم و رنگ و بوی قومی و محلی، لهجه رودانی و کنگی و سنندجی و اردبیلی. کریم ارجمندپور، سرنا نواز گروه با همان لبخند بزرگی که از روی صورتش محو نشده، می‌گوید: «ما در عروسی‌ها این طور لباس می‌پوشیم و سرنا و دهل و جره می‌زنیم.»

مصیب داوری؛ نماینده هنرمندان رودان می‌گوید: «ما انتظار داریم مدیران توانای فرهنگی رودان بیش از پیش به بدنه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی متصل شوند همین طور از آنجایی که استعدادهای سینمایی و تئاتری زیادی در این شهر هست، زیرساخت‌های متناسب با آن وجود ندارد و ما تقاضا داریم فکری اساسی در این زمینه شود. همچنین ساخت موزه هنرهای معاصر رودان یک مطالبه عمومی است که امیدواریم عملی شود.»

هفتمین جشنواره شکرگزاری انبه و گل یاسمن چندی پیش در میناب برگزار شد و ناصری به نمایندگی از هنرمندان این شهر با کوله‌باری از گلایه به رودان آمده است. او خطاب به وزیر می‌گوید: «چرا لااقل گذری از میناب رد نشدید؟» و آن قدر این حرف را تکرار می‌کند که وزیر از اینکه نتوانسته به‌دلیل فشردگی برنامه‌ها به همه نقاط استان سر بزند، عذرخواهی می‌کند.

جمال واویزان؛ رئیس انجمن شعر بلوچی جاسک و نماینده هنرمندان این شهر می‌گوید: «آیا در طرح توسعه سواحل مکران، توسعه فرهنگی نیز دیده شده؟ این موضوع مهمی است که وزیر فرهنگ باید به آن پاسخ دهند زیرا بدون توسعه فرهنگی، هیچ شکلی از توسعه به نتیجه نمی‌رسد. از کمبودها چیزی نمی‌گویم ای کاش ماهم این شانس را داشتیم که میزبان وزیر فرهنگ وارشاد اسلامی در جاسک؛ بندر طلایی سواحل مکران باشیم.»

علی ماهیگیر؛ رئیس انجمن نویسندگان سیریک و نماینده هنرمندان این شهر نیز کتاب را یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های تمدنی می‌داند و معتقد است برای تقویت فرهنگ و تمدن باید تجهیز و تأسیس کتابخانه‌ها را در دور افتاده‌ ترین نقاط کشور مد نظر قرار دهیم.

وقت تنگ است و پیش از دویدن به سمت گیت فرودگاه، باید به منزل استاد احمد سایبانی برادر مرحوم عباس سایبانی هم سری بزنیم؛ نویسنده «فین بندرعباس»، «از بندر جرون تا بندرعباس»، «بندرعباس و هلال طلایی»، «جاسک در گذر زمان» و... خوشامدگویی و شوخی و خنده که تمام می‌شود، سایبانی از وزیر می‌خواهد فکری اساسی به حال کاغذ کند و به فکر تقویت بنیه نشر بندرعباس هم باشد تا نویسندگان برای چاپ کتابی با کیفیت، راهی شیراز یا تهران نشوند.

راهی تهران می‌شویم، این سفر اگرچه کوتاه و سخت و فشرده، اما برای من برگی ناخوانده از فرهنگ جنوب و کرانه‌های خلیج فارس و سواحل مکران است. دیگر نه چهره گرم‌ نژاد آهن را فراموش خواهم کرد، نه سرود ای ایران را با نوای سرنا و دهل و جره و زنگوله، نه آواز رزیف و نهمه و نه شرجی مرداد و نه هیچ چیز دیگری که هرمزگان را به یاد من بیاورد.»

نام:
ایمیل:
* نظر: