کد خبر: ۹۸۰
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۲۸
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
«بخش پررنگی از هویت‌مندی مسعود کیمیایی در «سینما و ادبیات» را در کلام و ادبیات و واژگان منحصر به فرد او و شیوه دیالوگ‌نویسی‌اش می‌توان سراغ گرفت.»

«بخش پررنگی از هویت‌مندی مسعود کیمیایی در «سینما و ادبیات» را در کلام و ادبیات و واژگان منحصر به فرد او و شیوه دیالوگ‌نویسی‌اش می‌توان سراغ گرفت.»

جواد طوسی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: «۱- بخش مهمی از تاریخ و پیکره سینما ریشه در قصه و روایت و قهرمان‌پردازی و نمایش دارد. مسعود کیمیایی در یکی از مقاطع حساس اجتماعی/ سیاسی این سرزمین در اواخر دهه ۴۰، طرحی نو در انداخت و به این واژه‌ها و عناصر در سینمای به تکرار رسیده و در سطح مانده آن دوران هویتی دیگر داد.

قیصر در وهله اول پیشنهادی خودجوش و هوشمندانه از سوی جوانی است که در کوچه بزرگ شده و زیر بازارچه‌ای قدیمی با فرهنگ و سنن و آداب و رسوم ریشه‌دار تهرانی و ترکیبی متناقض و چندوجهی از خصایص و تیپ‌شناسی و عقیده و خشونت و نمایش بی‌واسطه غریزه، پوست انداخته.

۲- سینمایی با این نشانه‌ها و مولفه‌ها با مخاطب نفس می‌کشد و به حیات طبیعی خود ادامه می‌دهد و هر جا که شرایط اجتماعی اقتضا کند، از دنیای پیرامونش وام می‌گیرد و نگاهی زمان‌شناسانه پیدا می‌کند. در سیر تاریخی شکل‌گیری و دوام «موج‌ نو» کیمیایی تنها فیلمسازی است که با اتکا به ابزار و قواعد سینما مخاطب را درست معنا می‌کند.

اگر انگ سینمای شخصی و بی‌مشتری را شامل حال شمار قابل توجهی از تولیدات «موج ‌نو» بدانیم، آثار مسعود کیمیایی در این دوران به‌هیچ‌وجه از این ویژگی برخوردار نیستند.

۳- این نیاز به کاربلدی، جوهره، دغدغه‌مندی، درک و جهان‌بینی عمیق دارد که در کنار شور و عشق غریزی به ذات زبان سینما، شرف جامعه‌نگری نیز داشته باشی و در بزنگاه‌های تاریخی اعتراض کنی و به‌موقع به ستیز و کنش‌مندی بیندیشی و به‌موقع خط عدالتخواهانه‌ات را در «مرگ‌‌آگاهی» رقم بزنی.

مسعود کیمیایی این قابلیت و تعهد اجتماعی را داشته و دارد که در کنار پایبندی به زبان بی‌تکلف سینما، با فیلم‌هایی چون قیصر، بلوچ، گوزن‌ها، سفر سنگ، خط قرمز، دندان مار، سلطان، اعتراض و قاتل اهلی واکنش به موقع اجتماعی‌اش را بروز داده است.

۴- مسعود کیمیایی آخرین و تنها بازمانده صدیق و بی‌چون و چرای «تئوری مولف» است که برای این ساحت تالیفی، دلایل متقن خود را دارد. نگاه کنیم به جنس کاملا متفاوت و مختص به خود اقتباس ادبی در داش آکل، خاک و غزل و استفاده از فیلمنامه‌های شب سمور بهرام بیضایی در خط قرمز و سرب تیرداد سخایی. کاکارستم در آن رجز خوانی آخر شبش سر چارسوق، تمام گذشته سیاه و پرعذابش را برملا و این ‌گونه عقده‌گشایی می‌کند. داش آکل در آن ستیز پایانی در زیر باران در شرایطی پشت به کاکارستم می‌کند که می‌داند او با نامردی قمه را بر بدنش فرود می‌آورد. آیا نشانی از این رخدادها را در قصه هدایت می‌بینید؟

آیا فصل شترکشان و چال کردن صالح در خاک و آن رخ به رخ شدن عاشقانه و پرتمنا میان شوکت و مصیب و باباسبحان و پسرش صالح در زیر نور کم‌سوی چراغ کلبه روستایی و... به داخل سیاهی رفتن صالح به جنون رسیده و با لباس سیاه بیرون آمدنش و... به مسلخ بردن غلام را در اوسنه بابا سبحان محمود دولت‌آبادی می‌بینید؟

چهار ورق قصه کوتاه مزاحم بورخس کجا و غزل کجا؟ همان «مرگ‌آگاهی» مردانه قیصر و رضا موتوری و داش آکل و سید و قدرت را این‌ بار در ساحتی زنانه می‌بینیم که نشانی از آن در قصه بورخس نیست. سایه‌روشن وجود بازپرس امانی خط قرمز و تناقض تئوری‌بافی‌های عقیدتی او با حس عاشقانه و نوستالژیکش نسبت به لاله و محله‌اش، کنتراست تصویری جذاب‌تر و در عین حال هولناک‌تری نسبت به فیلمنامه شب سمور بهرام بیضایی دارد. بعید می‌دانم فصل کتک خوردن نوری جلوی سینما خورشید لاله‌زار و رابطه عاطفی او با بچه‌های علاف جلوی سینما یا خلوت عاشقانه نوری در اتاق مسافرخانه و نگاه آمیخته با بغضش به عکس عشق قدیمی‌اش و ... خِفت‌کش بردن دانیال از سوی نوری و برخورد کلامی‌اش با او و دم از «آدم بودن» زدن و آن کلاه به جا مانده از نوری در کنار پنجره فاضلاب جلوی پله‌های کاخ دادگستری در فیلمنامه خوب تیرداد سخایی آمده باشد.

آیا همه اینها و... تجهیز رضا در مدخل گورستان ماشین‌ها برای مقابله با شوهر خواهرش و نگاه منتظر زیور به سایه افتاده بر روی پرده‌خانه در دندان مار، فصل افتتاحیه دربند و اسب تاختنِ رضای خسته در طول خیابان و میدان فردوسی در رد پای گرگ، فصل دیدار یک گروهبان خسته از جنگ برگشته با همسرش در زیر چالِ مکانیکی در گروهبان، عبور مرسدس‌ بنز در زیر بازارچه فیلم ‌مرسدس، فصل نگاه دورادور امیرعلی به جنگ خروس‌ها و ایستاده مردن او در دل شبی بارانی در فصل پایانی اعتراض، موتورسواری شبانه سلطان با یاد عشقی که زود به آخر خط رسید و... فصل ملاقات دکتر سروش با حاج آقا نور در آن حجامت‌خانه در قاتل اهلی، نشانه‌های عینی یک فیلمساز مولف نیست؟

۵- بخش پررنگی از هویت‌مندی مسعود کیمیایی در «سینما و ادبیات» را در کلام و ادبیات و واژگان منحصر به فرد او و شیوه دیالوگ‌‌نویسی‌اش می‌توان سراغ گرفت.

این جنس گویش و زبان و لهجه آدم‌ها با لحن دو فیلمساز هم نسل کیمیایی (علی حاتمی و بهرام بیضایی) تفاوت آشکار دارد. در این گذر بی‌امان تاریخی، برخی از این کلمات و جملات در میان مردم و مخاطبین دهان ‌به‌ دهان شده‌اند و حکم جمله‌های قصار سینمایی پیدا کرده‌اند. آن تک‌گویی قیصر جلوی ایوان در برابر خان‌دایی یا مخالف‌خوانی بعدی‌اش با خان‌دایی در فصلی که عرق‌گیر خونی‌اش را به او می‌دهد، آن عقده‌گشایی بی‌امان رضاموتوری جلوی سطل زباله پارک ساعی در برابر فرنگیس، آن جملات موجز و پر معنای داش آکل خطاب به کاکا رستم (اصلا تو میوه تلخی کاکا، تو میدونی که من سگ نمی‌کشم)، آن حس و کلام پایمردانه صالح در مورد زمین و ریشه در خاک داشتن، آن دیالوگ‌نویسی درخشان گوزن‌ها که در رابطه میان دو رفیق قدیمی تجلی می‌یابد و گاه به اوج می‌رسد و گاه با خنده و گریه درهم‌می‌آمیزد و گاه لحن معترضانه و غیرتمندانه پیدا می‌کند، آن تک‌گویی توام با استیصال و خشم و غرور سید نزد اصغر هروئین‌فروش، آن همدلی و همکلامی میان دو برادر و عشق مشترک‌شان غزل، آن شور و حالِ حماسی و آرمانی راهیان سنگ، آن تک‌گویی دلنشین بازپرس جلالی در برابر جمشید اختری در تیغ و ابریشم که از عمر مفید و نسل جوان این زمانه می‌گوید، آن دیالوگ‌نویسی بی‌نظیر سر سفره رفاقت ترک برداشته و تقابل نهایی رضا و صادق‌خان که واسطه و کلام حقش «حرف حساب» است، آن تک‌گویی سلطان در عنوان‌بندی اولیه و پایانی فیلم در دل سیاهی و کلام حق محسن‌خان دربندی در اعتراض که بدرقه راه امیرعلی می‌شود و... سخنرانی عدالتخواهانه و افشاگرانه دکتر سروش در قاتل اهلی، عیار کارنامه پر فراز و نشیب کیمیایی را از این جنبه به اثبات می‌رساند. پرداختن به این‌ بار کلامی در حوزه داستان‌نویسی و اشعار او و تاکید بر وجه تصویرگرایی و تشریح و نمایش موقعیت‌های خاص درونی و روحی و حسی و غریزی و ردیابی ریشه‌های بومی و شهری که می‌تواند شناسنامه متفاوتی از هویت تهرانی مسعود کیمیایی را بازگو کند، قابلیت کامل یک بحث اساسی و همه‌جانبه را دارد که در این مختصر نمی‌گنجد.

۶- اهمیت کیمیایی در تشخص و اعتبار دادن به بازیگرانی چون بهروز وثوقی، جمشید مشایخی، ناصر ملک‌مطیعی، پوری بنایی، بهمن مفید، جلال پیشواییان، شهرزاد، فرامرز قریبیان، نصرت پرتوی، پرویز فنی‌زاده، گرشا رئوفی، حسین‌ گیل، فرزانه تاییدی، جعفر والی، سعید راد، رضا فاضلی، فریماه فرجامی، فرامرز صدیقی، گلچهره سجادیه، جلال مقدم، فریبا کوثری، احمد‌ نجفی، هادی اسلامی، امین تارخ، فتحعلی اویسی، فریبرز عرب‌نیا، داریوش ارجمند، محمدرضا فروتن، مهدی فتحی، حامد بهداد، لیلا حاتمی، عزت‌الله انتظامی، امیر جدیدی و پرویز پورحسینی، بحث جداگانه‌ای را می‌طلبد تا به بهانه آن به نقش کاربردی و تاثیرگذار جنس نگاه، بازی بدن، تک‌گویی و بازی پینگ‌پنگی کلام و... عصیان و رگ گردنی شدن برای عقیده و آرمان برسیم.

۷- اما جامعه تغییریافته ملتهب این دوران آنگونه که باید دست فیلمسازی با پایبندی کیمیایی به اصول و خصایل و اخلاقیات خود را بازنگذاشت. نگاه او به رفاقت و خلوت و حریم شخصی و عشق و تکیه‌گاهی امن و ... عدالت، تعریف یگانه‌ای دارد که در حوصله و تحمل‌پذیری این زمان نیست. از اینجا تردیدها و سایه‌روشن‌ها و پریشانی‌ها و تلاشی فرساینده شکل می‌گیرد که ضایعات تاریخی خودش را برای چنین فیلمسازی دارد. قاعدتا مخاطب و مخاطب‌شناسی، در این موقعیت پردست‌انداز تاریخی در نقطه‌ای مخدوش‌شونده قرار می‌گیرد و قابل مقایسه با آن دوره طلایی نیست.

۸- مسعود کیمیایی در آستانه ۷۹ سالگی همچنان باانگیزه و سرپاست و هنوز فیلمساز مهم و خبرسازی است. انتخاب دوباره گوزن‌ها به عنوان بهترین فیلم سینمای ایران در نظرخواهی اخیر «مجله فیلم» و شروع پیش‌تولید فیلم جدیدش خون شد در یک ماه آینده، شاهدی بر این اعتبار تاریخی و تاییدی بر این واقعیت است که فیلمساز قدیمی و ریشه‌دار و صاحب عقیده ما نشانی از کهنگی و از دور خارج شدن ندارد.

نام:
ایمیل:
* نظر: