فرودگاه مکان عجيبي است. مکان موقت که براي ساعتي يا ساعتهايي قابل تحمل است و اما انتظار که طولاني شود ديگر قابل تحمل نيست و زندان است. جايي که آدمها در آن تکراري نيستند. مسافرند ميآيند و ميروند اما يک نفر چطور توانست 18سال از عمرش را در فرودگاه سپري کند؟ حتما اين خبر را شنيده يا خواندهايد، «مهران کريمي ناصري، معروف به سِر آلفرد که 18سال عمرش را در فرودگاه فرانسه گذراند؛ درگذشت.»او سمبل يک ايراني مهاجر است.
فرودگاه مکان عجيبي است. مکان موقت که براي ساعتي يا ساعتهايي قابل تحمل
است و اما انتظار که طولاني شود ديگر قابل تحمل نيست و زندان است. جايي که
آدمها در آن تکراري نيستند. مسافرند ميآيند و ميروند اما يک نفر چطور
توانست 18سال از عمرش را در فرودگاه سپري کند؟ حتما اين خبر را شنيده يا
خواندهايد، «مهران کريمي ناصري، معروف به سِر آلفرد که 18سال عمرش را در
فرودگاه فرانسه گذراند؛ درگذشت.»او سمبل يک ايراني مهاجر است. سرگذشت کساني
است که براي مشکلاتي وطن خويش را ترک کردند و سرگرداني درجهان را تجربه
کردند. برخي موفق شدند برخي در حيراني و بيموطني جان دادند. به نظر سلمان
اختر، روانکاو هندي ساکن آمريکا، مهاجران عموماً دو گروهاند:«افرادي که
براي فرار از آزار ديدن و شکنجه مهاجرت ميکنند، که آنها را «مهاجران
تبعيدي» مينامد، گروهي ديگر «مهاجران اختياري» هستند. مهاجران اختياري به
اراده خود براي مهاجرت آماده ميشوند، زمان مناسب را انتخاب ميکنند و بعد
از مهاجرت هم ميتوانند بازگردند و به وطنشان سر بزنند، ميتوانند روياهاي
نوستالژيک خود را حفظ کنند!» مهران، پناهنده ايراني بود که در فرانسه
سکونت داشت. اما وقتي خبرنگاران از او ميپرسيدند کجايي هستي؟ ميگفت:
«ايراني نيستم من فارسي متوجه ميشوم اما نميتوانم حرف بزنم.»سالهاي سال
هويتش را فراموش کرد يا قصد فراموشي هويتش را داشت. چون سالهاي سال در
خارج از ايران مجبور به تغيير هويت شده بود. در فرودگاه يک بانک بود که
ميتوانست گاهي از آن پول برداشت کند. پولهايي که ديگران که او را
ميشناختند برايش واريز ميکردند آن جا يک دفتر پست هم بود که گاهي نامهاي
دريافت ميکرد. آن جا دستشويي و کافه هم بود. ميگويند او بارهاي مسافران
را جا به جا ميکرد در ويدئوهايش مدام پيپ ميکشيد و يک چرخ دستي داشت که
خنزر پنزرهاي اين 18 سال را در آن ميگذاشت. در فرودگاه ميخوابيد در
فرودگاه با آهنگ آلارمهاي پرواز و فرود هواپيماهايي از سراسر دنيا بيدار
ميشد. خانهاش فرودگاه بود محل گذر. دوستي گفت: «آدم ياد خيام ميافتد.»
اما او که از ايراني بودن رنجيده بود حتما خيام را هم نميشناخت يا
نميخواست بشناسد. «ما لعبتکانيم و فلک لعبتباز/ از روي حقيقتي نه از روي
مجاز/ يک چند در اين بساط بازي کرديم/ رفتيم به صندوق عدم يکيک باز» مهران
کريمي ناصري در شهرک شرکت نفت ايران و انگليس واقع در مسجد سليمان به دنيا
آمد. پدرش پزشک بود. مادرش پرستاري از اسکاتلند. سپتامبر 1973 وارد
بريتانيا شد تا دوره سه ساله مطالعات يوگسلاوي را بگذراند در آنجا در
تظاهرات ضدشاه شرکت کرد و بعد از ورود به ايران توسط ساواک دستگير شد. بعد
از آزادي به بلژيک رفت و پناهنده شد. بعد در جستوجوي پدر و مادرش خواست به
انگلستان برود. مدارکش را از بين برد يا به روايتهايي گم شد. به انگلستان
رفت و باز به فرانسه برگردانده شد. مهران کريمي ناصري از آن تاريخ 1988 تا
اوت 2006، يعني به مدت هجده سال، ساکن سالنِ ترمينالِ فرودگاه شارل دوگل
پاريس شد. چون مدرکي نداشت. در سال 1999 يک وکيل فرانسوي موفق شد براي او
اجازه اقامت بگيرد، اما او با اين استدلال که «من مهران کريمي ناصري نيستم،
بلکه سِر آلفرد مهران هستم!»، از امضاي مدارک سر بازميزند. پس از آن
بهخاطر ابتلا به بيماريي که اعلام نشده، به بيمارستاني نامعلوم منتقل
ميشود. زندگينامه او در سال 2004 به صورت کتابي بهنام مرد ترمينال منتشر
شد. داستان ناصري الهامبخش فيلم کمدي- درام ترمينال ساخته استيون
اسپيلبرگ بود. اسپيلبرگ نامي از او در فيلمش نياورد اما به او مبلغي را
پرداخت. ميگويند او مدام با پوستر اين فيلم عکس ميگرفت. اما نميتوانست
فرودگاه را ترک کند و فيلم را ببيند. روانشناسان ميگفتند که او دچار نوعي
بيماري رواني بود که ميترسيد از مکان امني که در آن بود پا بيرون بگذارد.
او چندين خواهر و برادر دارد که دوست ندارند درباره او صحبت کنند. مهران،
مدام در اين سالها با نشريات مختلف دنيا مصاحبه کرد. از او ميپرسيدند
يعني تو ايراني نيستي و خاطرهاي از قرمهسبزي يا کوکو سبزي نداري؟ مات
نگاه ميکرد و ميگفت: «علاقهاي به اين غذاها ندارد.» ميگفت: «دختران
زيبايي در فرودگاه ديده است که او را به نوشيدني دعوت کردهاند اما
نميتوانسته به آنها دل ببندد چون آنها مسافر بودند و بايد آن جا را سريع
ترک ميکردند.» او مدتي در اقامتگاهي در فرانسه زندگي ميکرد. اين اواخر به
فرودگاه بازگشت. همانجا که فکر ميکرد مکان امني است. او سوار هواپيمايي
به مقصد آن دنيا شد و ديگر به فرودگاه شارل دوگل بازنگشت.