کد خبر: ۹۴۳۰
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۴۰۱ - ۱۲:۳۴
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
برلین هر بار که مجمع ضدانقلاب می‌شود، نه تنها ضربه‌ای به نظام نمی‌زند، حتی اعتماد به نفس جمهوری اسلامی را بالا می‌برد؛ چه آن سیرک مبتذل سال ۷۹ و چه این ملغمه تجزیه‌طلبی-تروریستی امسال. جمهوری اسلامی با خودش می‌گوید همین؟! روز‌ها تبلیغ و اردوکشی خیابانی از سراسر اروپا با ساندویچ و اتوبوس، شد همین جمع تجزیه‌طلب و تروریست و همجنس‌باز که طبق آمار خودشان نصف استادیوم آزادی بود؟


برلین هر بار که مجمع ضدانقلاب می‌شود، نه تنها ضربه‌ای به نظام نمی‌زند، حتی اعتماد به نفس جمهوری اسلامی را بالا می‌برد؛ چه آن سیرک مبتذل سال ۷۹ و چه این ملغمه تجزیه‌طلبی-تروریستی امسال. جمهوری اسلامی با خودش می‌گوید همین؟! روز‌ها تبلیغ و اردوکشی خیابانی از سراسر اروپا با ساندویچ و اتوبوس، شد همین جمع تجزیه‌طلب و تروریست و همجنس‌باز که طبق آمار خودشان نصف استادیوم آزادی بود؟
فروردین سال ۷۹ تازه کمی از پایان تعطیلات سال نو در ایران می‌گذشت که جمعی از اصلاح‌طلبان، سرمست از پیروزی در انتخابات مجلس ششم (به لطف تقلب در تهران)، و سرخوش از تصور بین‌المللی شدن مطالبه اصلاحات در ایران، به دعوت حزب سبز آلمان برای شرکت در کنفرانس «ایران پس از انتخابات» راهی آلمان شدند.
تریبون ویژه‌ای، همچون یک دریچه به سوی اروپا از سوی بنیاد هاینریش بل در اختیار افرادی از جناح موسوم به اصلاح‌طلب در ایران قرار می‌گرفت تا به قول یکی از اعضای ایرانی‌تبار حزب سبز «شانس معرفی سیاست‏شان و تبلیغ برای آن در عرصه اروپا» را داشته باشند. اصلاح‌طلبان از این فرصت اروپایی ذوق‌زده بودند. این ذوق از یک‌سو به خاطر مستی پیروزی در دو انتخابات ریاست جمهوری و مجلس و تصور همراهی مردم با همه مواضع آنان بود و از سویی دیگر ولع پیوند خوردن با جامعه جهانی زیر نظر کدخدا، آن قدر بود که نتوانستند تبعات حضور رادیکال‌های ضدانقلاب در این کنفرانس را پیش‌بینی کنند؛ و همین نقطه‌ای شد که جمهوری اسلامی توانست از آن استفاده کند تا به مردم بگوید حقیقت آنچه علیه ایران در آن سوی مرز‌ها می‌گذرد، چیست و چگونه به نام ایران، قرار است پیوند مشترک اصلاح‌طلب-ضدانقلاب به شکلی غیررسمی و بر مبنای اشتراکاتی که حس می‌شد، شکل بگیرد.
روزنامه «تاکس سایتونگ» چاپ آلمان به نقل از میشل آلوارس، عضو حزب سبز‌ها و سخنگوی کنفرانس برلین، نوشت: «بنیاد هاینریش بل در نظر دارد با برگزاری چنین کنفرانس‌هایی در خصوص دیدگاه‌های گوناگون درباره لیبرالیزه کردن نظام فعلی ایران بحث و تبادل نظر شود و سعی می‌کنیم با برپایی چنین کنفرانس‌هایی میان نیرو‌های اصلاح طلب در داخل و خارج ارتباط برقرار شود.»

در زمان برگزاری کنفرانس مذکور، یوشکا فیشر از اعضای این حزب، وزیر خارجه آلمان بود و دوستی میان او و مسعود رجوی، سرکرده گروهک تروریستی مجاهدین خلق برای روشن کردن این موضوع که هیچ ایرانی وطن دوستی نباید در این کنفرانس – حتی برای مدح جمهوری اسلامی- حاضر باشد، کفایت می‌کرد. اما فراتر از آن، برای گفتن از ایران، چرا باید در خانه دشمن تریبون می‌گرفتیم؟ فیشر در مورد این کنفرانس، با تأکید بر اینکه «باید در ایران تغییر بنیادین ایجاد شود» گفت: «این مسئله که در داخل ایران قوای سیاسی نیز حامی این تغییر بنیادین است، نکته‌ای است که اجلاس آن را به طور واضح اثبات کرد.»

برملا کردن چنین نسبت‌هایی شاید زمان می‌برد. مسئولان مرتبط در ایران برای شناساندن نقشه دشمن، تصمیم گرفتند مسیر سریع‌تری را انتخاب کنند.
پخش تصاویری از کنفرانس برلین – همزمان با ایام عزای اباعبدالله- از اخبار ساعت ۲۱ شبکه اول که پربیننده‌ترین بخش خبری محسوب می‌شد، همین راه‌حل سریع بود. جامعه ایران در یک شوک سیاسی فرو رفت. یک نفر بر سر اصلاح‌طلبان فریاد می‌زد و آنان را در جنایات رژیم! شریک می‌دانست، یک نفر لخت مادرزاد شد و با نشان دادن اثر زخمی روی بدنش مدعی شد جای شکنجه‌اش در ایران است، آن سوی سالن زنی می‌رقصید و یک نفر برایش ویولن می‌زد، همزمان سخنران هم مشغول نطق بود!
یوسفی اشکوری به دلیل لباس سیاهش – نشانه ایام عزای محرم- مورد تمسخر قرار گرفت، برخورد‌ها با چادر جمیله کدیور هم بهتر نبود، شهلا لاهیجی مدیر یکی از مؤسسات انتشاراتی در تهران و دیگر اصلاح‌طلب شرکت‌کننده در این کنفرانس گفت: «باید این باور در حاکمیت پدید آید که دوران کمربند‌های عفت گذشته است».
کنفرانس ایران پس از انتخابات که به کنفرانس برلین شهره شد، قرار بود پله پرش و پیوند اصلاح‌طلبان به ضدانقلاب خارج‌نشین باشد، اما عملاً هم خطی بر وجهه آنان نزد حاکمیت انداخت، هم پاس گلی به منتقدان داخلی آن‌ها داد که برای مردم، در تأیید مدعای خود در ضدیت اصلاح‌طلبان با دین و بلکه نظام، کنفرانس برلین را مثال بزنند. می‌خواستند شریک حکومت باشند و رفیق ضدحکومت، اما در واقع، هم ضدانقلاب به خاطر نقش‌شان در حاکمیت به آنان حمله‌ور شد، هم حاکمیت علیه آن‌ها موضع گرفت. هم پیاز را خوردند، هم فلک شدند، هم پول دادند!
اصلاح‌طلبان پس از آن، تلاش کردند از غرق شدن نجات پیدا کنند؛ لذا جانماز آب کشیدند و پخش این تصاویر از تلویزیون را - بدون محکومیت حضور دوستان خود در آن کنفرانس- غیراخلاقی و غیرشرعی دانستند، به تخریب شخصیتی علی لاریجانی – ریاست وقت صداوسیما- پرداختند، فقط هم به شعار «سیمای لاریجانی تعطیل باید گردد» بسنده نکردند و رئیس صداوسیما را برای مدتی حتی از هیئت دولت اخراج کردند، اما واقعیت مگر تغییر می‌کرد؟ آن‌ها قافیه را باخته بودند و داغ رسوایی برلین روی پیشانی‌شان ماند. کنفرانس برلین قرار بود با کمک اصلاح‌طلبان، ضربه بر پیکر نظام باشد، اما در واقعیت باعث قدرت بیشتر نظام شد، زخمی بود که می‌خواست زده شود و بمیراند، اما نظام را قوی‌تر کرد.
باز برلین، باز رسوایی
شنبه‌ای که گذشت، برلین باز صحنه تجمعی ضد ایرانی بود. روز‌ها تبلیغ عناصر ضدانقلاب در سراسر اروپا انجام گرفت، با لیدری یک ایرانی‌تبار – با تابعیت کانادایی- که مرگ همسر و دخترش در ماجرای هواپیمای اوکراینی او را به کنشکر سیاسی ضد ایرانی تبدیل کرده است. او بار‌ها خواستار تحریم‌های مختلف علیه ایران شده است، تا جایی که در مورد او در فضای مجازی این مضمون بسیار به چشم می‌خورد که او، چون همسر و فرزندش را از دست داده، می‌خواهد کل ایران را به نابودی بکشاند.
در فضای مجازی شوری به پا کردند که همه قرار است علیه جمهوری اسلامی جمع شویم. اتوبوس، بلیت هواپیما، ساندویچ، خیزش مردمی برای ایران، عباراتی بودند که در این روز‌های تبلیغ زیاد دیده و شنیده شدند. مجوز راهپیمایی گرفتند، قانون‌های متعدد برای حفظ امنیت برلین و شهروندان گذاشتند، حتی تا این حد که زباله روی زمین نریزیم. این‌ها همان جماعتی بودند که برای تجمعات در ایران، دعوت به پرتاب کوکتل مولوتف، آتش زدن وسایل نقلیه، حمله به مراکز نظامی و کشیدن چادر از سر مردم می‌کردند. آنجا مراقب بودند کاری نکنند که پلیس آلمان مجبور به برخورد شود و خودشان بازداشت شوند و آسیب ببینند؛ اینجا ابایی نداشتند معترضان را دعوت به حملاتی کنند که درگیری‌های منجر به بازداشت و حتی مرگ به وجود بیاورد!
با همه تناقض‌ها، تجمع برلین روز شنبه ذیل چشمان منتظر هزاران ایرانی – اعم از انقلابی و ضدانقلابی- برگزار شد. ابتدای ماجرا شور عجیبی برای ضدانقلاب داشت، اما ماجرا هر چه جلوتر رفت، خبر‌ها و عکس‌ها و حواشی هر چه بیشتر منتشر شد، نشان داد برلین برای این جماعت هم رسوایی رقم زده است، حتی اگر خود سواد درک آن را نداشته باشند!
متوسط آماری که خودشان از جمعیت تجمع‌کننده در برلین اعلام کردند، ۵۰ هزار نفر بود؛ یعنی فقط نصف جمعیت خانواده‌هایی که برای خواندن سرود سلام فرمانده به استادیوم آزادی رفته بودند! این در حالی است که خود آلمان، صرف‌نظر از سایر کشور‌های اروپایی، بیش از یک میلیون ایرانی دارد.
ترکیب حاضران هم ملغمه‌ای تجزیه‌طلبانه و تروریستی بود. یک سو جمعیتی پرچم گروهک تروریستی موسوم به الاحوازیه را بالا برده بودند که برای بیننده می‌توانست یادآور کودکانی باشد که این گروهک در اهواز به خاک و خون کشیدند، بی آنکه برگزارکنندگان همایش متوجه نفرت مردم ایران از این گروه باشند. آن قدر از انقلاب مجازی‌شان سرمست و ذوق‌زده هستند که توانایی درک واقعیت جامعه ایران را از دست داده‌اند.
هم از این روست که کسانی در این دورهمی، تیشرت‌هایی آلوده به تصویر مسعود رجوی، سرکرده تروریست‌های نفاق بر تن داشتند، بی آنکه بدانند او کیست. چون از اساس ایرانی نبودند که کسی را بشناسند و شرکت‌کنندگان اجاره‌ای تجمع بودند!
یک سو پرچم رژیم صهیونیستی بلند بود، سوی دیگری پرچم تجزیه‌طلبان کرد، سوی دیگر جدایی‌طلبان پان‌ترک. به نام ایران، ایران را پاره پاره می‌خواهند. رسوایی از این بیش؟ همجنس‌بازان هم که پرچم و سخنران خود را در این تجمع داشتند و جلوه دیگری از فردای براندازی را نشان دادند!
جمهوری اسلامی می‌خواهد بگوید براندازان دنبال تحریم و تجزیه ایران هستند، دنبال برهنگی، دنبال ترور، ناامنی، سوریه‌سازی و... تبیین همه این‌ها زمان می‌برد و سخت است. براندازان خودشان فضا را آماده کردند و حالا نظام می‌تواند راه‌حل سریع‌تر را انتخاب کند و فقط محتوای این تجمع را از تلویزیون پخش کند و با تجمعی که قرار بود ضربه بر پیکر نظام باشد، خود را قوی‌تر کند.

غربی‌ها یک روز‌هایی خود متصدی برگزاری کنفرانس برای زمین زدن جمهوری اسلامی و پاره پاره کردن ایران می‌شدند. حالا حرفه‌ای‌تر شده‌اند، پشت پرده می‌نشینند و راهبری می‌کنند و عروسک‌های خیمه شب بازی را حرکت می‌دهند. اما از آن برلین تا این برلین چیزی جز رسوایی برای اهالی نخواهد بود.
نام:
ایمیل:
* نظر: