نسخه چاپی
مرتضی افقه
اقتصاددان
فقر بسیار گسترده شده و طبیعی است یکی از گروههای اصلی فقیر همین طبقه کارگر است که درآمدشان فاصله زیادی با حداقل معشیت معمول پیدا کرده است. این مطالبهای است که هرساله از طرف کارگران مطرح شده است. همچنین نرخ تورم سرعتی بسیار بالاتر از افزایش نرخ دستمزد کارگران و درآمدهای جانبی که کارفرما موظف به پرداخت آن میشود، پیدا کرده است، بنابراین مطالبه اصلی کارگران یک زندگی خوب و معمولی است که از طریق آن بتوانند دغدغههای زندگیشان را رفع کنند. این دغدغهها سالست که وجود دارد اما بیتدبیریهای حاکم بر مدیریت اقتصادی و اجتماعی به گونهای بوده است که سال به سال شکاف و فاصله بین طبقه کارگر و طبقات دیگر بیشتر شده است.آنچه برای طبقه کارگر و طبقات کم درآمد به جز افزایش تولید ملی ضروری است، نحوه و سیستم توزیع است. ما سالهایی داشتیم که رشد اقتصادی بالا بوده اما چون مکانیزمهای حاکم بر تولید به گونهای بوده است که ماحصل آن در اختیار گروه اندکی قرار گرفته، به نفع کارگران تمام نشده است. اگر سیاستگذار میخواهد مشکلات طبقات کم درآمد به خصوص کارگران را حل کند، نیاز به تدابیر ویژه دارد. متاسفانه بخشی از اقتصاددانها بر سرمایهگذاری و رشد اقتصادی تاکید میکنند اما در حال حاضر باید بر رشد فقرزدا و رشد اشتغالزا تاکید شود. میتوان رشد اقتصادی داشت ولی نه اشتغال ایجاد شود و نه کاهش فقر اتفاق بیفتد و نه حتی توزیع درآمد به شکل مطلوب حاصل شود. بنابراین به جز اینکه در نظام ارزشی ما معیشت مردم اهمیت ندارد، اشکال دیگر در سیاستگذاری دولتها است که بر رشد اشتغالزا و فقرزدا تمرکز نشده است. چراکه تنها رشدی که عواید و منافع آن بین اکثر مردم توزیع شود میتواند کشور را از وضعیت فعلی و طبقه کارگر را از این شرایط نجات دهد. در غیر این صورت تاکید صرف بر رشد هیچ کمکی به طبقه کارگر نمیکند. ضمن اینکه ما با مشکل تحریمها هم مواجه هستیم و کاهش شدید درآمد ملی باعث شده است طبقه کم درآمد از جمله کارگران آسیب بیشتری ببیند.در شرایط فعلی گریزی از سیاستهای یارانهای مثل کوپن، سهمیهبندی یا کمکهای مستقیم برای گروههای ضعیف نیست. البته مخاطب این سیاستها باید کسانی باشند که در جامعه قادر به کار نیستند. اینها جزو اصول یک اقتصاد رفاهی در جوامع مختلف است. اما اگر واقعا میخواهیم به کارگران کمک کنیم، باید به دنبال سیاستهای اشتغالزا برویم، آن هم شغلهایی که درآمدشان برای رفع نیازهای حداقلی به اندازه کافی باشد. بنابراین یارانه به طور معمول فقط باید به افراد فاقد توان کار تعلق بگیرد و برای بقیه باید شغل ایجاد شود تا از طریق درآمدهای خودشان زندگی عزتمندانهای داشته باشند و دستشان در مقابل دولت دراز نباشد. اما در شرایط فعلی که اشتغالزایی از سوی دولت (حتی اگر دولت توانش را داشته باشد) طول میکشد و عدهای زیادی هستند که توان کار دارند اما به دلیل بیتدبیریهای گذشته بیکار شدند، طبیعی است که دولت مجبور است از سیاستهای کوپنی استفاده کند، ولی این سیاستها باید کوتاه مدت باشد و به جای آن در بلندمدت باید فرصت شغلی ایجاد شود تا افراد و کارگران عزتمندانه زندگی کنند.ممکن است در کوتاه مدت افزایش دستمزد کارگران کمک کننده باشد، ولی به این وضعیت توهم پولی هم میگویند. یعنی درآمد اضافه میشود ولی تورم هم به همان اندازه اضافه میشود و عملا قدرت خرید تغییر چندانی نمیکند. این تصمیم اگرچه در کوتاه مدت میتواند به نفع طبقه کارگری که شاغل است باشد اما تبعات منفی هم دارد، اگر در کنار این نوع سیاستها افزایش تولید ملی و توزیع درآمد از طریق ایجاد اشتغال نباشد، زیان آن بیشتر از منافعاش خواهد بود. درکنار آن بسیاری از بنگاههای کوچک و متوسط که تکنیکشان کاربری است و اشغال بالایی دارند، توان پرداخت این میزان دستمزد را ندارند و بنابراین یا کارگرانشان را اخراج میکنند که این روند به افزایش بیکاری کمک میکند و یا تعطیل میشوند که باز هم بیکاری زیادی به همراه میآورد.