کد خبر: ۸۷۶۱
تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۱:۱۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
جنگ شروع شد. این کوتاه‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین خبر در 10 روز اخیر است. جنگی که مردمان سرزمین اوکراین را آواره کرده تا خانه، زندگی، کار و درس را رها کنند و تنها برای نجات جان‌، خودشان را به مرزها برسانند. این قصه تمام جنگ‌هاست. مردمانی که به‌ناچار زندگی‌شان را جا می‌گذارند و آرزوهایشان را با خود می‌برند.


به‌ناز مقدسی| جنگ شروع شد. این کوتاه‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین خبر در 10  روز اخیر است. جنگی که مردمان سرزمین اوکراین را آواره کرده تا خانه، زندگی، کار و درس را رها کنند و تنها برای نجات جان‌، خودشان را به مرزها برسانند. این قصه تمام جنگ‌هاست. مردمانی که به‌ناچار زندگی‌شان را جا می‌گذارند و آرزوهایشان را با خود می‌برند.

برداشت اول:

«همه زندگی و وسایلم را گذاشتم و فقط با یک کوله‌پشتی از کی‌یف راه افتادیم. نمی‌دانستیم قرار است چقدر راه برویم یا اصلا کجا باید برویم! هیچ حمایتی هم از ما نشد. حتی یک ماشین دنبال‌مان نیامد. جنگ شروع شده بود و آن روز هیچ تاکسی و اتوبوسی در خیابان کار نمی‌کرد. حدود 15 کیلومتر پیاده‌روی کردیم که تازه برسیم به ایستگاه قطار.» این روایت «اصلان» است؛ دانشجوی دندانپزشکی  در کی‌یف، پایتخت اوکراین. او تا همین چند روز پیش باور نداشت که جنگ شروع خواهد شد، اما با شروع بمباران، شهر تعطیل شد. درگیری‌ها تا خیابان‌های اطراف محل اقامت‌شان رسیده بود. صدای مسلسل‌ها و تیراندازی تنها صدایی بود که در خیابان می‌پیچید. اصلان از تجربه شروع جنگ می‌گوید: «من متولد 65 هستم و چیزی از 8 سال جنگ تحمیلی یادم نیست و فقط از آن شنیده بودم، اما شنیدنش با تجربه‌اش خیلی فرق دارد. روزی که جنگ در اوکراین شروع شد، من و دوستانم از ترس اینکه موشک به خانه‌مان نخورد تا صبح نخوابیدیم. این یک تجربه مشترک بین همه مردم بود. هر 10 دقیقه صدای انفجار می‌آمد و صدا در شهر می‌پیچید. نمی‌دانستیم صدا از کجاست. اکثر مردم در حال ترک  کی‌یف بودند و شهر شبیه شهرهای زامبی‌زده شده بود. تقریبا چهار شب این بساط بود. من کل روز از استرس نمی‌توانستم لب به غذا بزنم. حتی دو، سه بار هواپیما به قدری نزدیک به پشت بام رد شد که شیشه‌های پنجره‌ها می‌لرزید.»


دیدن تصاویر ویدیویی از حمله به مناطق مسکونی، اصلان را مجبور به ترک کی‌یف کرد. او چند روز پیش با 20 نفر از ایرانی‌ها راهی مرز شد تا خود را به لهستان برسانند. او می‌گوید یک گروه بودند که کم‌کم از هم جدا شدند و هرچه به سمت مرز بیشتر پیش رفتند از تعدادشان کم شد. یک عده خودشان را به مرزهای دیگر رسانند و عده‌ای از مرز کراکوف وارد خاک لهستان شدند

دیدن تصاویر ویدیویی از حمله به مناطق مسکونی، اصلان را مجبور به ترک کی‌یف کرد. او چند روز پیش با 20 نفر از ایرانی‌ها راهی مرز شد تا خود را به لهستان برسانند. او می‌گوید یک گروه بودند که کم‌کم از هم جدا شدند و هرچه به سمت مرز بیشتر پیش رفتند از تعدادشان کم شد. یک عده خودشان را به مرزهای دیگر رسانند و عده‌ای از مرز کراکوف وارد خاک لهستان شدند: «ما از مرز کراکوف آمدیم که یک مقدار راحت‌تر بود، اما دو نفر از پسرها که در گروه ما بودند هنوز پشت مرز مانده‌اند و نتوانستند بیایند. ما چون پاسپورت ایرانی داشتیم مشکلی نداشتیم و راحت رد شدیم. اما در مرز که بودیم، می‌دیدیم که به پسرها و مردهای 16 تا 60 سال اجازه خروج از مرز اوکراین داده نمی‌شد.»

او حالا نه اینکه خوشحال باشد، اما با رسیدن به یک نقطه امن نفس راحتی می‌کشد: «بیشتر بچه‌ها خوشحال هستند که آمدند و رسیدند به لهستان، چون خیلی اتفاقی بود. به راحتی از مرز لهستان رد شدیم، برای همین یک مقدار ذوق‌زده هستیم. سفارت ایران در لهستان برای ما هتل گرفت و تا الان دو وعده غذای گرم به بچه‌ها داده‌اند، ولی سفارت ایران در کی‌یف کاری برای ما نکرد.»

برداشت دوم:

«من هنوز داخل کی‌یف هستم.» این را پدرام می‌گوید، آن هم درست در شرایطی که جنگ آغاز شده و ارتش روسیه خودش را به مرزهای شمال و شمال شرقی اوکراین رسانده است: «من شهروند دو تابعیتی هستم و می‌توانستم بروم، اما نرفتم. چون با بچه‌های اوکراینی روابط دارم و در داخل خاک اوکراین کارهای دیگری دارم که نمی‌توانم خارج شوم.» اگرچه جنگ باعث شد تا خیلی از ایرانی‌ها یکدیگر را از طریق شبکه‌های اجتماعی در کی‌یف پیدا کنند و با هم راهی مرزها شوند، اما عده‌ای هم مثل پدرام ماندن را به رفتن ترجیح دادند و حالا درست جنگ را لمس می‌کنند: «من متولد 70 هستم و جنگ را ندیده بودم. اما در اوکراین 2 بار انقلاب دیده‌ام. یک بار سال 2005 که برای اولین‌بار توریستی به اوکراین سفر کرده بودم، انقلاب نارنجی اتفاق افتاد. سال 2014 هم دوباره انقلاب شد و مردم رئیس‌جمهوری‌شان را برکنار کردند. من دانشجوی کارشناسی معماری بودم و امسال هم که فعلا  جنگ آغاز شده.»

او هم مثل اصلان و خیلی از ایرانی‌های دیگر می‌گوید انتظار شروع جنگ را نداشته: «اصلا فکرش را نمی‌کردم جنگ شود. تصورم این بود که در قلب اروپا و بعد از جنگ شوروی که 30 سال از آن می‌گذرد، دیگر جنگی اتفاق نیفتد. اما صبحی که جنگ آغاز شد، من خواب بودم. وقتی بیدار شدم و تلفنم را باز کردم، بیش از 60 تماس از دست رفته داشتم. مادرم هم  همین جا زندگی می‌کند. به او زنگ زدم و گفت اینجا نزدیک ما بمب زدند و با صدای انفجار از خواب پریده بود. هیچ‌کس انتظار چنین اتفاقی را نداشت، اما اوضاع به یک‌باره قمر در عقرب شد.»

هرچند آن روز نه تنها پدرام بلکه خیلی از اوکراینی‌ها هم جنگ را جدی نگرفته بودند و در میان شعله‌های آن، خودشان را به محل کارشان رساندند: «روز اول همه جا باز بود و هنوز هیچ شغلی تعطیل نشده بود. با بچه‌های محل کارم صحبت کردم و آنها هم منتظر بودند تا ببینند چه اتفاقی می‌افتد، اما شرایط هر لحظه بدتر و بدتر می‌شد.»

جنگ برای آنهایی که هنوز آن را باور نداشتند با اعلام حکومت نظامی، صدای آژیر و ورود نیروهای روسی به ماریو پل جدی‌تر شد: «وقتی مجلس با قاطعیت به زلنسکی، رئیس‌جمهوری اوکراین، اختیار تام داد، متوجه شدیم اوضاع دیگر اصلا خوب نیست.»

بعضی از روزها در شهر تردد دارم و شهر کاملا حالت نظامی دارد، اما نیروهای روسی به هیچ عنوان داخل شهر کی‌یف نیستند، داخل استان کی‌یف هستند، مخصوصا شمال یا شرق این استان. من دو، سه ماشین سوخته داخل منطقه کریشنا دیدم که شمال شرقی‌ترین نقطه کی‌یف است، ظاهرا آنجا درگیری بوده و حتی شنیدم یک تانک را هم منهدم کردند.

این تجربه پدرام از آغاز جنگ در اوکراین است. او که هنوز در کی‌یف مانده، از آنجا خبرهای دست اولی دارد: «بعضی از روزها در شهر تردد دارم و شهر کاملا حالت نظامی دارد، اما نیروهای روسی به هیچ عنوان داخل شهر کی‌یف نیستند، داخل استان کی‌یف هستند، مخصوصا شمال یا شرق این استان. من دو، سه ماشین سوخته داخل منطقه کریشنا دیدم که شمال شرقی‌ترین نقطه کی‌یف است، ظاهرا آنجا درگیری بوده و حتی شنیدم یک تانک را هم منهدم کردند.»

پدرام که حالا در میانه جنگ است به مدیریت بحران هم انتقاد دارد: «سفارت قول داده بود که یک‌سری از بچه‌ها را با ماشین‌ها و ون‌هایی که در اختیار دارد به لب مرز برساند، اما سرآخر هم به ما زنگ زدند و گفتند ماشین‌هایمان سوخت ندارد و خودتان باید به ایستگاه راه‌آهن بروید. فکر کنم فقط چهار، پنج نفر را جابه‌جا کردند.»

او از قلب کی‌یف به ما می‌گوید که داخل شهر در سوپرمارکت‌های بزرگ مواد غذایی وجود دارد و فعلا مشکلی در کمبود غذا نیست. فقط کمبود سوخت وجود دارد و چون یک‌سری از پمپ بنزین‌ها تعطیل هستند، برای بنزین باید در صف‌های طولانی ایستاد. ترافیک هم یکی از معضلاتی است که مردم اوکراین و طبیعتا ایرانی‌ها گرفتار آن هستند. پدرام می‌گوید همین دیروز پنج ساعت و نیم پشت ترافیک یک مسیر یک و نیم کیلومتری بوده است.»

حالا ساکنان شهر، بیشتر شب‌ها و حتی روز را در پناهگاه‌ها می‌مانند. پناهگاه‌هایی که از زمان جنگ شوروی در همه محله‌های اوکراین ساخته شده و در حال حاضر امن‌ترین جای کی‌یف برای پناه گرفتن است. پدرام می‌گوید 90 درصد آپارتمان‌ها در طبقه پایین ساختمان پناهگاه دارند؛ پناهگاه‌های ضد بمبی که حالا خانه آنهاست.

برداشت سوم:

«ما تا دقیقه 90 ایستادیم و الان اینجا محاصره شده‌ایم و امکان خروج نداریم.» طاها یکی از ایرانی‌هایی است که به قول خودش برای کمک به ایرانی‌های دیگر در اوکراین مانده و حالا هم راه خروج ندارد. آنهایی که توانستند از شرایط جنگی فرار کنند، کسانی هستند که بلافاصله بعد از حملات روسیه خودشان را به ایستگاه قطار رساندند و از اوکراین به سمت لهستان و مجارستان رفتند. او می‌گوید در اوکراین 2 هزار و 300 ایرانی مقیم هستند و حالا مشخص نیست که در شرایط جنگی چه تعداد از اینها توانسته‌اند از اوکراین خارج شوند: «سفارت هم اطلاعی ندارد که چند نفر خارج شده‌اند. یک تعداد به صورت شخصی، گروهی و دانشجویی به سمت مرزها حرکت کردند، بنابراین نمی‌شود برآورد دقیقی داشت، اما فکر می‌کنم حدود 70 درصد از ایرانی‌ها خارج شده‌اند و 30 درصد دیگر مثل من گیر افتاده‌اند.»

در اوکراین 2 هزار و 300 ایرانی مقیم هستند و حالا مشخص نیست که در شرایط جنگی چه تعداد از اینها توانسته‌اند از اوکراین خارج شوند. یک تعداد به صورت شخصی، گروهی و دانشجویی به سمت مرزها حرکت کردند، بنابراین نمی‌شود برآورد دقیقی داشت، اما فکر می‌کنم حدود 70 درصد از ایرانی‌ها خارج شده‌اند و 30 درصد دیگر مثل من گیر افتاده‌اند

الان تنها شهری که حمله جدی در آن صورت می‌گیرد، کی‌یف، پایتخت اوکراین است، اما شهرهای مرزی مثل خارکف و خرسون  هم کاملا درگیر جنگ شده‌اند. روایت طاها از تنها امید ایرانی‌هایی که در کی‌یف گیر افتاده‌اند، تلخ است و مثل سرنوشت نامعلوم: «امید من و همه کسانی که هنوز در شهر کی‌یف هستند تفاهم است. امیدواریم صلح شود. ایرانی‌هایی که باقی ماندند امیدشان به این است، اما اگر این اتفاق نیفتد هر طور شده باید خودمان را به مرزها برسانیم.»

نام:
ایمیل:
* نظر: