واقعیتهای ناراحتکنندهای به صورت همزمان در جغرافیای ایران در حال رخ دادن است.
کمآبی، خشک شدن تالابها و مابقی بحرانهای زیست محیطی، ویروس کرونا و البته روند کند واکسیناسیون را اگر در کنار وضعیت بحرانی اقتصاد قرار دهیم نتیجه آن است که در وضعیت نیمه بحرانی و خطرناک قرار داریم.
ابرچالش، بحران و وضعیت خطیر و حساس، واژههایی هستند که به واسطه تکرر استفاده از آنها تهی از ضربه زنندگی به تصمیمسازان در شرایط فعلی شده است. نمونه آن را میتوان در گفتههای رئیس سازمان محیط زیست دید که خشک شدن تالابها را امری طبیعی می داند در حالی که خود او سالها پیش و زمانی که در قدرت نبود نسبت به از بین رفتن آبهای زیرزمینی بارها هشدار داده بود. نکته درواقع اینجاست که برای حل چالشهای پیش رو ابتدا باید درک درستی از پذیرش واقعیت بحران داشت. در واقع پذیرش وجود بحران و بعد اقدام برای حل آن. آنچه مشخص است ما با پدیده انکار بحران روبرو هستیم. در روانشناسی نیز اگر به ما خبر بدهند که قرار است تا چند ماه دیگر زنده نباشیم در مرحله نخست آن را انکار میکنیم و بعد چار حالات دیگر مانند خشم، چانهزنی و افسردگی قرار میگیریم. این موضوع در مدیریت بحرانهای کشور نیز به چشم میخورد. نکته قابل توجه دیگر اما خطای شناختی در خصوص ریشهیابی مشکل و یا در برخی مواقع دادن آدرس غلط است. به واقع میدانیم که کندی واکسیناسیون در ایران و یا بسیاری از مشکلات اقتصادی ناشی از تحریم است. اما باز توپ آن را مدام در زمین یکدیگر جابهجا میکنند.
بنابراین به نظر میرسد در گام نخست باید به پذیرش واقعیت بحران در کشور رسید و در گام بعد این بحرانها را با تغییرات سریع در سیستم فرسوده تصمیمگیری که همان تصمیمگیری برنامهریزی نشده و دقیقه نودی است ایجاد کرد. به واقع مشکلات امروز کشور فراتر از دعواهای سیاسی قرار دارند و درصورت انفعال در اقدام عاجل درخصوص آن، می تواند مانند یک بمب ساعتی همه نظم اجتماعی را تحت تاثیر قرار دهد.
واقعیت این است که برای رسیدن به راه حل چارهای جز خردورزی در سیاستگذاری نیست. باید واقع بینی را جایگزین هیجان محوری و شعار زدگی کرد. مرحله به مرحله برای مشکلات به دنبال راه حل بود و در سیستم معیوب اداری و اقتصادی کشور تحولات عمیق ایجاد کرد. سیستمی که به وضوح شایستگان را به صورت خودکار و سلیقهای حذف و افراد ناکارآمد را جایگزین میکند. یادمان باشد مردم انگیزه های خود را برای همراهی با دولتمردان برای بهبود وضعیت از دست داده اند. از سوی دیگر میلیونها ایرانی در خارج از مرزهای این کشور ذهن و سرمایه خود را در جای دیگر خرج می کنند، چرا که امیدی به آینده خود در این جغرافیا نداشته اند شاید بتوان حالا امیدوار بود در وضعیتی که تصمیم سازان به لحاظ تفکر سیاسی یکدست شده اند شاید دیگر خبری از تندروی های کارشکنانه نباشد و بتوان به خردورزی بیشتر برای به نتیجه رسیدن تعاملات و توافقات بینالمللی و حل مشکلات دیگر اقدام کرد. هرچند در وهله نخست باید بپذیریم که وضعیت در مرحله نیمه بحرانی است.