جزيياتي كه حالا فرضيه ريشهدار بودن اختلالات رواني شديد در والدين مقتول را بيش از روزهاي گذشته تقويت ميكند.
ديروز، قاضي محمد شهرياري؛ سرپرست دادسراي امور جنايي تهران، در گفتوگو با خبرنگاران، اعلام كرد كه اكبر خرمدين، علاوه بر اعتراف به قتل فرزند خود بابك، به قتل دختر و داماد خود هم اعتراف كرده آن هم در حالي كه در طول 10 سال گذشته و پس از به قتل رساندن ايشان، وانمود ميكرده كه آنها مفقود شده يا در كشور ديگري مقيم شدهاند.
شهرياري در توضيحات بيشتر درباره اعترافات جديد پدر مرحوم بابك خرمدين گفت: «پدر بابك، 4 فرزند به نامهاي آرزو متولد 51، بابك متولد 53، افشين متولد 54 و آذر متولد 61 دارد. آرزو در ابتدا ازدواج كرده اما سال 88 از همسرش جدا شده و سپس به عقد پسرعمهاش درآمده بود و از بيماري اماس رنج ميبرد. پدر بابك مدعي شده كه همسر آرزو به نام فرامرز مشكلات اخلاقي داشته و دخترشان را كتك ميزده و آزار ميداده. درنهايت، پدر، سال 90، داماد خانواده را پس از بيهوش كردن، به قتل رسانده و جسدش را پس از مثله كردن، به خارج از خانه منتقل كرده و در سطل زباله انداخته است. پدر بابك مدعي است در ابتدا پس از قتل فرامرز، خانواده مقتول اعلام فقدان كرده بودند اما پدر بابك به آنها ميگويد كه ماشين فرامرز را در نزديكي فرودگاه پيدا كرده و مدعي ميشود كه فرامرز در كار قاچاق انسان بوده و افراد قاچاقچي را به مرز ميبرده و با اين پوشش فكر، خانواده را از پيگيري پرونده منحرف كرده است. براساس اعترافات متهمان، سال ۹۷ هم دخترشان؛ آرزو را با توجيه اينكه آرزو دچار انحرافات اخلاقي و گرفتار مصرف مواد مخدر و درگير ارتباط با افراد غريبه بوده، توسط قرصهايي كه در غذاي او ريخته بودند، بيهوش ميكنند و به قتل ميرسانند و پس از مثله كردن، در خيابانها پراكنده ميكنند. پس از آن، متهمان وانمود ميكنند كه دخترشان به تركيه رفته كه پس از دستگيري متهمان و طبق بررسيهايي كه انجام شد، هيچ مدركي مبني بر خروج آرزو از كشور و اقامت او در تركيه پيدا نكرديم و كذب بودن اظهارات پدر بابك در اين بررسيها مشخص شد. البته ما در همان روز نخست بازداشت والدين بابك، اين احتمال را ميداديم كه آنها مرتكب دو فقره قتل ديگر شده بودند و اطمينان داشتيم كه دختر آنها (آرزو) مفقود شده است. اكنون نيز بايد تحقيقات بيشتري انجام شود كه آيا فرد يا افراد ديگري از اين خانواده مفقود شدهاند يا خير اما به نظر نميرسد فقدان ساير بستگان اين خانواده مطرح باشد.» در حالي كه برخي شبهات از جنون آني متهمان در زمان ارتكاب قتل خبر ميداد، شهرياري با استناد به اظهارات كارشناسان سازمان پزشكي قانوني كشور اعلام كرد كه اكبر خرمدين، بيش از 95درصد از سلامت عقلي و رواني برخوردار است و گفت: «به نظر ميرسد پدر بابك در سلامتي كامل به سر ميبرد و جنون نداشته هرچند بايد معاينات مجدد انجام شود. اما پدر بابك جزييات قتلها و اسامي و مطالب ديگر را به خوبي بيان ميكند و اين ميتواند دليلي بر صحت رواني او باشد.»در حالي كه به گفته سرپرست دادسراي امور جنايي تهران، خانواده بابك از 60 سال قبل در منطقه اكباتان سكونت داشتند، تحقيقات براي يافتن ساير اجزاي جسد بابك و همچنين جسد آرزو و فرامرز در جريان است.شهرياري همچنين در رد شائبههاي مربوط به تعصبات مذهبي والدين به عنوان دليل به قتل رساندن بابك خرمدين تاكيد كرد: «پدر بابك بيشتر تفكرات ملي دارد تا مذهبي و حتي به خاطر همين تفكرات و تعلق خاطر به بابك خرمدين (سردار ايراني) نام خانوادگي خود را عوض كرده بود. پدر بابك عنوان كرده كه حق داشته بابك را به خاطر فساد اخلاقياش به قتل برساند و اعتقاد دارد كه آدم بايد پاك باشد. مادر بابك خرمدين نيز عنوان ميكند كه تحت فشار همسرش نبوده و از تمام ماجراها باخبر بوده است.»اظهارات شهرياري، ديروز به دنبال توضيحات فرمانده نيروي انتظامي تهران بزرگ تكميل شد و سردار حسين رحيمي در جمع خبرنگاران اعلام كرد: «متهم نشاني محلهايي كه اجساد داماد و دخترش را در آن نقاط انداخته بود اعلام كرده و تحقيقات در اين باره و همچنين از دو فرزند ديگر اين خانواده در حال انجام است.»
به توضيحات مقامات قضايي و انتظامي، بايد اظهارات والدين بابك خرمدين را هم اضافه كرد. ديروز، پدر و مادر اين كارگردان سينما با حضور در جلسه بازپرسي در دادسراي جنايي توضيحات ديگري درباره ارتكاب به اين جنايات دادند در حالي كه اكبر خرمدين، هنگام انتقال به جلسه بازپرسي، در مقابل دوربين عكاسان، انگشتان دستهايش را به نشانه پيروزي V بالا برد. متهم به قتل، در جلسه بازپرسي، در توضيح علت انتخاب نام بابك براي پسر ارشدش گفت: «چون اين نام ضدعرب بود. عربها ۲۷۰ سال بر ما حكومت كردند. بابك ۲۲ سال با اعراب جنگيد و سبب شد كه توانستيم اعراب را از ايران پاك و مقدس بيرون كنيم.»
اين متهم در پاسخ به قاضي شهرياري، با تاكيد بر اينكه از ۹ سالگي و تا 19 سال قبل پس از يك عمل جراحي، نماز و روزهاش ترك نشده، در توضيح جزييات ديگري از عقايد خود گفت: «من با عربها مشكل دارم. دوستشان ندارم. قدرت داشته باشم كل عربها را از بين ميبرم. من ائمه اطهار را ميپرستم، دوستشان دارم و پيرو مكتب علي و محمد هستم. حضرت علي(ع) ميگويد بهترين سرمايه يك انسان فرزند نيك است منتها فرزندان من زماني كه دانشگاه رفتند من بالاسرشان نبودم و خانمم نميتوانست آنطور كه شايسته است جاي من را پر كند. حالا هم از هيچ كدام از قتلهايي كه كردم عذاب وجدان ندارم. كابوسي به سراغم نميآمد چون احساس گناهي نميكردم و كساني را كه كشتم، فساد اخلاقي بالايي داشتند.»
مادر بابك خرمدين نيز در دادسراي جنايي در توضيح احوال روحي و رواني خود پس از به قتل رسيدن فرزندانش؛ آرزو و بابك گفت: «اصلا ناراحت نيستم چون خيلي زجر كشيدم و از دستشان اذيت شدم. كدام مادري راضي ميشود بچهاش را بكشد؟ اگر به قبل برگردم هم همين كار را ميكنم مگر اينكه خوب و مهربان باشند. بابك من را ميزد. رويم نميشود بگويم با من چه كار ميكرد. من با شوهرم رابطه خيلي خوبي دارم. نه مرا ميزد، نه فحشهاي بد به من ميداد. ما با هم تصميم به قتل بابك گرفتيم. همسرم گفت بابك را به قتل برسانيم، من نيز قبول كردم، يعني به صورت مشترك تصميم گرفتيم، بعد از قتل قصد داشتيم به پاسگاه برويم و بگوييم بابك را كشتيم اما ماموران رسيدند. بابك، به قتل رسيدن خواهرش را فهميده بود. ولي برايش مهم نبود. نپرسيد. فقط ميگفت آرزو نه زنگ ميزند، نه خبري ازش هست، نكند بلايي سر آرزو آمده و كشته شده.»
ديروز، پس از انتشار توضيحات مقامات قضايي و انتظامي، خبري هم در مورد مشكلات خانوادگي فرزندان خرمدين منتشر شد و يكي از دوستان مرحومه آرزو خرمدين، در گفتوگو با خبرگزاري ركنا مدعي شد كه فرزندان اين خانواده دچار مشكلات متعدد با والدينشان بودهاند و گفت: «فكر ميكرديم آرزو رفته استانبول، يعني پدرش اينگونه گفت. مدتي از آرزو خبر نداشتيم، ناگهان ديگر نه تلفن جواب ميداد و نه به كافهاي كه هميشه ميرفتيم، ميآمد. وقتي براي ديدارش به خانهشان رفتيم، پدرش در را باز كرد و گفت كه آرزو به استانبول رفته. برايمان باور كردني نبود كه آرزو ازدواج كرده و به استانبول رفته باشد زيرا شرايط جسمي آرزو با توجه به بيماري شديدي كه داشت ذهنمان را به هر سويي براي نبودنش ميكشيد جز، ازدواج و مهاجرت به تركيه و ساكن شدن در استانبول. فكر كرديم شايد به خاطر شرايط جسمي ناشي از بيماري اماس، خانوادهاش او را به آسايشگاهي بردهاند. حتي به آسايشگاه كهريزك نيز فكر كرديم ولي در دورترين نقطه ذهنمان هم فكر نميكرديم كه پدرش، آرزو را كشته باشد.» اين دوست قديمي دختر خانواده خرمدين در ادامه توضيحاتش از قول دختر مرحومه خانواده خرمدين ادعا كرد كه آرزو، از سن 8 سالگي توسط پدرش مورد تعرض قرار ميگرفته اما مادر، با وجود اطلاع از اين اتفاق، فقط از دختر خود خواسته كه ساكت باشد و به هيچ كسي چيزي نگويد.
دوست مقتوله در ادامه توضيحاتش به ركنا گفت: «به خانه آنها رفت و آمد داشتيم. پدر و مادرش، زن و مرد آرامي بودند. پدرش نظامي بود. رفتار مردان نظامي كمي جدي است ولي مرد آرامي بود. مادرش هم زني آرام بود. افشين؛ برادر آرزو هم شعر ميگفت و روحيه خاص خودش را داشت. بابك هم پسر آرام و بيآزاري بود.»
اولين خبر هم تكاندهنده بود
بامداد يكشنبه 26 ارديبهشت ماه امسال، ماموران كلانتري 135 آزادي، توسط تماس تلفني كارگران شهرداري، از پيدا شدن جسد مثله شده يك مرد در يكي از سطلهاي زباله فاز 3 شهرك اكباتان مطلع شدند.
به گزارش ركنا، به دنبال اين اعلام، تيمي از ماموران براي تحقيقات به محل رفته و در سطل زباله، با چمداني حاوي سرشانه، 2 كف دست، 2 بازو و 2 مچ پاي يك انسان مواجه شدند. به دنبال كشف اين آثار جرم، تيمي از ماموران اداره 10 پليس آگاهي تهران همراه بازپرس محمدجواد شفيعي از شعبه 5 دادسراي امور جنايي تهران و تيم تشخيص هويت براي بررسي موضوع در محل حاضر شدند. بررسيهاي ابتدايي نشان از آن داشت كه تكههاي جسد كشف شده، متعلق به مردي است كه چند ساعتي از مرگ او بر اثر يك جنايت ميگذرد. تيم جنايي در ادامه با دستور بازپرس ويژه قتل، تحقيقات ميداني را براي بررسي دوربينهاي مداربسته نصب شده در محل رها شدن اين چمدان آغاز كردند و جسد تكه تكه شده براي تحقيق به پزشكي قانوني منتقل شد.
به استناد اين گزارش، كارآگاهان در گام نخست به سراغ يكي از نگهبانهاي ساختمان كه در نزديكي محل پيدا شدن جسد مثله شده بود رفتند كه مرد نگهبان در تحقيقات عنوان كرد كه اين كيسه و چمدان از بيرون ساختمانهاي فاز 3 شهرك اكباتان به اين سطل زباله منتقل شده و از آنجا كه ساختمانها مجهز به شوتينگ زباله است، كارگران در محل شوتينگ بستههاي زباله را مورد بازرسي قرار ميدهند كه وسيلهاي سرقت نشده باشد و به همين دليل، اگر داخل ساختمان اين جنايت رخ داده بود، جسد بايد در محل شوتينگ پيدا ميشد.
بنا به همين گزارش، با گذشت 6 ساعت از پيدا شدن جسد تكه تكه شده، كارشناسان پزشكي قانوني با انگشتنگاري از دستان جسد مثله شده موفق به شناسايي هويت او شدند؛ جسد مثله شده متعلق به بابك خرمدين؛ كارگردان سينما بود كه به دنبال شناسايي هويت مقتول، تيم جنايي با دستور بازپرس ويژه قتل به سراغ خانواده اين كارگردان سرشناس ساكن در فاز يك شهرك اكباتان رفتند و با حضور در خانه پدر و مادر بابك خرمدين، تحقيقات را آغاز كردند كه در همان ابتدا پدر و مادر اين كارگردان به قتل فجيع پسرشان اعتراف كردند و با دستور بازپرس شفيعي بازداشت شدند. يك روز بعد از دستگيري و صبح روز 27 ارديبهشت، اكبر خرمدين؛ پدر مقتول، همراه همسرش و در حالي كه دستبند و پابند به دست و پاها داشت، همراه ماموران بدرقه پليس آگاهي تهران به شعبه 5 دادسراي امور جنايي تهران منتقل شده و يكي پس از ديگري پيش روي بازپرس جنايي اعتراف كردند. بنا به اين گزارش، پدر مقتول، مرد 81 سالهاي است كه حتي هنگام ورود به شعبه پنجم دادسراي امور جنايي تهران هم، چهرهاي آرام و خونسرد داشت و در همان ابتداي اعترافاتش، بابت قتلي كه انجام داده بود، شكرگزاري كرد. اين پيرمرد 81 ساله، در اعترافات خود و در توجيه علت ارتكاب اين جنايت و به قتل رساندن فرزند خود، در حضور بازپرس محمدجواد شفيعي گفت: «پسرم از بچگي ما را اذيت ميكرد. با هر بدبختي كه بود او را بزرگ كردم، هميشه از مدرسه اخراج ميشد و يك روز آرام نداشتيم اما با كار و تلاش توانستم او را راهي دانشگاه كنم. پسرم فوق ليسانس گرفت و به تدريس فيلمسازي و كارگرداني در دانشگاه كرج مشغول شد و فيلمي هم ساخت كه در جشنواره جايزه گرفت. بعد از شيوع كرونا، كلاسهاي دانشگاه به صورت آنلاين بود و بابك هفتهاي 3 روز به بهانه اينكه به شاگردانش درس خصوصي بدهد آنها را به خانه ميآورد و جالب اين بود كه بابك فقط دانشجويان دختر را به خانه ميآورد و نميدانستيم كه همه آنها دانشجوهايش بودند يا نه. پسرم با دخترها به داخل اتاق ميرفت و از مادرش ميخواست براي خودش و ميهمانش غذا درست كند و مادرش از آنها پذيرايي ميكرد در حالي كه ميدانستيم پسرم با اين دختران، در خانه رابطه جنسي برقرار ميكند. از رفتارهاي پسرم خسته شده بودم. پسرم بارها با من و مادرش درگير شده بود و حتي يكبار قصد داشت با صندلي به سر مادرش بزند كه من خودم را به آشپزخانه رساندم و مانع كار او شدم. از وجود پسرم يك روز آرام نداشتم و جانمان به لبمان رسيده بود. روز جمعه 24 ارديبهشت با بابك براي ورزش در محيط شهرك اكباتان بوديم كه براي او خط و نشان كشيدم و گفتم حاضرم خودرويم را بفروشم و ارث تو را از خانه بدهم تا براي خودت يك خانه اجاره كني و ديگر كاري به ما نداشته باشي كه بابك با لبخند عنوان كرد كه من هيچ جايي نميروم و جسدم از خانهتان بيرون ميرود. بابك را تهديد كردم كه اگر نروي به يك نفر ۱۰ ميليون تومان ميدهم كه تو را ناپديد كنم كه بابك ادعا كرد كه من بابكم و كسي نميتواند كاري بكند. وقتي به خانه آمديم به همسرم گفتم كه بابك رفتني نيست كه مادرش گفت او را بكشيم و من هم پذيرفتم. ظهر جمعه بود، ناهار آبگوشت مرغ داشتيم. همسرم غذا را آماده كرد و براي بابك غذا ريخت و به اتاقم آمد و گفت داخل ظرف غذاي بابك قرصهاي خوابآور ريخته است. از آن زمان ديگر هوشيار بودم كه نقشه را عملي كنم. بابك كلاس داشت و ناهار نخورد و شب هم گفت كه غذا در بيرون خانه خورده و ميل به غذا ندارد و فردا ظهر ناهارش را داغ كرد و خورد و بعد از آن روي مبل نشست. عصر شنبه، بابك نيمه بيهوش از اتاق بيرون آمد، از روي صندلي به زمين افتاد و چهار دست و پا به سمت آشپزخانه رفت و كنار يخچال بود كه پاي او را با بند پوتين بستم و سپس بست كمربندي را دور گردنش انداختم و با كشيدن آن و قفل كردن بست كمربندي تلاش كردم تا او خفه شود و در اين زمان با چاقو ۳ ضربه به سينهاش زدم. همسرم شاهد صحنه قتل بود و پس از قتل به كمك همسرم جسد را به داخل حمام بردم و با چاقو و ساطور شروع به تكه تكه كردن جسد بابك كردم، چون نميتوانستم جسد را از خانه بيرون ببرم. تكههاي جسد را داخل ۸ كيسه زباله بستهبندي كردم. ۶ بسته را داخل ۳ چمدان و ۲ بسته ديگر را در همان كيسههاي زباله گذاشتم. تكه تكه كردن و بستهبندي جسد پسرم، 7 ساعت طول كشيد. بعد از آن همراه همسرم بستهها را داخل آسانسور گذاشتيم و با هم به پاركينگ رفتيم. ۳ چمدان داخل صندوق عقب و ۲ بسته ديگر را روي صندلي عقب خودرو گذاشتم. در ابتدا به سمت اكباتان رفتم و يكي از بستهها را داخل سطل زباله انداختم. سپس به سمت آرياشهر و سعادتآباد رفتيم و بستههاي ديگر را داخل سطل زباله انداختم و در آخر، وقتي به شهرك اكباتان بازگشتم، آخرين بسته را كه داخل چمدان بود در فاز سوم شهرك اكباتان به داخل سطل زباله انداخته و به خانه بازگشتيم.»
در همان جلسه، مادر مقتول هم در پاسخ به بازپرس شفيعي گفت: «بابك اذيت ميكرد و يك روز راحت از دست او نداشتم. دوستانش كه همگي خانم بودند را به خانه دعوت ميكرد و مرا مجبور ميكرد كه از آنها پذيرايي كنم. حتي به او گفتيم ازدواج كن و از خانه برو، اما نپذيرفت و حتي يكبار تصميم گرفتيم به او فرصت بدهيم كه دست از كارهايش بردارد، اما بابك دست از رفتارهايش بر نميداشت و هر روز ما را با رفتارهايش آزار ميداد كه ديگر با همسرم تصميم گرفتيم او را به قتل برسانيم.»
مادر مقتول افزود: «قرصهاي خوابآور را من در غذايش ريختم. وقتي غذايش را خورد، بيحال شد و من به اتاق رفتم كه ناگهان صداي درگيري او و پدرش را شنيدم. وقتي از اتاق بيرون آمدم ديدم آنها با هم درگير شدند و همسرم با چاقو ضربهاي به گردن بابك زد و سپس چند ضربه به سينهاش زد و بابك روي زمين افتاد. به همسرم كمك كردم و جسد را به داخل حمام برديم، در حمام باز بود و ميديدم همسرم جسد بابك را تكه تكه ميكند.»
به دنبال اين توضيحات اوليه، بازپرس محمدجواد شفيعي از شعبه ۵ دادسراي امور جنايي تهران دستور داد تا پدر و مادر بابك خرمدين براي تحقيقات بيشتر دراختيار كارآگاهان اداره ۱۰ پليس آگاهي تهران قرار گيرند در حالي كه پدر بابك خرمدين، هنگام خروج از اتاق بازپرس، بار ديگر دستانش را رو به آسمان برد و خدا را شكر كرد كه فرزندش را به قتل رسانده و گفت: «با قتل پسرم ديگر به آرامش رسيدم و ديگر هيچ ناراحتي در زندگيام ندارم.»
ديروز خبرگزاري ركنا، گزارشي از واكنشهاي همسايگان و اهالي محل منتشر كرد. به استناد اين گزارش، برخي همسايهها، مدعي شده بودند كه رفتار مادر بابك، گاهي غيرعادي بوده؛ با خودش حرف ميزده و گاهي از نوههايش ميگفته. همسايهها، مفقودي آرزو را به خارج رفتن او ربط دادهاند در حالي كه هيچ فكرش را هم نميكردند در پس زندگي آرام اين خانواده چه جنايتهاي خاموشي وجود داشته است. در ادامه اين گزارش، نگهبان مجتمع محل زندگي خانواده خرمدين هم در توضيح برداشت كلي خود از اين خانواده به خبرنگار ركنا گفته است: «بابك سلامي ميكرد و دستي تكان ميداد و ميرفت. اما يك بار از او در مورد تشابه اسمش با بابك خرمدين پرسيدم. گفتم كه چند كتاب با نام بابك خرمدين در كتابفروشيها ديدهام. بابك، ماجراي آن سردار ايراني را برايم توضيح داد و آنقدر با حوصله برايم تعريف كرد كه هنوز در ذهنم مانده است. بابك گفت كه پدرش بابك خرمدين، سردار ايراني را دوست داشت و اسمش را براي همين بابك گذاشت. ميگفت بابك خرمدين سردار ايراني زرتشتي بوده و در برابر هجوم اعراب تسليم نشد و تنها ماند و دستگير شد. سرانجام توسط خليفه عباسي اعدام شد و جسدش را تكه تكه كردند.»
يكي ديگر از نگهبانان هم در توضيح جزييات بيشتر از وقايع روز شنبه (روز به قتل رسيدن بابك) به خبرنگار ركنا گفته است: «روز حادثه پدر بابك خرمدين از نگهبان شيفت آن روز خواسته بود كليد ورودي پاركينگ را به او بدهد تا بتواند ماشينش را تا مقابل ورودي ساختمان بياورد. او بيماري مادر بابك و ناتواني او را بهانه كرده بود. بعد ماشينش را جلوي در آپارتمان محل زندگيشان پارك كرده بود و با كمك همسرش كيسهها و چمدانهايي كه تكههاي بدن بابك در آن بود، در ماشين گذاشته بود.»
همسايههاي ديوار به ديوار خانواده خرمدين هم به خبرنگار ركنا گفتهاند: «خانواده بابك خانواده آرامي بودند. هيچوقت مورد خاصي از آنها نديده بوديم. پرخاشگري يا دعواي جدياي بين آنها نبود. البته اكبرآقا پدر بابك، كمي عصبي بود و آن وقتها كه بابك نوجوان بود، صداي عربده كشيدنش بر سر او هميشه به خانه ما ميآمد. اما اكبرآقا هيچوقت با همسايهها درگيري و پرخاشگري نداشت. يكي، دو هفته قبل، دست بابك شكسته بود. او را همراه مادرش ديديم كه داشت به دكتر ميرفت. مادرش حتي در اين سن و سال هم پسرش را تنها نگذاشته بود. رابطهشان با هم خيلي طبيعي بود. باورش چقدر سخت است در پشت پرده زندگي همسايهاي كه مثل همه مردم عادي در كنار ما زندگي ميكرد، چنين فاجعهاي رخ دهد كه همه ايران در موردش حرف ميزنند.»