عربستان در گرداب یمن جاوید قرباناوغلی چرا عربستان پس از چند سال و رد درخواستهای مکرر ایران، پا پیش گذاشت و آماده مذاکره با رقیب منطقهای خود شد؟
مؤلفههای تأثیرگذار بر تغییر محسوس در رفتار سیاسی پادشاهی سعودی و ولیعهد بانفوذ این کشور چه بود؟ آیا این روند استمرار خواهد داشت یا اینکه با تغییر شرایط، شاهد بازگشت به نقطه صفر و ادامه منازعه لفظی و دیپلماتیک از یک سو و جنگ نیابتی در یمن، عراق، لبنان و دیگر کشورهای منطقه از سوی دیگر خواهیم بود؟ با وجود غفلت دیپلماتیک دولت تدبیر و امید از منطقه که شاید به دلیل مذاکرات هستهای و دلبستن به تأثیر نتایج توافق مهم بینالمللی در روابط منطقهای بود، از آغازین سالهای دور دوم دولت، وزیر خارجه با مخاطب قراردادن کشورهای منطقه و در رأس آنها عربستان سعودی، بارها خواستار گفتوگوهای تهران-ریاض شد. فراتر از فراخوانهای دیپلماتیک وزیر امور خارجه، ابتکار روحانی در منطقه تحت عنوان «طرح صلح هرمز» نیز در همین راستا ارائه شد. این اقدام نیز با واکنش مثبتی از سوی عربستان مواجه نشد. در تبیین رویکرد جدید عربستان میتوان به چند مؤلفه تأثیرگذار اشاره کرد. اولین و شاید مهمترین عامل، گرفتارشدن پادشاهی در گرداب یمن بود. محمد بنسلمان در آغازین روزهای اعزام نیروهای نظامی به یمن، تصور میکرد در چند هفته و در بدبینانهترین شکل، در چند ماه به غائله حوثیها پایان داده و سیطره خود را بر کشوری که امتداد طبیعی جغرافیای سرزمین پهناور عربستان است، تحکیم خواهد کرد. تصوری که پس از گذشت هفت سال، بیاعتباری آن مشخص شده و عربستان در باتلاق یمن تا خرخره فرو رفته و اینک جنگ را نه در صنعا، عدن، مارب و... بلکه در مراکز صنعتی، پالایشگاهها، فرودگاهها و تخریب زیرساختهای کشور خود احساس میکند؛ جنگی که علاوه بر بلعیدن منابع مالی، این کشور را با کسری بودجه و استقراض روبهرو کرد. دومین عامل تأثیرگذار بر رفتار سیاسی عربستان، تغییر قدرت در کاخ سفید بود. بایدن حتی قبل از اعلان رسمی پیروزی، بهصراحت از عزم خود برای پایاندادن به جنگ یمن، تعلیق فروش تسلیحات به عربستان، بازگشایی پرونده قتل فجیع جمال خاشقجی، روزنامهنگار منتقد سعودی و همچنین توجه به سنت دموکراتها در ارزیابی جایگاه حقوق بشر در روابط دوره جدید با سعودی تأکید کرده بود. عزم راسخ دولت بایدن برای احیای توافق هستهای، سومین عامل در تصمیم ریاض برای چرخاندن فرمان دیپلماسی و اتخاذ رویکرد عملگرایانه و منعطف در برابر ایران بود. ریاض مخالف شکلگیری برجام بود، برای شکست آن از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و سعود الفیصل، وزیر خارجه وقت پادشاهی، در واپسین روزهای منتهی به توافق با جان کری ملاقات کرد. پیروزی ترامپ و تغییر رویکردها در کاخ سفید، مائدهای آسمانی برای محمد بنسلمان بود؛ دوره چهارسالهای که ولیعهد خودخواه و قدرتطلب به پشتوانه سیاست قلدرمآبانه ترامپ و مشکلات اقتصادی ناشی از تحریمهای اعمالی از سوی آمریکا، سخن از کشاندن جنگ به داخل ایران به میان میآورد و با سخیفترین ادبیات با رقیب منطقهای خود سخن میگفت. تحول مثبت بین ایران و عربستان که با میانجیگری مصطفی الکاظمی در بغداد انجام شد، در پرتو چنین رویدادهایی شکل گرفت.
گام مهمی که ضروری است بهرغم تقابلهای موجود بین تهران و ریاض، با برنامه عمل مدونی از سوی دو کشور مهم منطقه با جدیت دنبال شود. اگرچه هر دو کشور درباره نتایج این دیدار با حزم و احتیاط برخورد کردهاند (که از الزامات این رویداد مهم پس از رخدادهای منجر به قطع روابط دیپلماتیک است)، ولی رصد اخبار نمایانگر عزم دو کشور برای عبور از این مرحله از طریق گفتوگو است که در صورت تحقق، دومین تحول مهم در دوران پساترامپ در کنار احیای توافق هستهای است. تردیدی نیست که عربستان و ایران، دو رقیب جدی در منطقه هستند. کنارگذاشتن این رقابت و واگذارکردن صحنه به دیگری، حتی در زمان رژیم شاهنشاهی ایران نیز دور از ذهن بود. کمااینکه مهمترین علت مخالفت عربستان با برجام، نگرانی این کشور از کاهش فشارها، لغو تحریمها، بازگشت ایران به جامعه جهانی، آزادشدن بخش بزرگی از انرژی کشور (دیپلماسی و اقتصادی) و ایفاگری نقش ایران در جهان و تبدیلشدن به قدرت برتر منطقه است. در چنین شرایطی، پذیرش متقابل نقش دو کشور در منطقه، حلوفصل اختلافها از طریق گفتوگو، متوسلنشدن به زور در اشکال مستقیم و نیابتی و توافق بر «امنیت دستهجمعی» از مهمترین عوامل عبور از بحران و دستیابی به صلحی پایدار است. اختلافات ایران و عربستان در موضوعات مختلفی است که امکان دستیابی به راهحلی جامع تقریبا غیرممکن است. از منظر عملگرایانه معطوف به حل مشکل به نظر میرسد حول موضوعات ذیل دستیابی به توافق دور از دسترس نیست.
اول، پذیرش آغاز و تداوم گفتوگوهای دوجانبه تا حصول به نتیجه
دوم، طرح بدون لکنت زبان همه دغدغهها و نگرانیهای امنیتی
سوم، توافق در نگرانیهای مشترک تهدیدات امنیت ملی یکدیگر
چهارم، توافق بر ثبات و امنیت پایدار خلیج فارس
پنجم، تدوین برنامه همکاریهای جامع سیاسی، امنیتی و نظامی بین کشورهای منطقه.
ششم، توافق مبتنی بر برنامه عمل برای «خلیج فارس عاری از سلاحهای کشتارجمعی».
به نظر میرسد منطقه شاهد اجماعی بین آمریکا و چین (و احتمالا روسیه با وجود اختلافهای شدید با آمریکا) برای ایجاد نظم امنیتی مشترک است. افزایش چشمگیر تحرکات سیاسی پکن با تکیه به موتور نیرومند اقتصادی، عزم آمریکا برای خروج از منطقه و تمایل شدید روسیه برای استفاده از فرصت برای حضور در کشورهای عربی، مؤلفههایی نویدبخش در حلوفصل اختلافهای تهران و ریاض است. هرچند ضروری است دو کشور فارغ از نیات بازیگران بینالمللی، با محور قراردادن منافع مشترک و پذیرش نقش دیگری و بر اساس راهبرد برد-برد، به فرمول مشترکی برای تحقق این مهم دست یابند.