در چنین وضعیتی اگرچه پرسش چه کسی را باید حمایت کنیم به این معنای مستتر است که چه فردی در مقابل رقیب توان بیشتری برای معطوف کردن آرای مردم به خود دارد اما گویی انگیزههای اصلی مردم برای رأی دادن و انتخاب از میان گزینههای متفاوت محذوف است و تصور میشود که صرف تعلق نامزد ریاست جمهوری به یک جریان سیاسی خاص میتواند آرای بدنه اجتماعی متمایل به هر یک از آنها را بیچند و چونی به خود معطوف کند. ادامه نادیده گرفتن اهمیت ارائه برنامه و راهکار مشخص دست کم برای مسائل اصلی پیش روی کشور از جمله حل مسائل سیاست خارجی و مسائل مبتلا به اقتصادی و تعریف دقیق رویکردهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی می تواند در انتخابات ریاست جمهوری 1400 که تا این لحظه عروس هزار داماد است به پاشنه آشیل مجموعه های سیاسی و حتی کشور تبدیل شود. برخی فعالان و کارشناسان سیاسی در گفتوگو با «ایران» این آسیب فضای سیاسی یعنی بیتوجهی به برنامهمحوری را مورد بررسی قرار داده و ضمن تأکید بر اهمیت آن به برخی عوامل این وضعیت اشاره کردهاند.
گروه سیاسی/ لطیفه ای در میان مردم رایج است که دامادی گمان داشت اینکه خود را آماده وصلت بداند و بانویی را به همسری پسندیده باشد، نیم راه وصال را طی کرده است. حالا این روزها این لطیفه توصیف کننده وضعیت جریانهای سیاسی فعال ایران است که گمان دارند همین که بتوانند از میان خیل چهرههای پا در راه نامزدی ریاست جمهوری یکی را انتخاب و رقبا را قانع به کنارهگیری به نفع دیگری کنند، نیم بیشتر راه دامادی دولت آینده را طی کردهاند.
از این جهت است که این روزها جستوجوی بایگانی خبرهای منتشر شده در رسانهها به دو نتیجه عمده منتهی میشود؛ یا متولیان نهادهای مجری و ناظر انتخابات از آخرین تمهیداتشان درباره چگونگی برگزاری انتخابات سخن گفتهاند یا چهرههای منسوب به جریانهای مختلف سیاسی به گمانهزنی درباره تصمیمات واتفاقات آتی شوراهای ائتلافی پرداختهاند؛ شوراهایی که قرار است گزینه برتری را برای حمایت و تجمیع آرای بدنه اجتماعی متبوع خود انتخاب کنند.
این وضعیت در هر دو جریان عمده اصلاحطلب و اصولگرا تا حدود زیادی مشترک است. تنها تفاوت شاید آن باشد که اصولگرایان با ذهنیت به وجود آمده بر اثر مشکلاتی که گریبانگیر دولت اعتدالگرا و نزدیک به اصلاحطلبان شده به خود وعده پیروزی دادهاند و همین وعده کار آنها را در اجماع یافتن و قانع کردن چهرهها به صرفنظر از نامزدی انتخابات به نفع گزینه واحد سختتر کرده است.
این است که اگر «جبهه اصلاحات ایران» تنها نهاد اجماعساز اصلاحطلبان است، اصولگرایان نه فقط با دو تشکل عمده تحت عنوان «شورای وحدت اصولگرایان» و «شورای ائتلاف نیروهای انقلاب» که با فعالیتهای انتخاباتی تشکلهای متعدد دیگری همچون جامعه روحانیت مبارز و جبهه پایداری مواجهند و از سوی رسانهها طیفها و نحلههای متعددتری میان آنها بازشناسی میشود. بماند که تقریباً هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا با یکهسوارانی مواجهند که اگر چه به عنوان یک نیروی سیاسیتبار و ریشهشان به هر یک از این دو جریان متصل است اما منتظر تصمیمگیری تشکلهای ائتلافی نماندهاند و پا در رکاب راه گذاشتهاند.
با همه این احوال متمرکز ماندن جریانهای سیاسی بر مسأله «چه کسی را بهتر است» حمایت کنیم و نپرداختنشان به اینکه راهکار و استراتژیمان برای حل مسائل و بهبود شرایط معیشتی جامعه چیست، قابل توجیه نیست. در چنین وضعیتی اگرچه پرسش چه کسی را باید حمایت کنیم به این معنای مستتر است که چه فردی در مقابل رقیب توان بیشتری برای معطوف کردن آرای مردم به خود دارد اما گویی انگیزههای اصلی مردم برای رأی دادن و انتخاب از میان گزینههای متفاوت محذوف است و تصور میشود که صرف تعلق نامزد ریاست جمهوری به یک جریان سیاسی خاص میتواند آرای بدنه اجتماعی متمایل به هر یک از آنها را بیچند و چون به خود معطوف کند. تحلیل دیگر و تا حدودی بدبینانهتر این است که سیاستمداران تسلیم این عقیده باشند که رئیسجمهوری علیرغم قرار گرفتن در جایگاه عالیترین فرد اجرایی کشور و دولت به عنوان اصلیترین نهاد سامان دادن به امور چنان که باید فعالمایشاء نیست و باید طی کننده ادامه همان روندهایی باشد که تاکنون در حوزههای مختلف طی شده و نمیتواند طرحی نو دراندازد. این گزاره فارغ از درستی یا نادرستی آن، همچنان در مقام مواجهه با خواست مردم برای ارائه برنامه و بسنده نکردن به شعار قابل دفاع نیست.
در شرایطی که ثبت نام یکی از انتخابات 1400 (شوراهای اسلامی شهر و روستا) از امروز آغاز می شود، در معدود اظهاراتی که بعضی چهرههای منسوب به اصلاحطلبان یا اصولگرایان در مقام تبیین گفتمان و راهبرد خود بیان کردهاند نیز آنچه غلبه دارد ارجاع به گذشته است، حال یا دفاع از پیشینه و عملکرد سابق خود یا حمله به عملکرد گذشته دیگری.
مشخص است که نمیتوان نقش و تأثیر پیشینه تاریخی جریانهای سیاسی و حاصل و خروجی دیدگاههایشان در وضعیت کشور در دولتهای مختلف را بر نظر مردم و انتخاب آتی آنها نادیده گرفت اما بیگمان معطوف نبودن این موضعگیریها بر راهبردهای آینده نمیتواند برای رأیدهندگان تهییج کننده و انگیزهبخش باشد. ادامه نادیده گرفتن اهمیت ارائه برنامه و راهکار مشخص دستکم برای مسائل اصلی پیش روی کشور از جمله حل مسائل سیاست خارجی و مسائل مبتلابه اقتصادی و تعریف دقیق رویکردهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی میتواند در انتخابات ریاست جمهوری 1400 که تا این لحظه عروس هزارداماد است به پاشنه آشیل مجموعههای سیاسی و حتی کشور تبدیل شود. برخی فعالان و کارشناسان سیاسی در گفتوگو با «ایران» این آسیب فضای سیاسی یعنی بیتوجهی به برنامهمحوری را مورد بررسی قرار داده و ضمن تأکید بر اهمیت و ضرورت آن به برخی عوامل این وضعیت اشاره کردهاند.
وقتی مردم بدون آگاهی به انتخابات پرتاب میشوند
مصطفی هاشمیطبا
فعال سیاسی
در فاصله تنها سه ماه تا برگزاری مهمترین انتخابات کشور، نه مردم با هیچ برنامه و دیدگاه خاصی برای تصمیمگیری در این انتخابات مواجه هستند و نه حتی هیچ نامزد مشخصی. روشن است که چنین وضعیتی نمیتواند به یک انتخاب از روی آگاهی عمومی منجر شود. در کشور ما همواره به بهانه پرهیز از هیجانات سیاسی، گفته میشود که بحثها و چالشهای انتخاباتی باید محدود به همان هفتههای منتهی به برگزاری انتخابات بمانند. در حالی که واقعیت این است که این محدودیت زمانی هم آسیبهایی به مراتب بیشتر همراه خود دارد و هم اینکه خود باعث افزایش و تشدید هیجانات سیاسی در آن مقطع فشرده و کوتاه تبلیغات رسمی میشود.
در عموم دموکراسیهای قوی، در فاصله چند ماه مانده به انتخاباتی با این سطح از اهمیت نه تنها ترکیب نهایی نامزدها تقریباً مشخص است بلکه عموم جامعه به یک تصویر کلی از برنامهها، دیدگاهها و نظرات مختلفی که قصد رقابت دارند، رسیدهاند. در چنین فضایی اتفاقاً به دلیل آنکه نامزدها و طیفهای مختلف باید در زمانی به مراتب گستردهتر به کار تبلیغ برنامههای خود و نقد رقبا بپردازند، امکان کمتری برای ایجاد هیجانات پوپولیستی وجود دارد. از این حیث انگشت اتهام در داخل ایران را باید به سمت دو دلیل مهم گرفت؛ یکی خلأ وجود احزاب و دیگری قانون پر ایراد انتخابات ریاست جمهوری.
در خصوص بحث آسیبهای ناشی از عدم وجود احزاب فراگیر در ایران سالهاست که صحبت میشود اما این آسیب نه تنها کماکان باقی است که حتی بر دامنه آن نیز افزوده شده است. به این شکل که میبینیم حتی همین احزاب کوچک و نه چندان متنفذ موجود نیز از امکان ایفای نقش حداقلی خود که در دهههای 70 و اوایل دهه 80 داشتهاند، ساقط شدهاند و به جای آنها گعدههای موقت جناحی مشغول ایفای نقش هستند. گعدههایی که به دلیل نداشتن پیوند بلندمدت سیستماتیک بین اجزای آنها، اساساً جز یک سری سرفصل کلی و شعارگونه، هیچگونه برنامه مشخصی برای اداره کشور ندارند و حتی چه بسا اضلاع مختلف آنها بر سر مسائلی در این زمینه با هم دچار اختلافات مبنایی هم باشند. تأثیر منفی دوم این نوع ساختارهای موقت و سست، نبود امکان مسئولیتپذیری و پاسخگویی در قبال تصمیمات سیاسی است. نهایتاً هم مسأله سوم و مهمترین نکته این است که این ساختارهای موقت امکانی بسیار وسیع برای لابیگریها و زد و بندهای در سایه و غیرشفاف، ناظر به رقابتهای انتخاباتی ایجاد میکنند که بعدها خود را در قامت امتیازدهیهای متعدد به برخی افراد نشان میدهد. یعنی عموماً باعث میگردد تا تقسیم مسئولیتها نه بر مدار شایستگی، بلکه بر اساس زد و بندهایی باشد که عموم جامعه هیچ اطلاعی از جزئیات آن ندارد.
نکته دیگری که باعث تعلیق فضای انتخاباتی میشود، خلأها، ایرادات و کاستیهای متعدد قانون انتخابات ریاست جمهوری ما میباشد. هر چند باز هم اشکال اساسی این قانون به غیرحزبی بودن آن برمیگردد اما در همین ساختار کنونی نیز میشد با در نظر گرفتن مسائلی، قدری این وضعیت را تغییر داد. از جمله طراحی بازه زمانی طولانیتر و فرایندی متفاوت برای تبلیغات نامزدها قطعاً میتوانست قدری از این حیث، فرایند انتخاباتی ما را استانداردتر کند. یا بهطور مثال نزدیکی بیش از اندازه مهلت زمانی ثبت نام نامزدها، بررسی و اعلام صلاحیت آنها توسط شورای نگهبان و آغاز تبلیغات و در نهایت برگزاری انتخابات میتوانست به مراتب بازتر از شرایط کنونی باشد. چرا که یکی از عوامل مؤثر در این خصوص این است که نامزدهای انتخاباتی خود نیز نمیدانند تا فاصله اندک یک ماهه به برگزاری انتخابات اساساً چه کسی تأیید صلاحیت و چه کسی ردصلاحیت خواهد شد. همین تعلیق میتواند در بسیاری از فعالیتهای نامزدها درخصوص تهیه برنامه و معرفی سابقه و دیدگاههایشان به جامعه مؤثر باشد. به موازات این اشکال هم، رسانه ملی ما با بهانه قرار دادن قانون فعلی انتخابات، هیچ تحرک خاصی در این زمینه از خود نشان نمیدهد. در چنین فضایی مشخص است که مردم بدون داشتن تصویری روشن از سوابق، خصوصیات و برنامه نامزدها به یکباره به درون یک فضای انتخاباتی با بازه زمانی بسیار محدود پرتاب میشوند و طبیعی است که چنین فضایی میتواند بهترین زمینه برای توفیق پوپولیسم شعاری باشد.
تأسفبار اما این است که در فضای کنونی هیچ چشماندازی برای رفع این مشکلات از مسیر فرایند برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دیده نمیشود. حتی برخی تلاشها نظیر طرح اخیر مجلس برای تغییر قانون انتخابات هم مشخصاً بر دامنه مشکلاتی از این دست خواهد افزود و استاندارد نظام انتخاباتی ما را نازلتر از وضعیت فعلی خواهد کرد. از آن طرف نیز بخش زیادی از نامزدهای انتخاباتی و طیفهای حامی آنها راضی هستند که برای گریز از نقد جدی برنامهها و دیدگاههایشان در گذر زمان و ایجاد کشش و جاذبه برای مردم به واسطه شعارهای داغ در سخنرانیها و مناظرههای انتخاباتی، در فضایی چون فضای فعلی به رقابت بپردازند.
محمد نعیمیپور
عضو شورای مرکزی اتحاد ملت
سکوت مصلحتی
تا برگزاری انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری زمان زیادی باقی نمانده است. 28 خرداد 1400 در حالی فرا میرسد که هنوز خبری از کاندیداهای اصلی دو جریان سیاسی کشور نیست. حتی مستقلین هم هنوز به طور رسمی اعلام حضور نکردهاند. شاید دلیل این بی خبری از کاندیداها را بتوان اول از همه در ترس آنان از فضاسازی رسانهها و تخریبشان از سوی رقبا و در مرحله بعد عدم وحدت جریانهای سیاسی بر سر یک کاندیدای واحد دانست.
آن گونه که نگارنده از جریان اصلاحات خبر دارم، بخشی از این فضای بی خبری در جامعه، ناشی از عدم جمعبندی نهاد اجماعساز است. خیلیها منتظر هستند تا ببینند که این نهاد به چه تصمیمی خواهد رسید و در نهایت چه فردی را برای کاندیداتوری معرفی خواهد کرد. تا آنجایی که اطلاع دارم، نهاد اجماعساز برنامه انتخاباتی هم ارائه خواهد کرد تا دستورالعمل جامعی به دست مردم برساند. آنان در عین حال فعالیت خود را برای صحبت با برخی افراد بزودی آغاز خواهند کرد تا آنان را برای ثبت نام ترغیب کنند. از همین رو نمیتوان گفت که تأخیری از سوی نامزدها برای معرفی برنامههای خود صورت گرفته است. هرچند به طور غیررسمی عدهای اعلام آمادگی کردهاند اما طبیعی است که باید تا زمان تصمیمگیری و شروع ثبت نامها صبر کرد. در جناح مقابل هم، بین اصولگرایان مشکلاتی وجود دارد که هنوز منجر به معرفی کاندیدای اصلی نشده است. به هر حال آن گونه که در قانون انتخابات ذکر شده، باید تا زمان ثبت نامها به افراد فرصت تصمیمگیری و سپس اعلام برنامه داد.
از سوی دیگر، برخی افراد که قصد کاندیداتوری دارند در ارائه برنامه و اعلام نظرات خود احتیاط میکنند. چراکه جریان مخالف به محض آگاه شدن، ممکن است سمپاشی کرده و یا در جهت تخریب آنان برآیند و افکار عمومی را علیه آنها بشورانند. این امر برای کاندیداها و حتی احزاب متبوعشان خیلی مطبوع نبوده و ترجیح میدهند که تا زمان ثبت نامها چراغ خاموش حرکت کنند و به نوعی سکوت مصلحتی را پیشه خود کنند.
اینجا ایران است و مقایسه ما با کشورهای دیگر اشتباه است. در کشورهای خارجی، احزاب بیشترین تلاش را برای برگزاری انتخابات میکنند و از مدتها قبل هم برنامههایشان مشخص است. اما در کشور به این دلیل که از روشهای اصولی برای تبلیغات انتخاباتی استفاده نمیشود یا کمتر استفاده میشود، کاندیداها از اعلام حضور زودهنگام در انتخابات خودداری میکنند و به دنبال آن طبیعی است که فعلاً خبری هم از ارائه برنامههایشان نباشد. اگر چه که شایستهتر همان است که هم نامزدها و هم برنامهها زودتر معرفی شوند تا امکان بررسی بیشتر آنها از سوی مردم و رسانهها وجود داشته باشد.
فقدان ساختار برنامهنویسی در کشور
محمد هاشمی
فعال سیاسی
اینکه نامزدهای انتخاباتی خصوصاً در انتخابات ریاست جمهوری در ایران، یا فاقد برنامههایی تدوین شده و مشخص هستند و یا این برنامهها را با تأخیر بسیار به اطلاع عمومی میرسانند همگی ناشی از فقدان ساختار برنامهنویسی در کشور است. ما در کشور در سطوح مختلفی نیاز به ساختارهای برنامهنویس داریم. یکی سطح حاکمیتی و رسمی است که نهادهایی چون سازمان برنامه، مجلس و بخشهای مختلف دولت چنین کاری میکنند. در این سطوح بیشتر ما باید با یک نظام کارشناسی مواجه باشیم که فارغ از تغییرات سیاسی در کشور، بر اساس واقعیتها و در یک چارچوب فنی وظیفه خود را در حوزه برنامهریزی انجام دهد. اما سطح دیگر سطح سیاسی است که وظیفه برنامهنویسی در آن در تمام نظامهای حقوقی جدید بر عهده احزاب است. یعنی جایی که احزاب از زاویه ایدئولوژیهای مختلف به واقعیتها نگاه میکنند و بر آن اساس به جامعه برنامه میدهند. این همان جایی است که خود را در رقابتهای سیاسی و انتخاباتی و در قامت برنامههای مختلف نامزدها و احزاب نشان میدهد. در کشور ما این سطح از برنامهریزی بهطور تقریباً مطلق وجود ندارد و همین باعث شده تا در سطح حاکمیتی نیز بیش از حد از مسائل فنی منحرف و درگیر دیدگاههای سیاسی در فرایندهای برنامهریزی شویم. یعنی عملاً نامزدهای انتخاباتی ما تفاوتهای خود را نه براساس برنامههایی مدون بلکه بر مبنای یک سری تفاوتهای بسیار کلی که میتواند مبهم هم باشد، به جامعه عرضه میکنند. مثلاً اینکه موافق برجام هستند یا مخالف آن، موافق برخورد پلیسی با مسائل فرهنگی هستند یا مخالف آن، موافق فضای مجازی هستند یا مخالف آن و مسائل دیگری از این دست. اما این مسائل هیچکدام برنامه نیست، بلکه یک گرایش کلی است. درحالی که بخش اعظم برنامه یعنی ارائه راهکار؛ اینکه چه موافق و چه مخالف برجام هستید میخواهید با نرخ تورم دقیقاً چه کنید، با نظام بانکی چه کنید، نحوه تعاملتان با دنیای خارج چگونه خواهد بود، برای مدیریت شهرها چه کنید و.... ضمن اینکه باید توجه کنیم که نبود عدالت در دسترسی به تریبونهای عمومی در کشور ما و حتی وجود برخی انحصارها در این حوزه برای برخی طیفها، از یک سو باعث تنبلی برخی گروههای سیاسی و از سوی دیگر سرخوردگی گروه مقابل شده و باید همین عدم توازن را هم یکی از دلایلی دانست که باعث شده تا زمینه رفتن این گروهها به سمت برنامهریزی مدون و طولانی مدت به هر یک از این دو دلیل، از بین رفته و یا تضعیف شود.
هراس از توپخانه تخریب
غلامرضا مصباحی مقدم
سخنگوی جامعه روحانیت مبارز
تجربه انتخابات گذشته در ایران نشان میدهد که اگر کاندیداها با فاصله نسبتاً مشخص و زیادی تا زمان برگزاری آن به میدان بیایند، دستگاههای تبلیغاتی جناحهای سیاسی شروع بهکارکردن علیه آنان خواهند کرد. به تعبیری توپخانه هر جریان سیاسی علیه کاندیدای یک جریان سیاسی دیگر فعال شده و نتیجهای جز تخریب، بههمراه ندارد.
از همین رو وقتی فرد یا افرادی زودهنگام اعلام کاندیداتوری میکنند در نتیجه همین تخریبها، به ناچار از دور خارج میشوند. انتخابات سالم زمانی برگزار میشود که شاهد چنین تخریبهایی که برای فضای سیاسی و اجتماعی زیانبار است، نباشیم. حال اگر جلوی این چنین تخریبهایی گرفته نشود کاندیداها جرأت نخواهند کرد اعلام حضور کرده و برنامههای خود را عرضه کنند تا با ارائه آن هواداران خود را قانع سازند که به پای صندوقهای رأی بیایند و به آنها رأی بدهند. نگارنده سهم بزرگی برای این تخریبها در خصوص تأخیر در اعلام حضور برای انتخابات قائل هستم. شاهد آن هم اینکه همین الان کسانی که از چند ماه قبل اعلام کاندیداتوری کردند چه وضعیتی از نظر موقعیت تبلیغاتی دارند؟ آیا توپخانه رقبا علیه آنان موضعگیری نمیکند؟ اگر کاندیداها لغزشهایی در گذشته داشتهاند آن را درشت نشان داده و بارها تکرار میکنند. در چنین شرایطی کاندیداها ترجیح میدهند که زمانی به صحنه انتخابات بیایند که وقت کافی برای چنین تخریبهایی وجود نداشته یا بسیار کوتاه باشد بلکه بتوانند جان سالم از آن به در ببرند.
برای تبلیغات انتخاباتی زمان رسمی وجود دارد که از سوی قانون تعیین شده است. اگر مقصود، شناخت مردم از نامزدها باشد در همان زمان تعیین شده میتوانند برنامههای خود را معرفی کنند. تخریبها ذهن مخاطبان را تحت فشار قرار میدهد. آنچه در چنین شرایطی مهم است اینکه ذهن عموم نباید نسبت به کاندیداها دچار آشفتگی شود. تبلیغات منفی این آشفتگی را به وجود میآورد.
رسانهها و مطبوعات و سایتها باید فضا را آنقدری برای انتخابات مساعد و مثبت کرده و به گونهای عمل کنند که اشخاص برای آمدن به میدان رغبت کنند. نه اینکه از کاندیدا شدن و مورد حمله قرار گرفتن بیم داشته باشند. نه اینکه بخواهیم دیر اعلام کردن قصد کاندیداتوری برخی را توجیه کنیم اما باید بگوییم که واقعیت ماجرا چیست. این تخریبها را باید کنار گذاشت تا کاندیداها اعلام حضور کرده و راحت هم از رقابتها کنار بکشند.