کد خبر: ۵۷۴۵
تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۱:۰۲
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
اگر دسترسی به شبکه‌های اجتماعی نداشته باشی، اخبار و تلویزیون و روزنامه را نیز بایگانی کرده باشی و اساسا با کسی درباره ی رخدادهای مهم، وارد گفتگو نشده باشی





وقتی وارد «سی سخت» بشوی، به این آسانی‌ها متوجه زلزله‌ای که این شهر را در خود متلاشی کرده است نخواهی شد اما؛ «زمین‌لرزه‌ای به بزرگی ۵.۶ ریشتر، ساعت ۲۲ و ۵ دقیقه و ۳۴ ثانیه چهارشنبه شب ۲۹ بهمن ۱۳۹۹ شهر سی‌سخت مرکز شهرستان دنا را در استان کهگیلویه و بویراحمد لرزاند.» یک واقعیت است واقعی‌تر این که، بسیاری از خانه‌های آسیب دیده از زلزله، غیر قابل سکونت شده‌اند و باید تخریب کامل و بازسازی شوند و از همه ی این‌ها واقعی تر، وول خوردن یک ضرب المثل است:«هرچه سنگ است به پای لنگ است.»
رهایشان کنیم، «سی سخت»ی‌ها از سرما یخ می‌زنند!
جغرافیای منطقه و بررسی‌های میدانی حکایت از ادامه ی فصل سرد تا اواخر فروردین دارد، برودت هوا، آن چه از نزدیک ملاحظه شد منفی 3 تا منفی 6 درجه است. در کنار این دو، بارندگی‌های مداوم که اغلب به صورت برف و به ندرت با صورت باران است در کنار خانه‌های غیر قابل سکونت و پس لرزه‌هایی که تمامی ندارد، روزگار سختی را در این شهر زیبا و چشم نواز رقم زده است. به واقع اگرچه ظاهر شهر آرام و تشویش اهالی کم و مدیریت شده است اما اگر ساده از کنار زلزله ی همچنان ادامه دار «سی سخت»بخواهیم عبور کنیم با تلخی‌های بسیاری رو در رو خواهیم شد. سی سخت یکی از شهرهای قرار گرفته، پیش پای دنا یا همان آلپ ایران است که در عرض کمتر از 9-8 دقیقه، هوای ابری آن تبدیل به هوای برفی همراه با وزش بادهای تند خواهد شد. این مشکلات در شب دو چندان است چون همه می‌دانند برودت هوا در مناطق کوهستانی به شدت زیاد است.
‏n‌30 سال زلزله، 100 سال ویرانی!

تاریخچه ی زلزله در ایران را می‌توان از بهمن 1278 نوشت از زلزله ی دشت سیلاخور، حوالی بروجن و یا زلزله‌ای که 26 سال بعد ـ خرداد1313 ـ در سراوان رخ داد. زلزله در کاشمر ـ 5 خرداد1302 ـ، زلزله در فارسنج کرمانشاه ـ 22 آذر 1336 ـ، زلزله در سنگچال(بند پی) ـ تیرماه 1336 ـ زلزله در بوئین زهرای قزوین ـ شهریور 1341ـ زمین‌لرزه منطقه دشت بیاض و فردوس استان خراسان جنوبی ـ 9 شهریور 1347ـ زمین لرزه طبس ـ شهریور 57 از آن دست زلزله‌هایی است که هرکدام می‌توان مبدا تاریخ نگاری زلزله در ایران باشد و اما از رودبار آغاز می‌کنیم؛ زمین لرزه‌ای که 30 سال قبل و درست در میانه ی بازی‌های جام جهانی 90 ایتالیا ـ بازی برزیل ـ اسکاتلند ـ رخ داد. زمین لرزه‌ای بزرگ با تلفات انسانی وحشتناک که حتی یادآوری صحنه‌های آن زمین لرزه ی سهمگین نیز دل شیر می‌خواهد!
در این تاریخ نگاری 30 ساله البته، زمین لرزه ی دی ماه 1382 بم نیز به وقوع پیوسته، همان زلزله‌ای که نیمی از شهر دفن شدند و تمام شهر ویران! تاریخ نگاران این زلزله را از لحاظ شمار تلفات، سومین زلزله بعد از زلزله‌های اردبیل و مغان نام نهاده اند؛ زلزله ی که بیشتر از 50 هزار کشته و صدها هزار مجروم و آواره بر جای نهاد ـ 15 سال پس از زلزله در گزارشی نوشتیم؛ زخم زلزله ی بم هنوز التیام نیافته است و این نشان می‌دهد زلزله ی بم چه زلزله ی وحشتناکی بوده است.
2 سال پس از بم، این بار زرند در استان کرمان که استانی زلزله خیز است با شدتی معادل 6.4درجه در مقیاس ریشتر لرزید، نزدیک به 1000 کشته و دوبرابر این تعداد زحمی، تلفات انسانی این زمین لرزه بودند. مجموعه زلزله‌های ورزقان، حوالی تبریز از مرداد تا آبان ـ سه بار ـ نیز از آن دست زلزله‌های مهم طی 30 سال اخیر بود.
در تاریخ زلزله‌های ایرانی ـ اعم از تاریخ 100 یا 30 ساله ـ زلزله ی ازگله یا همان زلزله ی کرمانشاه که 21 آبان 1396 به وقوع پیوست یکی از پر سر و صداترین و در نسبت به شدت زلزله و گستره ی وقوع زمین لرزه، یکی از کم تلفات ترین‌ها بود. پیرزنی از اهالی بم 15 سال پس از زلزله ی بم و یک سال بعد زلزله ی کرمانشاه به من گفت:«اگر تلگرام بود نیمی از آنانی که در زلزله ی بم کشته شدند، قطعا زنده می‌ماندند.»! ادعای گزافی است اما آن پیرزن با زبان بی‌زبانی، تاثیر شبکه‌های مجازی بر کاستن از تلفات را هشدار می‌دهد. یادم می‌آید در میانه ی گزارش‌های رنگارنگ کمک‌های مردمی به زلزله زدگان کرمانشاه، فردی بود که 5 باکس آب معنی از شمال شرقی ایران با خودش تا سرپل ذهاب آورده بود! سرپل ذهاب اما یک سال نشده بازهم لرزید با 600 زخمی و بدون کشته!
روزی و شاید ساعت و دقیقه‌ای نیست که در یک جای ایران، زمین نلرزد اما در این لرزیدن‌ها گاه زمین دهان باز می‌کند برای بلعیدن یک شهر(زلزله ی بم)و گاه زمین به سان گهواره، اسنان و درخت و کوه و بناها را در هم می‌پیچد(زلزله ازگله) و اما این تاریخ نگاری از آن جهت صورت پذیرفت که بگوییم در زلزله ی سی سخت دیدیم، بازهم حکایت، حکایت«سنگ و پای لنگ» است! از یک سو، خانه‌های قدیمی شهر را دیدیم که دیگر قابل سکونت نیست و از سویی دیگر گلایه‌ها و بی‌نظمی‌هایی که گویی این نیز بخشی از زلزله‌های ایران
شده است.
‏nبرف و کرونا و زلزله سی سخت اما تنها نماند!
یک روز مانده به پایان بهمن 1399 و 3 سال پس از زلزله ی کرمانشاه و 17 سال بعدِ زلزله ی بم، سی سخت بعدِ آن که در 1368 به شدت لرزیده بود؛ این بار در ساعت 10 شب 5.6 درجه در مقیاس ریشتر، زمین لرزه‌ای در ده کیلومتری سی سخت مرکز شهرستان دنا در استان کهگیلویه و بویر احمد را لرزاند. این زمین لرزه ی پر قدرت اگرچه هیچگونه تلفات انسانی بر جای نگذاشت اما ده‌ها زخمی و صدها خانه ی ویران شده روی دست عمدتا مردمی گذاشت که یا از قشر کارگر جامعه بودند یا مستاجر.
آن طور که در بین امداد رسان‌ها رایج است ساعات طلایی کمک‌رسانی و نجات 24 تا 72 ساعت از لحظه ی وقوع است و از این لحاظ سی سخت دچار آن بلایی که در زلزله ی رودبار و منجیل، گریبانگیر زلزله زده‌ها شده بود ـ اشتباه در تخمین کانون زلزله ـ نشد و خیلی زود امدادهای پزشکی و اسکانی راهی سی سخت شد.بر حسب عادت و برای تهیه ی گزارشی جامع، با فاصله‌ای یک هفته‌ای راهی سی سخت می‌شویم؛ یک هفته بعد آن زلزله ی کرونایی، برفی ـ زمستانی! شهر آرام است، مردم در پیاده روها آتش روشن کرده‌اند و ماشین‌های امدادی بی‌وقفه در حال خدمات‌رسانی است. حداقل سه مرکز در حال جمع‌آوری آمار و اطلاعات برای برنامه ریزیِ بازسازی است که بنیاد مسکنی‌ها مثل همیشه پای کار هستند. نیروهای نظامی نیز پا به پای مردم ایستاده اند، جوانانی پرشور و هلال احمری‌ها که سنگ زیرین آسیاب این گونه حوادث می‌شوند و کادر پزشکی.
نه قطعی گاز، آب و برق جایی مشاهده می‌شود نه کمبود خوراکی، شهر نسبتاً خلوت است و نظم برقرار اما این‌ها دلیل نمی‌شود تا زیر پوسته ی این آرامش، تلخی و گلایه و اعتراض و ناراحتی دیده نشود!
اگرچه تمام شهر سی سخت و اطراف لرزیده اما این لرزیدن به تمامی شهر آسیب نرسانده است. حداقل دو خیابان؛ خیابان دنا و خیابان اصلی شهر شاهد بیشترین خرابی‌ها است. در و دیوار خانه‌ها اگرچه به نظر سالم می‌آید اما شدت زلزله و نیز پس لرزه‌هایی که تمامی ندارد ـ پس لرزه ی 4.5 ریشتری 4 شنبه 6 اسفند به نظر عده‌ای کار ناتمام زلزله ی 5.6 ریشتری چهارشنبه 29 بهمن را تمام کرد ـ به اندازه‌ای است که در اغلب جاها، خانه‌ای را مناسب برای سکونت باقی نگذاشته است. در و دیوار‌ها ی ترک خورد و به هم ریختگی شکل ظاهری خانه‌ها به آسانی به ما می‌فهماند که بیشتر این خانه‌ها باید به طور کامل تخریب و دوباره‌سازی ـ بازسازی ـ شود.
خیلی‌ها دست به کار آوار‌برداری هستند و بسیاری در تلاش برای بیرون کشیدن وسایل سالم مانده ی زندگی اما زلزله است و ویرانی، در نگاه نخست نیز متوجه می‌شوی که بسیاری از اساسا زندگی خود را از دست داده اند!
‏nزلزله کار خودش را می‌کند و ما همچنان می‌لنگیم!
یک راست نرفتیم سراغ زلزله ی سی سخت و اول از تاریخ نگاری آغاز کردیم که بگوییم چه صدساله بنگریم چه سی ساله؛ زلزله همان راهِ سابق را می‌رود و نیز همچنان بر همان سیاق! اگرچه زلزله به زلزله بهتر می‌شویم اما
رسیدگی ها، آمار داشتن‌ها و عدم موازی کاری‌ها که می‌تواند به شدت، آلام و دردهای مردمانی که دچار زلزله و ویرانی شده‌اند را آرام کند همچنان پاشنه آشیل ماجرا است.
کشمکش مردم و مسئولان بر سر چادر ـ یکی بگوید زیادی گرفته‌اند و یکی بگوید چادر نداده اند! ـ به موسیقی متن این چند زلزله‌ای تبدیل شده که از نزدیک دیده‌ایم ـ:«سه خانوار داخل این خانه زندگی می‌کردیم ـ خانه‌ای که متلاشی و غیر قابل سکونت می‌نماید ـ فقط یک چادر دادند و می‌گویند به هر خانواده یک چادر بیشتر نمی‌دهیم. می‌گوییم سه خانوار داخل این خانه
بوده ایم، می‌گوییم بچه ی بیمار داریم، می‌گوییم کرونا که آمار و قانون حالی‌اش نمی‌شود... می‌گوید باید صبر کنید اگر زیاد آمد.»
‏nمستاجرها... درد روی درد!
در ازگله دیدیم، در پلدختر هم بودند در همین سی سخت هم با آن‌ها رو در رو شدیم! مستاجرها را می‌گویم؛ درد بی‌خانمانی یک سو، درد زلزله و گرفتاری‌های بعدی نیز سویی دیگر! تازه درد اصلی مستاجرها از وقتی شروع می‌شود که صاحبخانه‌ها قصد دارند بازسازی کنند و خانه ی نو شده قطعا با مستاجر فعلی سر سازگاری نخواهد گذاشت:«ساعت حوالی 4 صبح است، دماسنج تلفن همراه منفی 6 درجه را نشان می‌دهد؛ آتش روشن کرده و دارد طناب‌های چادر را سفت می‌کند، می‌گوید:«روستای آبا و اجدادی‌اش با سی سخت 150 کیلومتر فاصله دارد، می‌گوید 4 سال است در این شهر کارگری می‌کند، می‌گوید صاحب سه فرزند است و می‌گوید؛ یک هفته از زلزله گذشته، اگر همسایه‌ها پا در میانی نکرده بودند هنوز چادر با من نداده بودند! می‌پرسم چرا؟! می‌گوید چون مستاجرم!»
راننده ی تاکسی است، عجله دارد، می‌گوید باید مادرش را برساند بیمارستان، می‌گوید از روز زلزله دچار قلب درد شده است... می‌پرسم خانه ات؟ می‌گوید: مستاجرم! می‌گوید: از همین حالا صاحبخانه گفته به فکر جا باشم می‌خواهد اساسی بسازد یکی ـ دو سال طول می‌کشد!
55 ساله است زیر برف قدم می‌زنیم جایی که می‌گوید محلی‌ها به آن می‌گویند:«کل انجه»و توضیح می‌دهد«انجک یا انجدک»درختی است وحشی با میوه‌هایی شبیه گلابی اما ریزتر، ترش مزه که از دانه‌ای استفاده می‌کردند. می‌گوید همین درز را ادامه بدهی می‌رسی به «لای بُزکُش»، یکی از راه‌های رسیدن به قله ی دنا همین مسیر است.
55 ساله است زیر برف قدم می‌زنیم می‌گوید سه مستاجر دارد، می‌گویم
خانه ات... می‌گوید خدا را شکر سالم مانده چون اسکلت فلزی نساختم چون با مصالح محکم ساختم، می‌گوید این حوالی نباید اسکلت فلزی بسازی... همین طور زیر برف قدم می‌زنیم، شدت بارش برف بیشتر شده است. تعریف جالبی دارد از کار و بیکاری؛ می‌گوید: بیکار در این شهر کم است چون کار هست و خیلی‌ها پروای کارکردن ندارند اما از نظر من آن جوانی که با کارشناسی ارشد انرژی هسته‌ای مشغول باغداری است، شاغل نیست بیکار است!
55 ساله است زیر برف قدم می‌زنیم می‌گویم مستاجرها...؟ می‌گوید خدا بزرگ است. از قیمت زمین می‌پرسیم می‌گوید نباید تا این اندازه گران شده باشد. می‌گوید گرانی گرانی می‌آورد، گوشت گوجه را گران می‌کند، اجاره خانه زمین را و ماشین طلا را... می‌گوید گرانی را از یک جایی به بعد اگرچه نمی‌شود ولی باید مهار کرد می‌گوید: گرانی را مهار نکنیم اول مردم را از دست می‌دهیم و بعد انسانیت را!
55 ساله است زیر برف قدم می‌زنیم از وجه تسمیه ی«سی سخت» پرسیدیم و او گفت: قدیمی‌ها می‌گویند سی سخت حکایت سی انسان قوی پنجه و سخت جان است که در «گردنه ی بیژن» اسیر برف می‌شوند و... از گردنه ی بیژن می‌گوید که از نخستین برف زمستانی تا اواخر فروردین و گاه تا نیمه‌های اردیبهشت و خرداد مسدود است اما می‌گوید:«گردنه ی بیژن را حتماً ببین!»
‏nیک هفته بعد؛ سی سخت دوباره لرزید!
مردمی که سن و سالی از آن‌ها گذشته باشد حتما زلزله ی سال 1369 این حوالی یادشان مانده است ولی سی سخت طی یک هفته از چهارشنبه 29 بهمن 1399 لغایت چهارشنبه 6 اسفند 1399 دوبار لرزیده است؛ یک بار 5.6 و بار دیگر 4.5، یکی می‌گفت: غلط نکنم این بار حساب کار دست همه آمده است!
‏nاز کانکس، کانکس کرمانشاه تا چادر، چادر سی سخت!
سیل، زلزله، آتش سوزی، سرما، گرما، کوهستان، بیابان، شهر، روستا و... احساس می‌کنم تعریف درستی از کمک‌رسانی و امداد در مناطق زلزله زده، سیل زده و کلا آسیب دیده نداریم، نداریم چون در سی سختی که هر لحظه امکان باریدن برف و باران است آن هم در مختصات جغرافیایی این شهر، چادر ـ هرچند مقاوم ـ نمی‌تواند برای اسکان موقت، اولین انتخاب باشد. برای از دست ندادن ساعات طلایی یعنی 24 تا 72 ساعت اولیه، هلال احمر با سرعت وارد عمل شده است اما بعدِ یک هفته لازم بود خانواده‌هایی که فرزند کوچک دارند، بیمار و بستری دارند یا زن باردار دارند شناسایی شده، برای آن‌ها کانکس فراهم شود.در این روزها که کرونای ووهانی نرفته، دست به گریبان کرونای انگلیسی شده‌ایم اگرچه مردم اقصی نقاط کشور برای کمک‌رسانی مراجعه حضوری نکردند اما با یک بررسی میدانی می‌شد فهمید که نیروهای حاضر در صحنه اعم از امدادی، پزشکی، انتظامی و اداری، عملا مدیریت خوبی را اعمال کرده‌اند که مردم دچار کمبودهای غذایی و پزشکی نشوند. این وضعیت برای یکی ـ دو هفته می‌تواند خوب و آرامش بخش باشد اما اسکان غیر موقت تا دائم و رسیدگی به خانواده‌هایی که بر اثر فقر دچار آسیب‌های بیشتری شده‌اند و نیز مستاجرانی که دغدغه ی اصلی آنان تهیه ی سرپناه خواهد بود با این پیش‌بینی که عملا با گرانی اجاره بها و دیگر مسائل رو در رو خواهند شد بسیار حائز اهمیت است. سی سخت شهری کوچک با جمعیتی محدود است که اگرچه تابستان ها، جمعیت بیشتری را پذیرا خواهد بود اما همین وسعت و جمعیت اندک می‌تواند برای استیلا بر مشکلات ناشی از زلزله مفید باشد.
‏nاز خیر مدیریت بحران گذشته ایم!
مدت ها است چیزی از سازمان یا نهادی با عنوان مدیریت بحران نمی نویسم و کلاً از خیر آن گذشته ایم، خلاصه مدیریتی که نیست و بحرانی که هست وقتی کنار هم بنشیند و تکرار شود تبدیل به عادتی تلخ می شود اما آرزو مندیم به زودی و با یک تصمیم غیر سیاسی، کاربلدها سکاندار مدیریت بحران این کشور شوند تا در کشوری که انواع بلایای طبیعی، گوشه گوشه ی این سرزمین را آماج حضور خود قرار می دهد؛ «مدیریت بحران» به یک شوخی تلخ، به یک بازی سیاسی و به یک ناکارآمدی مطلق تبدیل نشود!
نام:
ایمیل:
* نظر: