روند رویدادها و رخدادها طی یک سال گذشته در ایران از سالهای پیش هم پیچیدهتر و تحلیل آنها سختتر و صعبتر شده است.
در سالی منتهی به انتخابات ریاست جمهوری، آن هم یکی از مهمترین آنها ـ دستِکم برای جریان اصولگرا ـ تلاش گروهی در حاکمیت به منظور رادیکالیزه کردن جامعه، بسیار عجیب و باورناپذیر است.
سنت ستبر جمهوری اسلامی طی 42 سال گذشته، ایجاد گشایشهایی حداقلی در چنین سالهایی بوده است. سالهایی نیاز به حضور حداکثری آحاد جامعه باعث میشد که حتی سرسختترین و اقتدارگراترین چهره و شخصیتها هم با قدری تسامح و تساهل بر پیکره جامعه نظر افکنند و اندکی به تلطیف شرایط کمک کنند.
امسال شاید برای نخستین بار است که این سنت نزد گروههایی از نزدیکان به نهاد قدرت به هیچ روی رعایت نمیشود و هیچ تلاشی برای قدری آرامسازی فضا صورت نمیگیرد. خبرهای گاه و بیگاهی که از برخوردهای خشن با شخصیتها و حتی گروههای اجتماعی میشود، در ظاهر بیشتر به لجاجت میماند تا حرکتی منسجم و برنامهریزی شده؛ اما نمیتوان و نباید قوه عاقله و شاکله تصمیمسازی در نیروهای اقتدارگرا را نادیده انگاشت.
به نظر میرسد آنها با تجربههای اندوختهشده از شکستهای پیاپی در رقابتهای انتخاباتی، حال روش و شیوه جدید و بدیعی را در این صحنه اتخاذ کردهاند. این رادیکالیزاسیون و تلاش برای هیجانی ساختن محیط اجتماعی، حتی تا آخرین روزهای منتهی به انتخابات، نه از سر لجبازی است و نه از روی ناآگاهی؛ شواهد نشان میدهد که خط روشنی از سوی برخی جریانهای سیاسی دنبال میشود تا هر چه بیشتر بر هیجان منفی موجود در جامعه بیافزایند.
این اقدام هرچه که باشد یک رهآورد بسیار خطرناک به همراه دارد. مخابره این پیام به جامعه بیش از هر چیز نشاندهنده «پایان سیاست» است. در حقیقت جریان اقتدارگرا و تندروهای حامی آنها، سعی میکنند تا به مسئله سیاست در جامعه ایران خاتمه دهند.
اگر فرض شود که عناصر اصلی و شکلدهنده اقتضائات و الزامات سیاست «جامعه»، «مردم»، «افکار عمومی»، «نهادهای مدنی» و «مطالبات اجتماعی» هستند، یکی از اساسیترین مبادی و حتی معابر ظهور و بروز هر کدام، انتخابات و صندوقهای رای است. موضوعی که جریان اصلاحطلبی تا این نقطه به خوبی آن را درک کرده بود. گرچه اصلاحطلبان سیاست را پس از این مرحله رها میکردند یا توانایی پرداختن به آن را در همسایگی و چسبندگی به قدرت از دست میدادند. به هر روی، با حذف غیرصوری صندوقهای رای از طریق القاء هیجان منفی به جامعه و تعمیق ناامیدی از ایجاد تغییر به وسیله «سیاست»، آنچه باقی میماند و به طور قطع مطلوب تندروها هم هست، اقتدار و تکیه بر ظرفیتهای هژمونیک نهادهای غیردموکراتیک است.
با تحلیلی از این موضع میتوان درک به نسبت درستی از بسیاری اقدامات خشونتبار، تحقیرکننده و ناامیدکننده از سوی این جریانها را به دست آورد. در حقیقت با پایان یافتن «امر سیاسی» در کشور زمینه و زمانه برای ظهور و بروز جریانهای اقتدارگرا و تمامیتخواه باز میشود. البته این اقدامات با یک پیشنیاز قبلی صورت گرفته است. پیشنیازی که طی آن صندوقهای رای «اعتبارزدایی» شدند. مدتها است که منتخبان انتخاباتی ـ به ویژه آنها که با رای حداکثری به نهادهای مردمسالار وارد میشوند ـ در خلوت و جلوت اعلام میکنند که امکان و فرصت تحقق شعارهای انتخاباتی را از کف دادهاند. فارغ از اینکه این شعارها تا چه حد امکان اجرایی شدن داشتهاند، یا شعاردهندگان خودشان به چه میزان باورمند به شعارهایشان بودهاند، مخابره گشادهدستانه این پیام طی ادوار مختلف به جامعه، بیش از هر چیز صندوقهای رای را از اعتبار انداخت.
به نظر میرسد جریان اقتدار پس از حصول نتیجه در مرحله اول، فاز دوم و نهایی اختتام سیاست در ایران را آغاز کرده است. حالا زمان آن رسیده تا با القاء هیجانات منفی و حتی باقی گذاشتن ردی سرخ میان جامعه و این گروه، تیر خلاص را به صندوق رای و در نتیجه سیاست در ایران شلیک کنند.
اسفبارتر آنکه به جامعهای که چنین تجربههایی را در انبان دارد نمیتوان و نباید توصیهای داشت. در حقیقت فعال اجتماعی منصف، در چنین موقعیتی از «امر سیاسی» کنارهگیری میکند و تنها به نظاره آنچه میگذرد، مینشیند. هر چند نمیتواند تصویری روشن از حال و آینده را حتی در ذهن متصور شود.