طیف اصلاح طلبانِ رادیکال/ پیشرو/ دموکراسیخواه/ جمهوریخواه/ مشروطهخواه و سکولار سالهاست بر این طبل میکوبند که رئیس جمهور در ایران فاقد اختیار است.
البته نگارنده نیز بارها نوشته است اینکه به رئیس قوه مجریه، رئیسجمهور گفته میشود اشتباه است، اما اینجا بحث بر سر اختیارات موجود است.
وقتی رئیسجمهور محترم در روز ۲۲ بهمن امسال فهرستی از اقدامات دولت را برمی شمرد، ذهن نگارنده مرتب بین بیاختیاری و این همه کار رفت و برگشت میکرد. پس از سالها مطالعه دریافتم وقتی طیف فوقالذکر میگویند رئیسجمهور فاقد اختیار است، یعنی سه کار را نمیتواند انجام دهد: ۱- اختیار تغییر نوع نظام سیاسی را ندارد. ۲- یکطرفه نمیتواند مقابل غرب زانو بزند. ۳- اختیار وارد کردن اپوزیسیون (توسعه سیاسی) را به قدرت و حکومت ندارد. اصلاحطلبان عارف را بهدلیل ورود نکردن وی به این سه مقوله عقب کشیدند و بعداً شکوریراد، دبیرکل حزب پیشرو اصلاحطلبان با صراحت نوشت «عارف وفادار به نظام است نه اصلاحطلب.» بنابراین وقتی از رئیسجمهور شجاع حرف میزنند یا اکثر کاندیداها به دلشان نمینشیند، منظور اقدام در آن سه مقوله است و عبور از خاتمی هم به خاطر همین سه اصل کلید خورد. اما کاش یکپارچه میگفتند رئیس جمهور فاقد اختیار است. اظهارنظر طیف ذکر شده در این باره شتر گاو پلنگی است که میتوان علت آن را خلط شدن واقعگرایی در سیاستورزی سکولار و روشنفکری برونگرا دانست. حتی آنان که قرابت فکری حداکثری با هم دارند، در این موضوع بعضاً به تضاد ۱۸۰ درجه میرسند، اما، چون بر فیل روشنفکری سوار هستند، ابایی از تناقضنمایی هم ندارند. علویتبار که نسبت خود با جمهوری اسلامی را نسبت یک شهروند مسیحی میداند، درباره بیاختیاری رئیسجمهور در همین هفته مینویسد: «اگر از وضع موجود ناراضی هستید، افراد و نهادها را به ترتیب میزان اختیاری که در تصمیمگیری دارند، فهرست کنید و از آنها پاسخ طلب کنید. رئیسجمهور در تنظیم روابط خارجی، چه در سطح منطقه و چه در سطح قدرتهای بزرگ اختیاری ندارد. در تنظیم بودجه سالانه دارای اختیاری نیست...» آنچه از آن شانه خالی میکند مشکل مردم است که بین ۶۰ تا ۸۰ درصد در ۲۳ سال گذشته، مسئله اصلیشان بوده است. آیا مسئله مردم این است که چرا در منطقه بین وزارت خارجه (ظریف) و نیروی قدس (حاج قاسم) تقسیم کار شده است و یکپارچگی مدیریت وجود دارد؟ خیر. این جماعت رئیس جمهور با اختیار را کسی میدانند که به سیاستهای کلی نظام بیاعتنا باشد یا علیه آن شورش کند. این دیدگاه آنقدر نخنما شده است که روحانی نیز وقتی تحت فشار این جماعت قرار میگیرد با حمله به این و آن به این جماعت مسکن تزریق میکند.
حال که سخنان علویتبار درباره بیاختیار بودن رئیسجمهور مطالعه شد، دیدگاههای دوست گرمابه و گلستانش علیرضا جلائیپور را هم ببینید (در همین هفته): «ما در گذشته به روشنی دیدیم که وقتی خاتمی رئیسجمهور میشود، اداره کشور با اداره کشور از سوی احمدینژاد فرق میکند. خاتمی شاخصهای زندگی را در ایران ارتقا داد (چنین کاری بدون اختیار؟) و ایران را به عنوان حامی گفتوگوی تمدنها در سطح جهان ارتقا داد (علویتبار میگوید رئیسجمهور در سیاست خارجی اختیاری ندارد)، ولی احمدینژاد در داخل کشور به میراث بروکراسی یکصدساله ایران ضربه ویرانگر زد و در خارج با حرفهای بیپایه در مورد محو یک کشور از روی نقشه جهان دست ایران را زیر ساتور قطعنامههای شورای امنیت قرار داد.»
علاوه بر آن اصلاحطلبان بارها از دوران خاتمی به عنوان نقطه عطف یاد کردهاند. حال آنکه رئیسجمهور را فاقد اختیار میدانند. واقعیت تلخ این است که جماعت مذکور خود را «پدر دموکراسی» در ایران میدانند و فرضشان این است که رأی از سرچشمه یا به سوی ما جاری است یا در انسداد و انحراف است. در همین انتخابات ۱۳۹۸ با اینکه شخصی شناخته شده (مجید انصاری) سرلیست تهرانشان بود رأیشان به ۷۰ هزار نفر نرسید، حال آنکه در طیف مقابل رأی سرلیست نسبت به چهار سال قبل بیش از ۲۰۰ هزار رأی رشد داشت. وقتی پایگاه رأی این جماعت پای صندوق نمیآید، علت را عملکرد مجلس و دولت و خود نمیدانند و مستقیماً علت را به رد صلاحیت سکولارهای جریان ارجاع میدهند. وقتی صحبت از فیلتر نظام میکنند، حواسشان نیست که با همین فیلتر مجلس ششم را مطلق و برخی مجالس را نسبی در اختیار گرفتهاند.
چرا زمستان سال ۱۳۷۸ فیلتر را نمیدیدند؟ پس تغییری در قطر فیلتر اتفاق نیفتاده، بلکه تحول در گذرکننده از فیلتر است که دیگر فیلترشکن هم جواب نمیدهد. تنگ شدن فیلتر برای این جماعت یک کنش نیست که مجلس ششم گواه این ادعاست، بلکه یک واکنش است که آسیبشناسی آن باید در درون جریان صورت گیرد. خاتمی، موسوی، کروبی، معین، هاشمی و عارف محصول همین نوع عبور از فیلتر هستند. در اینجا وقتی نشد با فیلتر درگیر شوند، سراغ رأی آمدند و هرجا شکست خوردند، انتخابات را معیوب خواندند که «اگر تقلب نشه، موسوی برنده میشه». نتیجه اینکه اصلاحطلبان دموکراسیخواه نمیتوانند در ساختار نظام جمهوری اسلامی، جمهوری فرانسه را دنبال کنند که اگر این بود، امام نمیآمد، بازرگان میآمد که شماها مرگ بر او گفتید و بیچارهاش کردید، اما اکنون غبطه او را میخورید. این جماعت هشت سال ریاستجمهوری احمدینژاد را صریحاً به رسمیت نشناختند، در حالی که دم از انتخابات آزاد میزنند و حال هم نظارت استصوابی را خوب میدانند به شرط اینکه برای احمدینژاد اعمال شود، به ایشان که میرسند نباید فیلتر باز شود که اگر باز شد، انتخابات را معیوب و نظارت استصوابی را خوب میدانند.
به نظر نگارنده باید عقلای جریان اصلاحات که خود را جریان سیاسی میدانند (و نه یک جنبش اجتماعی) در اتاقهای فکر خود فکری به حال تناقضات و تعارضات بکنند. در عین حال توضیح دهند که چرا حدود ۲۰ نفر را برای یک کرسی بدون اختیار در صف بررسی قرار دادهاند؟ چرا برای مسیری که شما را به هدف نمیرساند، اینقدر دست و پا میشکنید؟ رئیسجمهور طبق قانون اساسی موجود (هر که باشد) وظایف و شعارهایش باید در چارچوب سیاستهای کلی نظام باشد. اگر این اصل را مبنای سازماندهی ذهنی خود قرار دهید، مقوله اختیارات نیز تنظیم خواهد شد. در غیر این صورت باید با نظام رقابت کنید که ریسک بزرگی است و انتخابات نه به مثابه چرخش نخبگان، بلکه بستری برای مبارزه با نظام به پای شما نوشته خواهد شد و برگی به کتاب سال ۱۳۸۸ افزودهاید.